بعدی 
تفسير نمونه ج : 7 ص : 39
فردا كردن و مسائل را پشت گوش انداختن هرگز كار عاقلانه اى نيست .
ثانيا اگر آنها به اين قرآن با اينهمه نشانه هاى روشنى كه در آن از خداست ايمان نياورند آيا در انتظار كتابى از اين برتر و بالاترند ؟ آيا ممكن است به گفتار و سخن و دعوت ديگر ايمان بياورند ؟ ! همانطور كه مشاهده مى كنيم آيات فوق تمام راههاى فرار را به روى مشركان مى بندد ، از يكطرف آنها را متوجه سابقه عقل و درايت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى كند تا به اتهام جنون از شنيدن دعوتش فرار نكنند ، از سوى ديگر متوجه نظام آفرينش و آفريدگار و هدف خلقت مى سازد تا بدانند بيهوده آفريده نشده اند ، و از سوى سوم متوجه زودگذرا بودن زندگى مى كند تا امروز و فردا نكنند ، و از سوى چهارم مى گويد : اگر به كتابى به اين روشنى ايمان نياورند ، در آينده به هيچ چيزى ايمان نخواهند آورد ، زيرا از اين بالاتر تصور نمى شود ! سرانجام در آخرين آيه مورد بحث ، سخن را با آنها چنين پايان مى دهد كه هر كس را خداوند به خاطر اعمال زشت و مستمرش ، گمراه سازد ، هيچ هدايت كننده اى ندارند ، و خداوند آنها را همچنان در طغيان و سركشى رها مى سازد تا حيران و سرگردان شوند ( من يضلل الله فلا هادى له و يذرهم فى طغيانهم يعمهون ) .
همانگونه كه بارها گفته ايم اينگونه تعبيرات در باره همه كافران و گنهكاران نيست بلكه مخصوص به گروهى است كه آنچنان در برابر حقايق ، لجوج و متعصب و معاندند كه گوئى پرده بر چشم و گوش و قلبشان افتاده ، پرده هاى تاريكى كه نتيجه اعمال خود آنها است ، و منظور از اضلال الهى نيز همين است .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 40
يَسئَلُونَك عَنِ الساعَةِ أَيَّانَ مُرْساهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبى لا يجَلِّيهَا لِوَقْتهَا إِلا هُوَ ثَقُلَت فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ لا تَأْتِيكمْ إِلا بَغْتَةً يَسئَلُونَك كَأَنَّك حَفِىُّ عَنهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(187)
ترجمه :
187 - از قيامت از تو سؤال مى كنند كه وقوع آن در چه زمانى است ؟ بگو علمش نزد پروردگار من است و هيچكس جز او ( نمى تواند ) وقت آنرا آشكار سازد ، ( اما قيام قيامت حتى ) در آسمانها و زمين سنگين ( و بسيار پر اهميت ) است ، و جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد ، ( باز ) او تو چنان سؤال مى كنند كه گوئى تو از زمان وقوع آن با خبرى ، بگو علمش تنها نزد خدا است ولى بيشتر مردم نمى دانند .

شان نزول : كى قيامت بر پا مى شود ؟
به طورى كه در بعضى از روايات آمده است طايفه قريش به چند نفر ماموريت دادند كه به نجران سفر كنند ، و از دانشمندان يهود كه ( علاوه بر مسيحيان ) در آنجا ساكن بودند مسائل پيچيده اى را سؤال كنند و در بازگشت آنها را در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مطرح سازند ( به گمان اينكه پيامبر از پاسخ آنها عاجز مى ماند ) از جمله سؤالات اين بود كه در چه زمانى قيامت برپا مى شود ، هنگامى كه آنها اين پرسش را از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كردند ، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 41
تفسير :
با اينكه براى آيه شان نزول خاصى ذكر شده در عين حال پيوند روشنى نيز با آيات قبل دارد ، زيرا در آيات قبل اشاره به مساله قيامت و لزوم آمادگى براى چنين روزى شده بود ، طبعا به دنبال چنين بحثى اين سؤال براى بسيارى از مردم پيش مى آيد كه قيامت كى بر پا خواهد شد ، لذا قرآن مى گويد : از تو در باره ساعت ( روز رستاخيز ) مى پرسند ، كه در چه زمانى وقوع مى يابد ؟ ( يسئلونك عن الساعة ايان مرسيها ) .
گرچه كلمه ساعت به معنى زمان پايان دنيا نيز آمده است ، ولى غالبا - و به عقيده بعضى همواره - در قرآن مجيد به معنى قيام قيامت است ، مخصوصا پاره اى از قرائن در مورد آيه اى كه در آن بحث مى كنيم اين موضوع را تاكيد مى كند ، مانند ، جمله متى تقوم الساعة ( كى ساعت بر پا مى شود ) كه در شان نزول وارد شده است .
كلمه ايان مساوى متى و براى سؤال از زمان است .
و مرسى به اصطلاح مصدر ميمى است ، و با ارساء يك معنى دارد و آن اثبات يا وقوع چيزى است ، لذا به كوههاى محكم و ثابت ، جبال راسيات گفته مى شود ، بنابر اين جمله ايان مرسيها مفهومش اين است در چه زمان قيامت وقوع پيدا مى كند و ثابت مى شود ؟ سپس اضافه مى كند كه اى پيامبر ! در پاسخ اين سؤال صريحا بگو اين علم تنها نزد پروردگار من است ، و هيچكس جز او نمى تواند وقت آنرا آشكار
تفسير نمونه ج : 7 ص : 42
سازد ( قل انما علمها عند ربى لا يجليها لوقتها الا هو ) .
ولى دو نشانه سربسته براى آن بيان مى كند ، نخست مى گويد : قيام ساعت در آسمانها و زمين ، مساله سنگينى است ( ثقلت فى السماوات و الارض ) چه حادثه اى ممكن است از اين سنگينتر بوده باشد ، در حالى كه در آستانه قيامت ، همه كرات آسمانى به هم مى ريزند ، آفتاب خاموش ، ماه تاريك ، ستارگان بى فروغ و اتمها متلاشى مى گردند ، و از بقاياى آنها جهانى نو با طرحى تازه ريخته مى شود .
ديگر اينكه قيام ساعت ، ناگهانى است ، و بدون مقدمات تدريجى ، و به شكل انقلابى ، تحقق مى يابد .
بار ديگر مى گويد : چنان از تو سؤال مى كنند كه گوئى تو از زمان وقوع قيامت با خبرى ! ( يسئلونك كانك حفى عنها ) .
بعد اضافه مى كند كه در جواب آنها بگو : اين علم تنها نزد خدا است ولى بيشتر مردم از اين حقيقت آگاهى ندارند كه چنين علمى مخصوص ذات پاك او است ، لذا پى در پى از آن مى پرسند .
( قل انما علمها عند الله و لكن اكثر الناس لا يعلمون ) .
ممكن است بعضى از خود سؤال كنند چرا اين علم مخصوص ذات خدا است و هيچكس حتى پيامبران را از آن آگاه نمى سازد ؟
تفسير نمونه ج : 7 ص : 43
پاسخ اين سؤال اين است كه : عدم آگاهى از وقوع رستاخيز به ضميمه ناگهانى بودن و با توجه به عظمت ابعاد آن سبب مى شود كه هيچگاه مردم قيامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند ، به اين ترتيب خود را براى نجات در آن آماده سازند ، و اين عدم آگاهى اثر مثبت و روشنى در تربيت نفوس و توجه آنها به مسئوليتها و پرهيز از گناه خواهد داشت .
قُل لا أَمْلِك لِنَفْسى نَفْعاً وَ لا ضراًّ إِلا مَا شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنت أَعْلَمُ الْغَيْب لاستَكثرْت مِنَ الْخَيرِ وَ مَا مَسنىَ السوءُ إِنْ أَنَا إِلا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْم يُؤْمِنُونَ(188)
ترجمه :
188 - بگو من مالك سود و زيان خويش نيستم مگر آنچه را خدا بخواهد ( و از غيب و اسرار نهان نيز با خبر نيستم مگر آنچه خداوند اراده كند ) و اگر از غيب با خبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مى ساختم و هيچ بدى ( و زيانى ) به من نمى رسيد ، من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى جمعيتى كه ايمان مى آورند ( بيم از مجازات پروردگار و بشارت به پاداشهاى گرانبهايش ) .

