next page

fehrest page

back page

فصل (84): (خطبه البيان و اصول توجيه آن ) 
و از جمله اخبارى كه دلالت بر اين معنى دارد خطبة البيان است ، و از جهت فهم اين خطبه شريفه ، قطع نظر از آن چه ذكر شد مقدمه اى مقرر مى شود.
بدان كه آدمى نسخه اى مجموعه و كتابى است جامع ، و جوامع قوابل كليه است . و حق تعالى مشاهده اسماء وصفات خود در انسان كامل مى كند، پس انسان متصف به اين صفات كامله سزاوار مرتبه خلافت حق است ، و اوست مظهر اسم اعظم ، بلكه اوست اسم اعظم ، چنانچه در حديث خيبرى و غيره گذشت . (1051) و انسان كامل موصوف است به صفات كامله اى كه حق تعالى موصوف است به آن صفات غير از وجوب ذاتى و غنا، چنان چه حديث تخلقوا باخلاق الله ، دلالت بر اين معنى دارد. اى عزيز!
هر هنر كاوستا بدو معروف شد
جان شاگردان بدو موصوف شد(1052)
پس جميع اخبار متقدمه و آتيه در اين باب ناخوشى ندارد، و قاصدان بى بصيرت و خفاشان دور از شمس هدايت ، و جاهلان عور از كمال و معرفت كه انكار خطبة البيان و خطبه طتنجيه و ساير اخبار مى نمايند ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون . (1053)
هر كسى را بهر كارى ساختند
اى عزيز! اين مقام را اهل معرفت مقام توحيد عيانى شهودى كه نهايت قرب و اتصال است مى نامند، و ناخوشى نيز به حسب شريعت مقدسه ندارد، و اخبار وارده در اين باب ان شاء الله در مرتبه سيم و چهارم با توضيح معانى توحيد عيانى خواهد آمد. و قطع نظر از آن چه پيش از اين از عين الحياة منقول شد، از جهت تاكيد، تحقيقى كه آخوند ملا محمد باقر (ره ) در اصل سيم از اين كتاب ذكر نموده است اين ضعيف در اين مقام ايراد مى نمايد، چه عين مدعاست . و لفظ كتاب مذكور اين است :
بدان كه معرفت را مراتب مختلفه است ، و در مرتبه ايمان زياده و نقصان مى باشد، چنانچه خواجه نصيرالدين (ره ) نقل كرده است كه مراتب خدا بلا تشبيه مثل مراتب معرفت آتش است . و اول مرتبه معرفت آتش آن است كه شخصى بشنود كه چيزى مى باشد كه هر چيزى را كه در آن مى افكنى مى سوزد و فانى مى كند، و هر چه در محاذى آن واقع مى شود اثرش در آن ظاهر مى گردد، و هر چند از آن اخذ مى كنند كم نمى گردد، و همچنين موجودى را آتش مى گويند. و نظير اين معرفت در معرفت بارى تعالى معرفت جماعتى است كه دين خدا را به تقليد بدانند، از راه دليلى ندانند.
و بالاتر از اين مرتبه كسى است كه دود آتش به او رسيده است اما آتش را نديده و مى گويد كه البته اين دود از چيزى حاصل شده است و هر اثرى موثرى مى خواهد، پس آتشى هست كه اين دود اثر اوست . و نظير اين مرتبه در معرفت بارى تعالى معرفت اهل نظر واستدلال است كه به دلايل عقليه و براهين قاطعه حكم مى نمايند بر وجود صانع .
و مرتبه بالاتر از اين مرتبه كسى است كه نزديك آتش رفته و حرارت آتش به او ميرسد و نور آتش بر چيزى مى تابد و چيزها را به آن نور مى بيند. و نظير اين مرتبه در معرفت خداى تعالى معرفت مومنان خاص است كه دلهاى ايشان به نور الهى اطمينان يافته در جميع اشياء به ديده يقين آثار صفات كماليه الهيه را مشاهده مى نمايند.