شان نزول
بعضى از مفسران ( مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان ) نقل كرده اند كه اهل مكه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گفتند تو اگر با خدا ارتباط دارى آيا پروردگار تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آينده با خبر نمى سازد كه از اين طريق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهيه كنى و آنچه به زيان است كنار بگذارى و يا از خشكسالى ، و يا پر آبى مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشك به سرزمين هاى پر بركت كوچ كنى ؟ ! در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 44
تفسير :

اسرار نهان را فقط خدا مى داند
گرچه براى اين آيه نيز شان نزول خاصى ذكر شده ولى با اين حال پيوندش با آيه گذشته روشن است ، زيرا در آيه قبل راجع به عدم آگاهى هيچكس جز خدا نسبت به زمان قيام قيامت بحث بود و در اين آيه سخن از نفى علم غيب به طور كلى در ميان است .
در نخستين جمله ، خطاب به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده مى گويد : به آنها بگو من مالك و صاحب اختيار هيچگونه سود و زيانى در باره خويش نيستم مگر آنچه را كه خدا بخواهد ( قل لا املك لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله ) .
شك نيست كه هر انسانى مى تواند براى خود منافعى كسب كند و يا از خويشتن ضررهائى را دور سازد ، ولى با اين حال ، همانگونه كه مى بينيم ، در آيه فوق مطلقا اين قدرت و توانايى بشر نفى شده است ، و اين به خاطر آن است كه انسان در كارهاى خود ، قدرت و نيروئى از خويش ندارد بلكه همه قدرت ها از ناحيه خدا است و او است كه اين توانائيها را در اختيار آنها گذاشته است .
و به تعبير ديگر مالك همه قدرتها و صاحب اختيار مستقل و بالذات در عالم هستى تنها ذات پاك خدا است ، و دگران ، حتى پيامبران و فرشتگان ، از او كسب قدرت مى كنند ، و مالكيت و قادريت آنها بالغير است ، جمله الا ما شاء الله ( مگر آنچه خدا بخواهد و در اختيار من بگذارد ) نيز گواه اين مطلب است .
در بسيارى ديگر از آيات قرآن نيز مالكيت سود و زيان از غير خدا نفى شده است و به همين دليل از پرستش بتها و هر چه غير از خدا است ، نهى گرديده ، در سوره فرقان آيه 3 و 4 مى خوانيم و اتخذوا من دونه آلهة لا يخلقون
تفسير نمونه ج : 7 ص : 45
شيئا و هم يخلقون و لا يملكون لانفسهم ضرا و لا نفعا : آنها جز خدا معبودهائى براى خود انتخاب كردند ، معبودهائى كه هيچ چيز را نمى آفرينند ، بلكه خودشان مخلوقند ، و صاحب اختيار سود و زيانى در باره خويش نيستند ( تا چه رسد به ديگران ) .
اين عقيده يك نفر مسلمان است كه هيچكس را ذاتا خالق و رازق و مالك سود و زيان ، جز خدا نمى داند ، و به همين دليل اگر از ديگرى چيزى مى خواهد با توجه به اين حقيقت است كه او آنچه دارد از ناحيه خدا است ( دقت كنيد ) .
و از اينجا روشن مى شود آنهائى كه اينگونه آيات را دستاويز براى نفى هر گونه توسل جستن به پيامبران و امامان قرار داده اند و آنرا يكنوع شرك پنداشته اند ، اشتباهشان از اينجا سرچشمه گرفته كه تصور كرده اند توسل به پيامبر و امام مفهومش آن است كه او را در برابر خداوند مستقل بدانيم و مالك سود و زيان .
اما اگر كسى با اين عقيده كه پيامبر و امام از خود چيزى ندارند و هر چه بخواهند از خدا مى خواهند ، به آنان توسل جويد ، يا از آنها شفاعتى بخواهد عين توحيد و عين اخلاص است ، و همان چيزى است كه قرآن با جمله الا ما شاء الله در آيه فوق به آن اشاره كرده و همان چيزى است كه با جمله الا باذنه در آية من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه به آن اشاره شده است .
بنابر اين دو گروه در باره توسل جستن در اشتباهند ، آنها كه براى پيامبر و امام قدرتى با لذات و دستگاهى مستقل در مقابل خدا قائلند كه اين يكنوع شرك و بت پرستى است ، و آنها كه قدرت بالغير را از آنها نفى مى كنند كه اين نيز يكنوع انحراف از مفاد صريح آيات قرآن است ، راه حق اين است كه آنها به فرمان خدا نزد او شفاعت مى كنند و حل مشكل توسل جوينده را از او مى خواهند .
پس از بيان اين موضوع ، اشاره به مساله مهم ديگرى مى كند كه مورد
تفسير نمونه ج : 7 ص : 46
سؤال گروهى بود و آن اينكه به پيامبرش مى گويد به آنها بگو : من از غيب و اسرار نهان آگاه نيستم زيرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم فراهم مى ساختم و هيچگونه زيانى به من نمى رسيد ( و لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير و ما مسنى السوء ) .
چون آنكس كه از تمام اسرار نهان آگاه باشد ، مى تواند آنچه را به نفع او است انتخاب كند و از آنچه ممكن است به زيان او تمام شود بپرهيزد .
سپس مقام واقعى و رسالت خويش را در يك جمله كوتاه و صريح بيان كرده مى گويد : من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى كه ايمان مى آورند هستم ( ان انا الا نذير و بشير لقوم يؤمنون ) .

آيا پيامبر از غيب آگاهى نداشت ؟ .
پاره از كسانى كه مطالعات محدودى دارند و تنها با توجه سطحى به يك آيه بدون در نظر گرفتن آيات ديگر قرآن و حتى قرائنى كه در خود آن آيه وجود دارد داورى مى كنند ، آيه بالا را دليل بر نفى علم غيب به طور مطلق از پيامبران دانسته اند .
در حالى كه آيه فوق علم بالذات و مستقل را از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نفى ميكند همانگونه كه مالكيت هر گونه سود و زيانرا به طور مستقل از او نفى كرده است با اينكه شك نيست هر انسانى مالك سود و زيانهائى در باره خويش و ديگران است .
بنابر اين جمله قبل گواه روشنى است بر اينكه هدف نفى مالكيت سود و زيان يا نفى علم غيب به طور مطلق نيست بلكه هدف نفى استقلال مى باشد و به تعبير ديگر
تفسير نمونه ج : 7 ص : 47
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از خودش چيزى نمى داند بلكه آنچه خدا از غيب و اسرار نهان در اختيارش گذارده است مى داند ، همانگونه كه در آيه 26 و 27 از سوره جن مى خوانيم : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول : خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هيچكس را از علم غيب خود آگاه نمى سازد مگر رسولانى كه مورد رضايت او هستند .
اصولا تكميل مقام رهبرى ، آنهم يك رهبرى جهانى و همگانى ، آنهم در تمام زمينه هاى مادى و معنوى ، نياز به آگاهى بر بسيارى از مسائل دارد كه از ساير مردم پوشيده است ، نه تنها آگاهى از احكام و قوانين الهى ، بلكه آگاهى بر اسرار جهان هستى و ساختمان بشر و قسمتى از حوادث آينده و گذشته ، اين بخش از علم غيب را خداوند در اختيار فرستادگان و نمايندگانش مى گذارد ، و اگر نگذارد رهبرى آنها تكميل نخواهد شد .
و به تعبير ديگر : اقدامات و سخنان و گفته هاى آنها رنگ زمان و مكان خودشان پيدا خواهد كرد و محدود به شرائط يك عصر و يك محيط مى شود ، اما هنگاميكه از اين بخش از اسرار غيب آگاه باشند ، برنامه ها را آنچنان پياده مى كنند كه براى آيندگان و كسانى كه در شرائط و مقتضيات ديگر به وجود خواهند آمد نيز مفيد و كافى خواهد بود .
( براى توضيح بيشتر در زمينه آگاهى از غيب به جلد پنجم تفسير نمونه صفحه 245 مراجعه فرمائيد ) .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 48
* هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْس وَحِدَة وَ جَعَلَ مِنهَا زَوْجَهَا لِيَسكُنَ إِلَيهَا فَلَمَّا تَغَشاهَا حَمَلَت حَمْلاً خَفِيفاً فَمَرَّت بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئنْ ءَاتَيْتَنَا صلِحاً لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشكِرِينَ(189) فَلَمَّا ءَاتَاهُمَا صلِحاً جَعَلا لَهُ شرَكاءَ فِيمَا ءَاتَاهُمَا فَتَعَلى اللَّهُ عَمَّا يُشرِكُونَ(190) أَ يُشرِكُونَ مَا لا يخْلُقُ شيْئاً وَ هُمْ يخْلَقُونَ(191) وَ لا يَستَطِيعُونَ لهَُمْ نَصراً وَ لا أَنفُسهُمْ يَنصرُونَ(192) وَ إِن تَدْعُوهُمْ إِلى الهُْدَى لا يَتَّبِعُوكُمْ سوَاءٌ عَلَيْكمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صمِتُونَ(193)
ترجمه :
189 - او خدائى است كه شما را از نفس واحدى آفريد و همسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد سپس هنگامى كه با او نزديكى كرد حملى سبك برداشت كه با وجود آن به كارهاى خود ادامه مى داد ، و چون سنگين شد ، هر دو از خداوند و پروردگار خويش خواستند ( كه فرزند صالحى به آنان دهد و عرضه داشتند ) اگر فرزند صالحى به ما دهى از شاكران خواهيم بود .
190 - اما به هنگامى كه فرزند صالحى به آنها داد ( موجودات ديگر را در اين موهبت موثر دانستند و ) براى خدا شريكهائى در اين نعمت كه به آنها بخشيده بود قائل شدند ، خداوند برتر است از آنچه شريك او قرار مى دهند ! .
191 - آيا موجوداتى را شريك او قرار مى دهند كه چيزى را نمى آفرينند و خودشان مخلوقند ؟ !
192 - و نمى توانند آنها را يارى كنند ، و نه خودشان را يارى مى دهند .
193 - و هر گاه آنها را به سوى هدايت دعوت كنيد ، از شما پيروى نمى كنند ، براى آنها تفاوت نمى كند چه آنها را دعوت كنيد و چه خاموش باشيد .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 49
تفسير :

كفران يك نعمت بزرگ
در اين آيات به گوشه ديگرى از حالات مشركان و طرز تفكر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا كه آيه گذشته سود و زيان و آگاهى از علم غيب را منحصر به خدا معرفى مى كرد ، و در حقيقت اشاره به توحيد افعالى خدا بود ، اين آيات مكمل آنها محسوب مى شود ، زيرا اينها نيز اشاره به توحيد افعالى خدا است .
نخست مى گويد : او كسى است كه شما را از يك نفس آفريد و همسر او را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد ( هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها ) .
اين دو در كنار هم زندگى آرامبخشى داشتند ، اما هنگامى كه زوج با همسر خود آميزش جنسى كرد ، بارى سبك برداشت ، به گونه اى كه در آغاز كار اين حمل براى او مشكلى ايجاد نمى كرد ، و با داشتن حمل به كارهاى خود همچنان ادامه مى داد ( فلما تغشاها حملت حملا خفيفا فمرت به ) .
اما با گذشت شب و روز ، حمل او كم كم سنگين شد تا كاملا احساس سنگينى كرد ( فلما اثقلت ) .
در اين هنگام دو همسر ، انتظار فرزندى را مى كشيدند و آرزو داشتند خداوند فرزند صالحى به آنها مرحمت كند ، لذا متوجه درگاه خدا شدند و پروردگار خويش را چنين خواندند : بارالها اگر به ما فرزند صالحى عطا كنى از
تفسير نمونه ج : 7 ص : 50
شكرگزاران خواهيم بود ( دعوا الله ربهما لان اتيتنا صالحا لنكونن من الشاكرين ) .
ولى هنگامى كه خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شايستگى كامل به آنها داد ، آنها براى خدا در اين نعمت بزرگ شركائى قائل شدند ، اما خداوند برتر و بالاتر از شرك آنهاست ( فلما آتاهما صالحا جعلا له شركاء فيما آتاهما فتعالى الله عما يشركون ) .

پاسخ به يك سؤال مهم
در اينكه منظور از اين زوجين كه در دو آيه بالا پيرامون آنها بحث شده كيست ؟ در ميان مفسران گفتگوى بسيار است : آيا نفس واحدة و همسرش اشاره به آدم و حوا است ، در حالى كه آدم از پيامبران و حوا زن با ايمان و شايسته اى بود ، آيا ممكن است آنها از مسير توحيد منحرف شده ، راه شرك پيموده باشند ؟ ! و اگر منظور غير آدم است و همه افراد بشر را شامل گردد با كلمه واحدة چگونه سازگار است ؟ از اين گذشته منظور از اين شرك چه نوع عمل يا تفكرى بوده كه از آنها سرزده است ؟ در پاسخ اين سؤالات بايد گفت : در تفسير اين آيات دو راه در پيش داريم كه شايد تمام سخنان گوناگون مفسران كه در تفسير اين آيه گفته اند ريشه اش به اين دو باز گردد .
نخست اينكه : مراد از واحد در آيه واحد شخصى است ، همانگونه كه در بعض آيات ديگر مانند آيه اول سوره نساء نيز به همين معنى آمده
تفسير نمونه ج : 7 ص : 51
است .
اصولا نفس واحدة در قرآن مجيد در پنج مورد ذكر شده كه يك مورد آن آيه مورد بحث است و چهار مورد ديگر سوره نساء آيه يك ، سوره انعام آيه 98 لقمان آيه 28 و زمر آيه 6 مى باشد كه بعضى از آنها ارتباطى به بحث ما ندارد و بعضى مشابه آيه مورد بحث است ، بنابر اين آيات مورد بحث منحصرا اشاره به آدم و همسر او است .
در اين صورت مسلما منظور از شرك ، پرستش غير خدا و يا اعتقاد به الوهيت غير پروردگار نيست ، بلكه ممكن است چيزى از قبيل تمايل انسان به فرزندش بوده باشد ، تمايلاتى كه گاهى او را از خداوند غافل مى سازد .
تفسير ديگر اينكه مراد از واحد ، در اينجا واحد نوعى است ، يعنى خداوند همه شما را از يك نوع آفريد ، همانطور كه همسران شما را نيز از جنس شما قرار داد .
در اين صورت اين دو آيه و آيات بعد اشاره به نوع انسانها است كه به هنگام انتظار تولد فرزند دست به دعا بر مى دارند و از خدا فرزند صالح و شايسته مى خواهند و همانند همه اشخاصى كه خود را در برابر مشكل يا خطرى مى بينند ، با اخلاص كامل به درگاه خدا مى روند و با او عهد مى كنند كه پس از بر آمدن حاجات و حل مشكلشان شكرگزار باشند ، اما به هنگامى كه فرزند متولد شد يا مشكل آنها بر طرف گرديد تمام عهد و پيمانها را به دست فراموشى مى سپارند ، گاه مى گويند اگر فرزند ما سالم ، يا زيبا است ، به پدر و مادرش رفته ، و قانون وراثت است ! گاه مى گويند نوع تغذيه ما و شرائط ديگر خوب بوده و چنين محصولى داده ! و گاه به بتهائى كه مورد پرستش آنهاست روى مى آورند و مى گويند فرزند ما نظر كرده بت است ! ، و امثال اينگونه بحثها ، و به طور كلى نقش آفرينش پروردگار را ناديده
تفسير نمونه ج : 7 ص : 52
مى گيرند ، و علت اصلى اين موهبت را تنها عوامل طبيعى و يا معبودهاى خرافى مى شمرند .
قرائنى در آيات فوق وجود دارد كه نشان مى دهد با تفسير دوم سازگارتر و مفهومتر است زيرا اولا تعبيرات آيه حال همسرانى را بازگو مى كند ، كه قبلا در جامعه اى مى زيسته اند و تولد فرزندان صالح و ناصالح را با چشم خود ديده بودند ، لذا از خداى خود ، فرزندانى از گروه اول تقاضا مى كردند ، و اگر آيات مربوط به آدم و حوا باشد ، هنوز فرزندى براى آنها به وجود نيامده و هنوز صالح و ناصالح وجود نداشت كه آنها از خداى خود فرزند صالح بخواهند .
ثانيا ضمائرى كه در آخر آيه دوم و آيات بعد وجود دارد همه ضمير جمع است و اين مى رساند كه منظور از ضمير تثنيه اشاره به دو گروه بوده است نه دو شخص .
ثالثا آيات بعد نشان مى دهد كه منظور از شرك در اين آيات شرك به معنى بت پرستى است نه محبت فرزند و امثال آنها و اين موضوع با حضرت آدم و همسرش سازگار نيست .
با توجه به اين قرائن روشن مى شود كه آيات فوق پيرامون نوع انسان و گروه زوج و زوجه ها سخن مى گويد .
و همان گونه كه در جلد سوم تفسير نمونه صفحه 245 اشاره كرديم آفرينش همسر انسان از انسان به اين معنى نيست كه جزئى از بدن او جدا و تبديل به همسر شده باشد ( آنچنانكه در روايت مجعول و اسرائيلى نقل شده كه حوا از دنده چپ آدم آفريده شد ) ، بلكه منظور اين است كه همسر انسان از نوع و از جنس او
تفسير نمونه ج : 7 ص : 53
است آنچنانكه در آيه 21 سوره روم مى خوانيم : و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها .
از نشانه هاى قدرت خدا اين است كه از جنس شما همسرانى براى شما آفريده تا در كنار آنها بياسائيد .

يك روايت مجعول و معروف !
در بعضى از منابع اهل تسنن و پاره اى از منابع غير معتبر شيعه در تفسير آيات فوق حديثى نقل شده است كه به هيچ رو با عقائد اسلامى در باره پيامبران سازگار نيست ، و آن اينكه : سمرة بن جندب از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين نقل مى كند : لما ولدت حواء طاف بها ابليس و كان لا يعيش لها ولد فقال سميه عبد الحارث فعاش و كان ذلك من وحى الشيطان و امره : هنگامى كه حوا فرزندى آورد ، ابليس اطراف او را گرفت - و قبل از آن هيچ فرزندى از او زنده نمى ماند - شيطان به حوا پيشنهاد كرد ، نام او را عبد الحارث بگذارد ( حارث يكى از نامهاى شيطان است بنابر اين عبد الحارث يعنى بنده شيطان ) حوا چنين كرد و آن فرزند زنده ماند و اين از وحى شيطان و فرمان او بود ! .
از پاره اى از روايات كه به اين مضمون وارد شده استفاده مى شود كه آدم نيز به اين موضوع رضايت داد ! راوى اين روايت خواه سمرة بن جندب كه از دروغگويان و كذابين مشهور است بوده باشد و يا افرادى مانند كعب الاحبار و وهب بن منبه كه از سرشناسان يهود بودند و سپس اسلام آوردند ، و به عقيده بعضى از دانشمندان اسلامى خرافات تورات و بنى اسرائيل را اين دو نفر به محيط اسلام كشاندند هر چه باشد مضمون روايت خود بهترين دليل بر فساد و بطلان آن است ، زيرا آدم كه خليفة الله و پيامبر بزرگ خدا و داراى علم اسماء بود هر چند با ترك اولى از بهشت به زمين آمد ، كسى نبود كه راه شرك را انتخاب كند و فرزند خود را بنده شيطان !
تفسير نمونه ج : 7 ص : 54
نام بگذارد ، اين كار تنها در شان يك بت پرست جاهل و نادان و بيخبر است .
و از آن عجيبتر اينكه حديث مزبور متضمن معجزه يا كرامت شيطان است ، كه با نامگذارى اين فرزند به نام او ، بر خلاف همه فرزندان گذشته ، زنده ماند ! و بسيار جاى تاسف است كه بعضى از مفسران گذشته تحت تاثير اينگونه احاديث مجعول قرار گرفته و آنرا به عنوان تفسير آيه ذكر كرده اند ، به هر حال اين حديث را چون هم بر خلاف قرآن و هم بر خلاف عقل است بايد به گوشه اى انداخت .
به دنبال اين جريان ، قرآن بار ديگر فكر و عقيده بت پرستى را با بيان روشن و كوبنده اى محكوم مى كند ، و مى گويد : آيا اينها موجوداتى را شريك خدا قرار مى دهند كه قادر بر آفرينش چيزى نيستند ، بلكه خودشان مخلوق اويند ( أ يشركون ما لا يخلق شيئا و هم يخلقون ) .
به علاوه اين معبودهاى ساختگى در هيچيك از مشكلات قادر نيستند پرستش كنندگان خود را يارى كنند ، و حتى قادر نيستند خود را نيز در برابر مشكلات يارى دهند ( و لا يستطيعون لهم نصرا و لا انفسهم ينصرون ) .
اين معبودها آنچنان هستند كه اگر شما بخواهيد آنها را هدايت كنيد ، از شما پيروى نخواهند كرد و حتى عقل و شعور آنرا ندارند ( و ان تدعوهم الى الهدى لا يتبعوكم ) .
آنها كه چنين هستند و نداى هاديان را نمى شنوند ، چگونه مى توانند ديگران را هدايت كنند ؟ بعضى از مفسران احتمال ديگرى در تفسير اين آيه داده اند و آن اينكه ضمير
تفسير نمونه ج : 7 ص : 55
هم به بت پرستان و مشركان بر مى گردد ، يعنى گروهى از آنها بقدرى لجوج و متعصبند كه هر چه آنها را دعوت به توحيد كنيد ، تسليم نمى شوند .
اين احتمال نيز هست كه منظور اين باشد اگر شما از آنها تقاضاى هدايت كنيد ، تقاضاى شما انجام نخواهد شد به هر حال براى شما مساوى است ، خواه آنها را ، دعوت به سوى حق كنيد و يا در برابرشان خاموش باشيد در هر دو صورت ، اين گروه بت پرستان لجوج ، دست بردار نيستند ( سواء عليكم ا دعوتموهم ام انتم صامتون ) .
و طبق احتمال دوم معنى جمله اين است : براى شما يكسان است ، خواه از بتها تقاضاى چيزى كنيد ، يا خاموش باشيد ، در هر دو صورت ، نتيجه منفى است ، زيرا بتها اثرى در سرنوشت كسى ندارند و قادر به انجام خواسته كسى نيستند .
فخر رازى در تفسير خود در ذيل اين آيه مى نويسد : مشركان هنگامى كه به مشكلى گرفتار مى شدند دست تضرع به سوى بتها بر مى داشتند ، و هنگامى كه مشكلى براى آنها واقع نمى شد ، ساكت و خاموش بودند ، قرآن به آنها مى گويد : خواه در برابر آنها تضرع و زارى كنيد و خواه خاموش بمانيد هيچ تفاوتى نمى كند .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 56
إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَستَجِيبُوا لَكمْ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(194) أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشونَ بهَا أَمْ لهَُمْ أَيْد يَبْطِشونَ بهَا أَمْ لَهُمْ أَعْينٌ يُبْصِرُونَ بهَا أَمْ لَهُمْ ءَاذَانٌ يَسمَعُونَ بهَا قُلِ ادْعُوا شرَكاءَكُمْ ثمَّ كِيدُونِ فَلا تُنظِرُونِ(195)
ترجمه :
194 - آنهائى را كه غير از خدا مى خوانيد ( و پرستش مى كنيد ) بندگانى همچون خود شما هستند ، آنها را بخوانيد و اگر راست مى گوئيد بايد به شما پاسخ دهند ( و تقاضايتان را بر آورند ) .
195 - آيا ( آنها لا اقل همانند خود شما ) پاهائى دارند كه با آن راه بروند ؟ يا دستهائى دارند كه با آن چيزى را بگيرند ( و كارى انجام دهند ) ؟ يا چشمانى دارند كه با آن ببينند ؟ يا گوشهائى دارند كه با آن بشنوند ؟ ( نه ، هرگز ، هيچكدام ) بگو ( اكنون كه چنين است ) اين بتهائى را كه شريك خدا قرار داده ايد ( بر ضد من ) بخوانيد و براى من نقشه بكشيد و لحظه اى مهلت ندهيد ( تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست ! ) .

تفسير :
اين دو آيه همچنان بحثهاى توحيد و مبارزه با شرك را ادامه مى دهد ، و بحثهائى را كه در اين زمينه در آيات قبل بوده تكميل مى كند ، شرك در عبادت و پرستش غير خدا را عملى سفيهانه و دور از منطق و عقل معرفى مى نمايد .
دقت در مضمون اين دو آيه نشان مى دهد كه با چهار دليل ، منطق بت پرستان ابطال گرديده و سر اينكه قرآن با استدلالهاى مختلف ، پيرامون اين مساله بحث مى كند و هر زمان برهانى تازه ارائه مى دهد اين است كه شرك بدترين دشمن
تفسير نمونه ج : 7 ص : 57
ايمان و سعادت فرد و جامعه است ، و چون ريشه ها و شاخه هاى گوناگونى در افكار بشر دارد ، و هر زمان به شكل تازه اى ظهور مى كند و جوامع انسانى را مورد تهديد قرار مى دهد لذا قرآن از هر فرصتى براى قطع اين ريشه خبيث و شاخه هايش استفاده مى كند .
نخست مى گويد : آنهائى را كه شما جز خدا مى خوانيد و عبادت مى كنيد و از آنان يارى مى طلبيد بندگانى همچون خود شما هستند ! ( ان الذين تدعون من دون الله عباد امثالكم ) .