پاك كن دو چشم را از موى عيب
تا ببينى باغ و سروستان غيب (1054)
هر كه دارد از هوسها جان پاك
زود بيند حضرت ايوان پاك
و مرتبه بالاتر از اين ، مرتبه كسى است كه در ميان آتش باشد و آثار آتش بر او ظاهر گرديده باشد. و اين در مراتب معرفت الهى ، اعلى درجات معرفت است كه تعبير از اين به فناء فى الله مى كنند، و حصول اين معنى به كثرت عبادت و رياضت مى شود، چنان چه امام جعفر صادق عليه السلام در اين حديث فرمودند كه : قال الله تعالى :
ما تقرب الى عبد بشى ء احب الى مما افترضت عليه ، و انه ليتقرب الى بالنافلة حتى احبه ، فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به ، و بصره الذى يبصر به ، و لسانه الذى ينطق به ، و يده التى يبطش بها، اذا دعانى اجبته ، و ان سالنى اعطيته . (1055)
و آخوند مرحوم بعد از نقل كلام خواجه و ذكر يك معنى از براى اين حديث شريك گفته اند كه : يك معنى ديگر ذكر مى كنم و از خدا مى طلبم كه در نظر باطل بينان و احول بصيرتان به معنى باطل مشتبه نشود و مقبول افتد. و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .
اى عزيز، بدان كه حق سبحانه و تعالى در خلقت انسان قوا و شهوات بسيار مقرر ساخته ، و امر فرموده است كه اينها را در رضاى او صرف نمايند، و وعده فرموده كه آن چه در راه او صرف نمايند عوضى كرامت فرمايد كه مشابهتى به اول نداشته باشد....و خداوند عالميان يك قدر قوتى به هر كس كرامت فرموده كه به آن قوت قدرى از كارهامى تواند كرد. و جمعى كه اين قوت را خست كردند و در راه او صرف نكردند اندك وقتى ناقص مى شود يا به مرگ زايل مى گردد. و حضرت اميرالمومنين عليه السلام و بزرگوارانى كه او را متابعت نموده اند و در عبادات و طاعات اين قوتها را صرف نموده اند خداى تعالى قوتى به ايشان كرامت فرموده كه فوق قوت بشرى است ، چنان چه فرمودند كه : در خيبر را به قوت جسمانى نكندم بلكه به قوت ربانى كندم . (1056) در آن وقت دست را هم حركت ندهد و متوجه شود آسمان و زمين را بر هم مى تواند زد، و جميع عالم مطيع اويند.
و اين قوت به مردن بر طرف نمى شود و زنده و مرده ايشان يك حكم دارد. بلكه چون غير مراد الهى مرادى ندارند و از مرادات و ارادات خود خالى شده اند و اول امرى را به اراده و به قوت خود آن كار را مى كردند اكنون مقارن اراده او خداى تعالى قدرت خود را در مرادات او به كار مى فرمايد، و چون از براى خدا از سرارادت خود گذشت خدا اراده خود را در قلب او القا مى نمايد و مدبر او مى شود. و اشاره به اين معنى است آن چه در اين حديث شريف وارد شده است كه : دل مومنان در ميان دو انگشت است از انگشتان الهى - كه كنايه از قدرت است - كه به هر طرف كه مى خواهد مى گرداند.
و موافق حديث معتبر، آيه و ما تشاون الا ان يشاء الله (1057) كه در سوره هل اتى در شان اهل بيت عليهم السلام نازل شده است به اين معنى تفسير نموده اند، يعنى در اين مرتبه از كمال ، مشيت ايشان متعلق نمى شود مگر به چيزى كه مشيت الهى به آن تعلق گرفته . و همچنين نور ديده خود را كه كهنه كرده در راه دوست ، و پروا نكرده از اين كه بيدارى كه مى كشم چشمم ضعيف مى شود، يا در نظر كردن ها اراده دوست را ملاحظه كرد و از اراده خود درگذشت ، خداى تعالى نورى به ديده و چشم دل او كرامت مى فرمايد كه حقايق معانى و امور غيبيه را به آن نور مى بيند، و آن زوال ندارد، چنانچه رسول خدا صلى الله عليه واله فرموده است : اتقوا فراسة المومن فانه ينظر بنور الله ...(1058) و همچنين به مقتضاى ام لهم آذان يسمعون بها، (1059) از آن چه مى شوند چيزى چند كه ديگران از آن ها كرند، و به مقتضاى فتح الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه ، (1060) چشمه هاى حكمت ازدلشان بر زبانشان جارى مى شود كه خود هم خبر ندارند. و اين چشمه چنان چه بر ديگران ميريزد بر خودشان هم فايض مى گردد. و همه يك بار مى يابند، و اين حكمت هميشه بر زبان ايشان جارى است ، وچون سرچشمه آبش نامتناهى است نهايت ندارد. و در اين مقام سخن بسيار نازك مى شود و زياده از اين نمى توان گفت .