بنابر اين معنى ندارد كه انسان در مقابل چيزى كه مثل خود او است ، به سجده بيفتد و دست نياز به سوى او دراز كند و مقدرات و سرنوشتش را در دست او بداند .
به تعبير ديگر : مفهوم آيه اين است كه اگر دقت كنيد مى بينيد ، آنها هم جسم دارند و اسير زنجير مكان و زمان هستند و محكوم قوانين طبيعتند و هم محدود از نظر عمر و زندگى و توانائيهاى ديگر ، خلاصه هيچ امتيازى بر شما ندارند ، تنها با خيال و وهم و امتيازى براى آنها ساخته ايد .
در اينكه چرا در اين آيه به معبودهاى بت پرستان عباد كه جمع عبد به معنى بنده است اطلاق شده در حالى كه عبد را به موجود زنده مى گويند ، تفسيرهاى متعددى وجود دارد .
نخست اينكه ممكن است اشاره به معبودهاى انسانى ، همچون مسيح براى مسيحيان ، و فرشتگان براى بت پرستان عرب ، و امثال آن بوده باشد .
ديگر اينكه ممكن است روى توهمى كه آنها پيرامون بتها داشتند با آنها سخن گفته باشد كه اگر فرضا آنها داراى عقل و شعورى هم باشند ، موجودى برتر از شما نخواهند بود .
سوم اينكه عبد در لغت گاهى به معنى موجودى كه تحت تسلط و فرمان
تفسير نمونه ج : 7 ص : 58
ديگرى است و در برابر آن خاضع است - هر چند عقل و شعور نداشته باشد - نيز گفته شده ، از جمله به جاده اى كه مرتبا از آن رفت و آمد مى كنند معبد ( بر وزن مقدم ) گفته شده است .
سپس اضافه مى كند اگر فكر مى كنيد آنها قدرت و شعورى دارند آنها را بخوانيد ببينيد آيا شما را جواب مى دهند اگر راست مى گوئيد ( فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين ) .
و اين دومين دليلى است كه براى ابطال منطق آنها بيان شده و آن اينكه سكوت مرگبارشان نشانه بى عرضگى آنها و عدم قدرتشان بر هر چيز است .
در سومين بيان روشن مى سازد كه آنها حتى از بندگان خود پستتر و ناتوانترند : خوب بنگريد آيا آنها لا اقل همانند شما پاهائى دارند كه با آن راه بروند ( أ لهم ارجل يمشون بها ) يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند و كارى انجام دهند ( ام لهم ايد يبطشون بها ) .
يا چشمهائى دارند كه با آن ببينند ( ام لهم اعين يبصرون بها ) يا گوشهائى دارند كه با آن بشنوند ( ام لهم اذان يسمعون بها ) به اين ترتيب آنها به قدرى ضعيفند ، كه حتى براى جابجا شدن نياز به كمك شما دارند و براى دفاع از موجوديت خود ، نيازمند به حمايت هستند ، نه چشم بينا ، نه گوش شنوا و نه هيچ احساس ديگرى در آنها وجود ندارد .
سرانجام در پايان آيه ضمن تعبير ديگرى كه در حكم چهارمين استدلال است مى گويد : بگو اى پيامبر اين معبودهائى را كه شما شريك خدا قرار داده ايد
تفسير نمونه ج : 7 ص : 59
بر ضد من بخوانيد و همگى دست به دست هم دهيد و براى من تا آنجا كه مى توانيد نقشه بكشيد و در اين كار هيچگونه تاخير روا مداريد ، ببينيم با اين حال كارى از همه شما ساخته است ؟ ( قل ادعوا شركائكم ثم كيدون فلا تنظرون ) يعنى اگر من دروغ مى گويم و آنها مقربان خدا هستند و من به حريم احترامشان جسارت كرده ام ، پس چرا آنها مرا غضب نمى كنند ، و نيروى آنها و شما كمترين تاثيرى در وضع من ندارد ، بنابر اين بدانيد اينها موجودات غير موثرى هستند كه توهمات شما به آنها نيرو بخشيده ! .
إِنَّ وَلِيِّىَ اللَّهُ الَّذِى نَزَّلَ الْكِتَب وَ هُوَ يَتَوَلى الصلِحِينَ(196) وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَستَطِيعُونَ نَصرَكمْ وَ لا أَنفُسهُمْ يَنصرُونَ(197) وَ إِن تَدْعُوهُمْ إِلى الهُْدَى لا يَسمَعُوا وَ تَرَاهُمْ يَنظرُونَ إِلَيْك وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ(198)
ترجمه :
196 - ( اما ) ولى و سرپرست من خدائى است كه اين كتاب را نازل كرده است و او سرپرست همه صالحان است .
197 - و كسانى را كه شما جز او مى خوانيد نمى توانند ياريتان كنند و نه ( حتى ) خودشان را يارى دهند .
198 - و اگر از آنها هدايت بخواهيد سخنانتان را نمى شنوند و آنها را مى بينى ( كه با چشمهاى مصنوعيشان ) به تو نگاه مى كنند اما در حقيقت نمى بينند ! .

تفسير : معبودهاى بى ارزش :
در تعقيب آيه گذشته كه به مشركان مى گفت شما و بتهايتان نمى توانيد كوچكترين زيانى به من برسانيد ، در نخستين آيه مورد بحث به دليل آن اشاره
تفسير نمونه ج : 7 ص : 60
كرده ، مى گويد : ولى و سرپرست و تكيه گاه من خدائى است كه اين كتاب آسمانى را بر من نازل كرده است ( ان وليى الله الذى نزل الكتاب ) .
نه تنها من ، او همه صالحان و شايستگانرا حمايت و سرپرستى مى كند و مشمول لطف و عنايتش قرار مى دهد ( و هو يتولى الصالحين ) .
سپس بار ديگر به تاكيد روى دلائل بطلان بت پرستى پرداخته مى گويد : معبودهائى را كه غير از خدا مى خوانيد كارى از آنها ساخته نيست ، نمى توانند شما را يارى كنند و نه خودشان را ( و الذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصركم و لا انفسهم ينصرون ) .
و از اين بالاتر اگر از آنها هدايت خويشتن را در مشكلات بخواهيد ، آنها حتى حرف شما را نمى شنوند ! ( و ان تدعوهم الى الهدى لا يسمعوا ) و حتى با چشمهاى مصنوعيشان كه دارند ، گويا به تو نگاه مى كنند ، ولى در حقيقت نمى بينند ( و تراهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون ) .
چنانكه سابقا هم اشاره كرديم آيه اخير ممكن است اشاره به بتها يا بت پرستان باشد ، در صورت اول مفهومش همانست كه گفته شد ، و در صورت دوم تفسيرش چنين است : اگر شما مسلمانها اين بت پرستان و مشركان لجوج را به راه صحيح توحيد دعوت نمائيد از شما نمى پذيرند آنها با چشمهاى خود به سوى تو مى نگرند و نشانه هاى صدق و درستى را در تو مشاهده مى كنند ، اما واقعيتها را نمى بينند .
مضمون دو آيه اخير در آيات گذشته نيز آمده بود ، و اين تكرار به خاطر تاكيد هر چه بيشتر روى مساله مبارزه با بت پرستى و ريشه كن كردن نفوذ آن در روح و فكر مشركان از طريق تلقين مكرر است .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 61
خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِض عَنِ الجَْهِلِينَ(199) وَ إِمَّا يَنزَغَنَّك مِنَ الشيْطنِ نَزْغٌ فَاستَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(200) إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسهُمْ طئفٌ مِّنَ الشيْطنِ تَذَكرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ(201) وَ إِخْوَنُهُمْ يَمُدُّونهُمْ فى الْغَىِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ(202) وَ إِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِئَايَة قَالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلىَّ مِن رَّبى هَذَا بَصائرُ مِن رَّبِّكمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْم يُؤْمِنُونَ(203)
ترجمه :
199 - با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان ( و با آنها ستيزه مكن ) .
200 - و هر گاه وسوسه اى از شيطان به تو رسد به خدا پناه بر ، كه او شنونده و دانا است .
201 - پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند به ياد ( خدا و پاداش و كيفر او ) مى افتند و ( در پرتو ياد او راه حق را مى بينند و ) بينا مى گردند .
202 - ( ولى ناپرهيزكاران ) برادرانشان ( يعنى شياطين ) آنان را پيوسته در گمراهى پيش مى برند و باز نمى ايستند ! .
203 - و هنگامى كه ( در نزول وحى تاخير افتد و ) آيه اى براى آنها نياورى مى گويند چرا خودت ( از پيش خود ) آنرا برنگزيدى بگو من تنها پيروى از چيزى مى كنم كه بر من وحى مى شود اين وسيله بينائى از طرف پروردگارتان و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيتى كه ايمان مى آورند .

تفسير :

وسوسه هاى شيطان :
در اين آيات شرائط تبليغ و رهبرى و پيشوائى مردم به طرز بسيار جالب و فشرده
تفسير نمونه ج : 7 ص : 62
بيان شده و با آيات گذشته كه اشاره به مساله تبليغ مشركان داشت نيز تناسب دارد .
در نخستين آيه مورد بحث اشاره به سه قسمت از وظائف رهبران و مبلغان - به صورت خطاب به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) - شده ، در آغاز مى گويد : در طرز رفتار با مردم سختگير مباش و با آنها مدارا كن ، عذرشان را بپذير ، و بيش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه ( خذ العفو ) .
عفو گاهى به معنى مقدار اضافى چيزى آمده ، و گاهى به معنى حد وسط و ميانه ، و گاه به معنى قبول عذر خطاكار و بخشيدن او ، و گاه به معنى آسان گرفتن كارها .
قرائن آيات نشان مى دهد كه آيه فوق ارتباط با مسائل مالى و گرفتن مقدار اضافى از اموال مردم كه بعضى از مفسران گفته اند ندارد ، بلكه مفهوم مناسب ، همان آسان گرفتن و گذشت و انتخاب حد وسط و ميانه است .
بديهى است اگر رهبر و مبلغ ، شخص سختگيرى باشد به زودى جمعيت از اطراف او پراكنده مى شوند ، و نفوذ خود را در قلوب از دست خواهد داد ، همانطور كه قرآن مجيد مى گويد : و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك : اگر سختگير و بد اخلاق و سنگدل بودى به طور مسلم از گرد تو پراكنده مى شدند .
سپس دومين دستور را به اين صورت مى دهد : مردم را به كارهاى نيك و آنچه را عقل و خرد ، شايسته مى شناسد و خداوند آنرا نيك معرفى كرده ، دستور ده ( و امر بالعرف ) .
اشاره به اينكه ترك سختگيرى مفهومش مجامله كارى نيست ، بلكه بايد
تفسير نمونه ج : 7 ص : 63
رهبران و مبلغان همه حقايق را بگويند و مردم را به سوى حق دعوت كنند و چيزى را فروگذار ننمايند .
در مرحله سوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده مى گويد : از جاهلان روى برگردان و با آنها ستيزه مكن ( و اعرض عن الجاهلين ) .
رهبران و مبلغان در مسير خود با افراد متعصب ، لجوج ، جاهل و بيخبر ، و افرادى كه سطح فكر و اخلاق آنها بسيار پائين است ، روبرو مى شوند ، از آنها دشنام مى شنوند ، هدف تهمتشان قرار مى گيرند ، سنگ در راهشان مى افكنند .
راه پيروزى بر اين مشكل گلاويز شدن با جاهلان نيست ، بلكه بهترين راه تحمل و حوصله ، ناديده گرفتن و نشنيده گرفتن اينگونه كارها است ، و تجربه نشان مى دهد براى بيدار ساختن جاهلان و خاموش كردن آتش خشم و حسد و تعصبشان ، اين بهترين راه است .
در آيه بعد دستور ديگرى مى دهد كه در حقيقت چهارمين وظيفه رهبران و مبلغان را تشكيل مى دهد و آن اينكه بر سر راه آنها همواره وسوسه هاى شيطانى در شكل مقام ، مال ، شهوت و امثال اينها خودنمائى مى كند ، و شيطان و شيطان صفتان مى كوشند آنها را از طريق اين وسوسه ها از مسيرشان منحرف سازند و از هدفشان باز دارند .
قرآن دستور مى دهد كه اگر وسوسه هاى شيطانى ، متوجه تو شد ، به خدا پناه ببر ، و خود را به او بسپار ، و از لطفش مدد بخواه ، زيرا او سخن تو را مى شنود و از اسرار درونت آگاه و از وسوسه هاى شياطين با خبر است ( و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم ) .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 64
جامعترين آيه اخلاقى
از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل شده كه در قرآن مجيد ، آيه اى جامعتر در مسائل اخلاقى از آيه فوق ( آيه نخست ) نيست .
بعضى از دانشمندان در تفسير اين حديث ، چنين گفته اند ، كه اصول فضائل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى كه عقل و غضب و شهوت است در سه قسمت خلاصه مى شود .
فضائل عقلى كه نامش حكمت است ، و در جمله و أمر بالعرف ( به نيكيها و شايستگيها دستور ده ) خلاصه شده .
و فضائل نفسى در برابر طغيان و شهوت كه نامش عفت است و در خذ العفو خلاصه گرديده .
و تسلط بر نفس در برابر قوه غضبيه كه نامش شجاعت است ، در اعرض عن الجاهلين منعكس گرديده است .
حديث فوق را خواه به صورتى كه مفسران گفته اند و در بالا اشاره شد تفسير كنيم ، و خواه به صورت شرائط رهبر كه ما عنوان كرديم ، تفسير شود ، اين واقعيت را بيان مى كند كه جمله هاى كوتاه و فشرده آيه فوق متضمن يك برنامه جامع و وسيع و كلى در زمينه هاى اخلاقى و اجتماعى است ، بطورى كه مى توان همه برنامه هاى مثبت و سازنده و فضائل انسانى را در آن پيدا كرد ، و به گفته بعضى از مفسران ، اعجاز قرآن در شكل فشرده گوئى آميخته با وسعت و عمق معنى ، در آيه فوق كاملا منعكس است .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه مخاطب در آيه گرچه شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ولى همه امت و تمامى رهبران و مبلغان را شامل مى شود .
و نيز توجه به اين نكته لازم است كه در آيات فوق ، هيچ مطلبى كه مخالف
تفسير نمونه ج : 7 ص : 65
مقام عصمت بوده باشد وجود ندارد ، زيرا پيامبران و معصومان هم در برابر وسوسه هاى شيطان بايد خود را به خدا بسپارند و هيچكس از لطف و حمايت خدا در برابر وساوس شياطين و نفس بى نياز نيست ، حتى معصومان .
در بعضى از روايات نقل شده هنگامى كه نخستين آيه فوق نازل شد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از جبرئيل در باره آن توضيح خواست ( كه چگونه با مردم مدارا و ترك سختگيرى كند ) جبرئيل گفت نمى دانم بايد از آنكه مى داند سؤال كنم ، سپس بار ديگر بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شد و گفت : يا محمد ان الله يامرك ان تعفوا عمن ظلمك و تعطى من حرمك و تصل من قطعك : اى محمد ! خداوند به تو دستور مى دهد از آنها كه به تو ستم كرده اند ( به هنگامى كه قدرت پيدا كردى ) انتقام نگيرى و ) گذشت نمائى ، و به آنها كه تو را محروم ساخته اند ، عطا كنى ، و به آنها كه از تو بريده اند پيوند برقرار سازى .
و در حديث ديگرى نقل شده هنگامى كه آيه نخست نازل شد و به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد در برابر جاهلان تحمل كند ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرضه داشت پروردگارا با وجود خشم و غضب چگونه مى توان تحمل كرد ؟ آيه دوم نازل شد و به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد كه چنين هنگامى خود را به خدا بسپارد .
ذكر اين نكته نيز مناسب است كه عين آيه دوم مورد بحث در سوره فصلت آيه 36 آمده است ، تنها تفاوتى كه دارد بجاى انه سميع عليم ، انه هو السميع العليم مى باشد .
در آيه بعد راه غلبه و پيروزى بر وسوسه هاى شيطان را ، به اين صورت بيان
تفسير نمونه ج : 7 ص : 66
مى كند كه : پرهيزكاران هنگامى كه وسوسه هاى شيطانى ، آنها را احاطه مى كند به ياد خدا و نعمتهاى بى پايانش ، به ياد عواقب شوم گناه و مجازات دردناك خدا ، مى افتند ، در اين هنگام ابرهاى تيره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها كنار مى رود و راه حق را به روشنى مى بينند و انتخاب مى كنند ( ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون ) .
طائف به معنى طواف كننده است ، گويا وسوسه هاى شيطانى همچون طواف كننده اى پيرامون فكر و روح انسان پيوسته گردش مى كنند تا راهى براى نفوذ بيابند ، اگر انسان در اين هنگام به ياد خدا و عواقب شوم گناه بيفتد ، آنها را از خود دور ساخته و رهائى مى يابد و گرنه سرانجام در برابر اين وسوسه ها تسليم مى گردد .