تا نگويى سر سلطان را به كس
تا نريزى قند را پيش مگس
گوش آن كس نوشد اسرار جلال
كو چو سوسن ده زبان افتاد لال (1061)
اگر به لطف الهى فهميدى آن چه مذكور شد از معنى ، اين حديث را مى فهمى كه : من بيناى اويم ، و به من سخن مى گويد. و از اينجا معلوم شد كه اين مخصوص مقربان است ، و معنى باطلى كه ايشان مى گويند در خس و خاشاك مى باشد، و اگر خداى تعالى توفيق دهد از آن چه مذكور شد معنى تخلقوا باخلاق الله را مى توان فهميد، و تشبيهى كه بعضى كرده اند بلا تشبيه از بابت آهنى مى شود كه در ميان آتشى سرخ كرده اند و گمان مى كنى كه آن آتش است ، اما آتش نيست ، به رنگ آتش برآمده است .
رنگ آهن محو رنگ آتش است
ز آتشى مى لافد و آتش وش است
چون به سرخى گشت همچون زركان
پس انا النار است لافش بى زبان
شد ز رنگ و طبع آتش محتشم
گويد او من آتشم من آتشم
صبغة الله هست خم رنگ هو
پيسه ها يك رنگ گردد اندر او(1062)
و بلاتشبيه ، خدا از صفات (و) كمال خود صفتى چند بر او فايض ساخت كه يك نوع آشنايى به آن صفات بهمرسانيده . هر چند علم تو همه جهل است اما كمالى كه دارى از پرتو علم كيست ، و از كه اين علم به تو رسيده است ؟ ذره اى از علم نامتناهى اوست كه جميع علما را به خروش آورده ، و ذره اى از قدرت اوست كه (به پادهاشان داده كوس لمن الملك (1063) مى زنند، و قطره اى از بحر كمالات اوست كه ) جميع عالميان به آن دعوى كمال مى كنند، و ليكن كمالات انسانى دو جهت دارد: جهت كمال و جهت نقص . جهت كمال از اوست ، و جهت نقص از خود است . زياده از اين دراين مقام گنجايش ندارد. (1064)
كه براى موسى از سنگ جوشيد). من آنم كه انگشترى سليمان نزد اوست ، من آنم كه حساب تمام خلايق را به عهده خواهد گرفت . من لوح محفوظم . من جنب (پهلو - جانب ) خدايم . من قلب خدايم . من آنم كه رسول خدا صلى الله عليه واله فرمود: اى على ، راه راه توست و موقف (در قيامت ) موقف توست . من آنم كه علم كتاب ، آن چه بوده و خواهد بود نزد اوست . من آدم نخستينم ، من نوح نخستينم ، من همان ابراهيم خليلم آن گاه كه در آتش افكنده شد. من موسى مونس مومنانم . من گشاينده اسبابم . من پراكنده سازنده ابرهايم . من برگ دهنده درختانم . من بيرون آورنده ميوه هايم . من جارى كننده نهرهايم . من گسترنده زمين هايم . من برافرازنده آسمانهايم . من فصل الخطاب (سخن قاطع در داورى ) ام . من قسمت كننده بهشت و دوزخم . من مفسر و بيان دارنده وحى خدايم . من معصوم نزد خدايم . من گنجينه دار علم خدايم . من حجت خدا بر اهل آسمانها و زمين هايم .