اصولا هر كس در هر مرحله اى از ايمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسه هاى شيطانى مى گردد ، و گاه در خود احساس مى كند كه نيروى محرك شديدى در درون جانش آشكار شده و او را به سوى گناه دعوت مى كند ، اين وسوسه ها و تحريكها ، مسلما در سنين جوانى بيشتر است ، در محيطهاى آلوده ، همچون محيطهاى امروز كه خود مراكز فساد در آن فراوان و آزادى نه به معنى حقيقى بلكه به شكل بى بند و بارى همه جا را فرا گرفته و دستگاههاى تبليغاتى غالبا در خدمت شيطان و وسوسه هاى شيطانى هستند ، فزونتر مى باشد ، تنها راه نجات از آلودگى در چنين شرائطى ، نخست فراهم ساختن سرمايه تقوى است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده ، و سپس مراقبت و سرانجام توجه به خويشتن و پناه بردن به خدا ، ياد الطاف و نعمتهاى او ، و مجازاتهاى دردناك خطاكاران است .
در روايات كرارا به اثر عميق ذكر خدا در كنار زدن وسوسه هاى شيطان اشاره شده است .
حتى افراد بسيار با ايمان و دانشمند و با شخصيت هميشه احساس خطر در
تفسير نمونه ج : 7 ص : 67
مقابل وسوسه هاى شيطانى مى كردند ، و از طريق مراقبت كه در علم اخلاق بحث مشروحى دارد با آن مى جنگيدند .
اصولا وسوسه هاى نفس و شيطان همانند ميكربهاى بيمارى زا است ، كه در همه وجود دارند ، ولى به دنبال بنيه هاى ضعيف و جسمهاى ناتوان مى گردند ، تا در آنجا نفوذ كنند اما آنها كه جسمى سالم و نيرومند و قوى دارند ، اين ميكربها را از خود دفع مى كنند .
جمله اذا هم مبصرون ( به هنگام ياد خدا چشمشان بينا مى شود و حق را مى بينند ) اشاره به اين حقيقت است كه وسوسه هاى شيطانى پرده بر ديد باطنى انسان مى افكند ، آنچنان كه راه را از چاه و دوست را از دشمن و نيك را از بد نمى شناسد ، ولى ياد خدا به انسان بينائى و روشنائى مى بخشد ، و قدرت شناخت واقعيتها به او مى دهد ، شناختى كه نتيجه اش نجات از چنگال وسوسه ها است .
كوتاه سخن اينكه در آيه گذشته مشاهده كرديم كه چگونه پرهيزكاران در پرتو ذكر خدا از چنگال وسوسه هاى شيطانى رهائى مى يابند ، و اين در حالى است كه گناهكاران آلوده ، كه برادران شيطانند در دام او گرفتارند ، قرآن در آيه بعد در اين باره چنين مى گويد : برادرانشان - يعنى شياطين - پيوسته آنها را در گمراهى پيش مى برند ، و از گمراه ساختن آنها باز نمى ايستند ، بلكه بيرحمانه حملات خود را به طور مداوم بر آنها ادامه مى دهند ( و اخوانهم يمدونهم فى الغى ثم لا يقصرون ) اخوان كنايه از شياطين است و ضمير هم به مشركان و گنهكاران باز مى گردد ، چنانكه در آيه 27 سوره اسراء مى خوانيم ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين : تبذير كنندگان برادران شيطانند ! .
يمدونهم از ماده امداد به معنى كمك دادن و ادامه دادن و افزودن است
تفسير نمونه ج : 7 ص : 68
يعنى پيوسته آنها را به اين راه مى كشانند و پيش مى روند .
جمله لا يقصرون به معنى اين است كه شياطين در گمراه ساختن آنها از هيچ چيز كوتاهى نمى كنند .
سپس حال جمعى از مشركان و گنهكاران دور از منطق را شرح مى دهد و مى گويد هنگامى كه آيات قرآن را براى آنها بخوانى آنرا تكذيب مى كنند و هنگامى كه آيه اى براى آنها نياورى و در نزول وحى تاخيرى افتد مى گويند پس اين آيات چه شد ؟ چرا از پيش خود آنها را تنظيم نمى كنى ؟ مگر همه اينها وحى آسمانى است ؟ ( و اذا لم تاتهم باية قالوا لو لا اجتبيتها ) .
اما به آنها بگو من تنها از آنچه به سويم وحى مى شود پيروى مى كنم ، و جز آنچه خدا نازل مى كند ، چيزى نمى گويم ( قل انما اتبع ما يوحى الى من ربى ) .
اين قرآن و آيات نورانيش وسيله بيدارى و بينائى از طرف پروردگار است ، كه به هر انسان آماده اى ديد و روشنائى و نور مى دهد ( هذا بصائر من ربكم ) .
و مايه هدايت و رحمت براى افراد با ايمان و آنها كه در برابر حق تسليمند مى باشد ( و هدى و رحمة لقوم يؤمنون ) .
ضمنا از اين آيه روشن مى شود همه سخنان و كردار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از وحى آسمانى سرچشمه مى گيرد و آنها كه غير از اين مى گويند ، از قرآن بيگانه اند .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 69
وَ إِذَا قُرِىَ الْقُرْءَانُ فَاستَمِعُوا لَهُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(204) وَ اذْكُر رَّبَّك فى نَفْسِك تَضرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاَصالِ وَ لا تَكُن مِّنَ الْغَفِلِينَ(205) إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّك لا يَستَكْبرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يُسبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسجُدُونَ (206)
ترجمه :
204 - هنگامى كه قرآن خوانده شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد تا مشمول رحمت خدا شويد .
205 - پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف و آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان ياد كن ! و از غافلان مباش !
206 - آنها كه ( در مقام قرب ) نزد پروردگار تواند هيچگاه از عبادتش تكبر نمىورزند و او را تسبيح مى گويند و برايش سجده مى كنند .

تفسير : به هنگام شنيدن تلاوت قرآن خاموش باشيد .
اين سوره ( سوره اعراف ) با بيان عظمت قرآن آغاز شده ، و با آيات مورد بحث كه آنهم از قرآن سخن مى گويد ، پايان مى پذيرد ، هر چند بعضى از مفسران براى نزول نخستين آيه مورد بحث ، شان نزولهائى ذكر كرده اند از جمله اينكه ابن عباس و جمع ديگرى گفته اند ، مسلمانان در آغاز كار گاهى در نماز صحبت مى كردند ، و گاهى شخص تازه وارد ، به هنگامى كه نماز را شروع مى كرد ، از ديگران سؤال مى كرد ، چند ركعت نماز خوانده ايد ، ؟ آنها هم جواب مى دادند فلان مقدار ، آيه بالا نازل شد و آنها را از اين كار نهى كرد .
و نيز از زهرى نقل شده : هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تلاوت قرآن مى كرد ، جوانى از انصار همراه او بلند قرآن مى خواند ، آيه نازل شد و از اين
تفسير نمونه ج : 7 ص : 70
كار نهى كرد .
بهر صورت قرآن در آيه فوق دستور مى دهد : هنگامى كه قرآن تلاوت مى شود ، با توجه گوش دهيد و ساكت باشيد ، شايد مشمول رحمت خدا گرديد ( و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ) .
انصتوا از ماده انصات به معنى سكوت توأم با گوش فرا دادن است .
در اينكه آيا اين سكوت و استماع به هنگام قرائت قرآن در تمام موارد است ، يا منحصر به وقت نماز و هنگام قرائت امام جماعت ، و يا به هنگامى كه امام در خطبه نماز جمعه تلاوت قرآن مى كند ، در ميان مفسران گفتگو بسيار است ، و احاديث مختلفى در كتب حديث و تفسير در اين زمينه نقل شده است .
آنچه از ظاهر آيه استفاده مى شود اين است كه اين حكم ، عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معينى نيست ، ولى روايات متعددى كه از پيشوايان اسلام نقل شده به اضافه اجماع و اتفاق علماء بر عدم وجوب استماع در همه حال ، دليل بر اين است كه اين حكم به صورت كلى يك حكم استحبابى است ، يعنى شايسته و مستحب است كه در هر كجا و در هر حال كسى قرآن را تلاوت كند ، دگران به احترام قرآن سكوت كنند و گوش جان فرا دهند و پيام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گيرند ، زيرا قرآن تنها كتاب قرائت نيست ، بلكه كتاب فهم و درك و سپس عمل است ، اين حكم مستحب به قدرى تاكيد دارد كه در بعضى از روايات از آن تعبير به واجب شده است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : يجب الانصات للقرآن فى الصلوة و فى غيرها و اذا قرء عندك القرآن وجب عليك الانصات و الاستماع .
بر تو واجب است كه در نماز و غير نماز در برابر شنيدن قرآن سكوت و استماع كنى و هنگامى كه نزد تو قرآن خوانده شود ، لازم است سكوت كردن
تفسير نمونه ج : 7 ص : 71
و گوش فرا دادن حتى از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اگر امام جماعت مشغول قرائت باشد فرد ديگرى ، آيه اى از قرآن تلاوت كند ، مستحب است سكوت كند تا او آيه را پايان دهد ، سپس امام قرائت را تكميل كند ، چنانكه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه على (عليه السلام) در نماز صبح بود و ابن كوا ( همان مرد منافق تيره دل ) در پشت سر امام (عليه السلام) مشغول نماز بود ، ناگاه در نماز اين آيه را تلاوت كرد و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين ( و هدفش از خواندن آيه اين بود كه به طور كنايه به على (عليه السلام) احتمالا در مورد قبول حكميت در ميدان صفين اعتراض كند ) اما با اين حال امام (عليه السلام) براى احترام قرآن سكوت كرد تا وى آيه را به پايان رسانيد ، سپس امام (عليه السلام) به ادامه قرائت نماز بازگشت ، و ابن كوا كار خود را دو مرتبه تكرار كرد ، باز امام (عليه السلام) سكوت كرد و ابن كوا براى سومين بار آيه را تكرار نمود ، و على (عليه السلام) مجددا به احترام قرآن سكوت كرد ، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود فاصبر ان وعد الله حق و لا يستخفنك الذين لا يؤمنون ( اشاره به اينكه مجازات دردناك الهى در انتظار منافقان و افراد بى ايمان است و در برابر آنها بايد تحمل و حوصله به خرج داد ) سرانجام امام سوره را تمام كرده و به ركوع رفت .
از مجموع اين بحث روشن مى شود كه استماع و سكوت به هنگام شنيدن آيات قرآن كار بسيار شايسته اى است ولى به طور كلى واجب نيست ، و شايد علاوه بر اجماع و روايات جمله لعلكم ترحمون ( شايد مشمول رحمت خدا بشويد ) نيز اشاره به مستحب بودن اين حكم باشد .

تفسير نمونه ج : 7 ص : 72
تنها موردى كه اين حكم الهى شكل وجوب به خود مى گيرد موقع نماز جماعت است كه ماموم به هنگام شنيدن قرائت امام بايد سكوت كند و گوش فرا دهد ، حتى جمعى از فقها اين آيه را دليل بر سقوط قرائت حمد و سوره از ماموم دانسته اند .
از جمله رواياتى كه دلالت بر اين حكم دارد حديثى است كه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود : و اذا قرء القرآن فى الفريضة خلف الامام فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون : هنگامى كه قرآن در نماز فريضه و پشت سر امام خوانده مى شود ، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد شايد مشمول رحمت الهى شويد .
و امام در مورد كلمه لعل ( شايد ) كه در اين گونه موارد به كار مى رود ، سابقا هم اشاره كرده ايم كه منظور اين است براى اينكه مشمول رحمت خدا شويد ، تنها سكوت و گوش فرا دادن كافى نيست ، شرائط ديگرى از جمله عمل به آن دارد .
ذكر اين نكته نيز به مورد است كه فقيه معروف فاضل مقداد در كتاب كنز العرفان تفسير ديگرى براى آيه ذكر كرده است و آن اينكه ، مراد از آن شنيدن آيات قرآن و درك مفاهيم آن و پى بردن به معجزه بودنش مى باشد .
ذكر اين تفسير شايد به خاطر آن است كه در آيه قبل ، گفتگو از مشركان بود كه آنها در باره نزول قرآن بهانه جوئى مى كردند ، قرآن به آنها مى گويد : خاموش شويد و گوش فرا دهيد تا حقيقت را دريابيد .
هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه فوقرا آنچنان وسيع بدانيم كه مسلمان و كافر همه را در بر گيرد ، غير مسلمان بايد بشنوند و سكوت كنند و در آن
تفسير نمونه ج : 7 ص : 73
بينديشند تا ايمان بياورند و مشمول رحمت خدا شوند ، مسلمانان هم بايد گوش فرا دهند و مفاهيم آنرا دريابند و به آن عمل كنند ، تا رحمت خدا آنها را نيز فرا گيرد ، زيرا قرآن كتاب ايمان و علم و عمل است براى همگان نه براى يك گروه معين .
سپس در آيه بعد براى تكميل دستور فوق به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد ( و البته يك حكم عمومى است اگر چه روى سخن در آن به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شده همانند بسيارى ديگر از تعبيرات قرآن ) كه پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف ياد كن ( و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة ) سپس اضافه مى كند : و آهسته و آرام نام او را بر زبان بياور ( و دون الجهر من القول ) و اين كار را همواره صبحگاهان و شامگاهان تكرار كن ( بالغدو و الاصال ) آصال جمع اصيل به معنى نزديك غروب و شامگاه است .
و هرگز از غافلان و بيخبران از ياد خدا مباش ( و لا تكن من الغافلين ) ياد خدا در همه حال و در هر روز و در صبحگاهان و شامگان مايه بيدارى دلها و كنار رفتن ابرهاى تاريك غفلت از دل آدمى است ، ياد خدا همچون باران بهارى است كه چون بر دل ببارد گل هاى بيدارى ، توجه ، احساس مسئوليت ، روشن بينى و هر گونه عمل مثبت و سازنده اى را مى روياند .
سپس با اين سخن سوره را پايان مى دهد كه نه تنها شما بايد در همه حال به
تفسير نمونه ج : 7 ص : 74
ياد خدا باشيد ، فرشتگان مقرب پروردگار و آنها كه در مقام قرب ، نزد پروردگار تواند هيچگاه از عبادت او تكبر نمىورزند ، و همواره تسبيح او مى گويند و ذات پاكش را از آنچه شايسته مقام او نيست منزه مى شمارند و در پيشگاه او سجده مى نمايند ( ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون ) .
كلمه عند ربك ( آنها كه نزد پروردگار تواند ) به معنى قرب مكانى نيست ، زيرا خداوند مكانى ندارد ، بلكه اشاره به قرب مقامى است ، يعنى آنها با آن همه موقعيت و مقام باز در بندگى و ياد خدا و سجده و تسبيح كوتاهى ندارند ، شما هم بايد كوتاهى نكنيد .
به هنگام تلاوت آيه فوق ، سجده كردن مستحب است ، ولى بعضى از اهل تسنن مانند پيروان ابو حنيفه آنرا واجب مى شمرند .
بار الها قلب ما را به نور ياد خودت روشن فرما همان روشنائى كه در پرتو آن را خويش را به سوى حقيقت بگشائيم و از آن در بپاداشتن پرچم حق و پيكار با ظالمان و ستمگران و درك مسئوليت ها و انجام رسالت ها مدد گيريم .
( پايان سوره اعراف )
تفسير نمونه ج : 7 ص : 75
سوره انفال از سوره هاى مدنى است و داراى 75 آيه است

تفسير نمونه ج : 7 ص : 76
تفسير نمونه ج : 7 ص : 77
سوره انفال دور نما و فشرده مباحث اين سوره
در هفتاد و پنج آيه اى كه در سوره انفال وجود دارد مباحث بسيار مهمى مطرح شده است : نخست اشاره به بخش مهمى از مسائل مالى اسلام از جمله انفال و غنائم كه پشتوانه مهمى براى بيت المال محسوب مى گردد ، شده است .
سپس مباحث ديگرى مانند : صفات و امتيازات مؤمنان واقعى ، و داستان جنگ بدر ، يعنى نخستين برخورد مسلحانه مسلمانان با دشمنان ، و حوادث عجيب و عبرت انگيزى كه در اين جنگ واقع شد .
قسمت قابل ملاحظه اى از احكام جهاد و وظائف مسلمانان در برابر حملات پى گير دشمن .
جريان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و داستان آن شب تاريخى هجرت ( ليلة المبيت ) .
وضع مشركان و خرافات آنها قبل از اسلام .
چگونگى ضعف و ناتوانى مسلمانان در آغاز كار و سپس تقويت آنها در پرتو اسلام .
حكم خمس و چگونگى تقسيم آن .
لزوم آمادگى رزمى و سياسى و اجتماعى براى جهاد در هر زمان و مكان .
برترى نيروهاى معنوى مسلمانان بر دشمن على رغم كمبود ظاهرى نفرات آنها .
حكم اسيران جنگى و طرز رفتار با آنها .