انا قائم بالقسط. انا دابة الارض . انا الراجفة . انا الرادفة . انا الصيحة بالحق يوم الخروج . انا الذى لايكتم عنه خلق السماوات و الارض . انا الساعة التى لمن كذب بها سعير. انا الم ، ذلك الكتاب الذى لاريب فيه . انا السماء التى امر الله ان يدعى بها. انا النور الذى اقتبس منه موسى فهدى . انا هادم القصور. انا مخرج المومنين من القبور. انا الذى عندى الف كتاب من كتب الانبياء. انا المتكلم بكل لغة فى الدنيا. انا صاحب نوح و منجيه . انا صاحب ايوب المبتلى و شافيه . انا صاحب يونس و منجيه . انا اقمت السماوات السبع بنور ربى و قدرته . انا الغفور الرحيم ، و ان عذابى لهو العذاب الاليم . و انا الذى اسلم ابراهيم الخليل و اقر بفضلى . انا عصاء الكليم و به (1065) آخذ بناصية الخلق اجمعين . انا الذى نظرت فى الملكوت فلم يغب عنى شى ء و غاب عن غيرى . انا الذى احصى هذا الخلق و ان كثروا حتى اوديهم الى الله . انا الذى لايبدل القول لدى و ما انا بظلام للعبيد. انا ولى الله فى ارضه ، و المفوض اليه امره ، و الحاكم فى عباده . و انا الذى دعوت الشمس و القمر فاجابانى . و انا الذى دعوت السبع (1066) السماوات فاجابونى ، و امرتها فينصبونى . (1067)
من قيام كننده به قسط و عدالتم . من همان جنبنده زمينم . منم راجفه (زلزله تكان دهنده زمين ) منم رادفه (زلزله ديگرى در پى اولى ). من همان فرياد حقى هستم كه هنگام خروج از قبرها برآورده مى شود. من همانم كه آفرينش آسمانها و زمين از او پوشيده نيست . من همان ساعت (قيامت ) ام كه بهره آن كه دروغش پندارد آتش سوزان است . من الم ، آن كتابى است كه ترديدى در آن نيست مى باشم . من همان نامهايى هستم كه خدا فرمان داده او را بدان بخوانند. من همان نورى هستم كه موسى از آن برگرفت و راه يافت . من ويرانگر كاخهايم . من بيرون آورنده مومنان از قبرهايم . من همانم كه هزاركتاب از كتابهاى پيامبران نزد اوست . من آنم كه به هر لغتى كه در دنياست سخن مى گويم . من همراه نوح و نجاتبخش اويم . من همراه ايوب گرفتار و شفابخش اويم . من همراه يونس و رهايى بخش اويم . من آسمانهاى هفتگانه را به نور و قدرت پروردگارم بپاداشتم . من همان آمرزنده و مهربانم و عذابم همانا عذاب دردناك است . من آنم كه ابراهيم خليل تسليم او شد و به فضل او اقرار نمود. من عصاى موساى كليم ام و با آن موى پيشانى تمام خلايق (اختيار و زمام آنان ) را بدست دارم . من آنم كه در ملكوت نظر كرد بنابراين چيزى از نظرم پنهان نيست و از ديگران پنهان است . من آنم كه شمار اين خلق را مى دانم هر چند بسيار باشند تا آن ها را به خداوند تحويل دهم . من آنم كه سخن در نزد من تبدل نمى يابد و من هرگز به بندگان ستمكار نمى باشم . من ولى خدا در زمين اويم كه امر خدا به او واگذار شده و در ميان بندگان خدا حكم مى كند. من آنم كه خورشيد و ماه را خواندم و اجابت كردند.من آنم كه آسمانهاى هفتگانه را فراخواندم پس اجابتم نمودند و فرمانشان دادم و اطاعتم كردند.
انا الذى بعث النبيين و المرسلين . انا فطرت العالمين . انا داحى الارضين ، و العالم بالاقاليم . انا امر الله و الروح كمال قال تعالى : يسالونك عن الروح قل الروح من امر ربى . (1068) انا الذى قال الله تعالى لنبيه : القيا فى جهنم كل كفار
مومنان و زكات و حج و جهاد آنهايم . من آن ناقور (شيپور) ام كه خداى متعال فرموده : پس آن گاه كه در ناقور دميده شود. من صاحب نشر اول (آغاز آفرينش و انتشار خلق ) و نشر آخر (آوردن خلايق به صحنه رستاخيز) مى باشم . من همانم كه خداوند نورم را پيش از هر چيز آفريد. من صاحب كوكب و از بين برنده دولتم . من صاحب زلزله و تكان شديد زمينم .
انا (صاحب ) الذى اعلم المنايا و البلايا و فصل الخطاب . انا صاحب ارم ذات العماد، التى لم يخلق مثلها فى البلاد (1069) و نازلها. انا المنفق الباذل بما فيها. انا الذى اهلكت الجبارين و الفراعنة المتقدمين بسيفى ذى الفقار. انا الذى حملت نوحا فى السفينة . انا الذى انجيت ابراهيم من نار نمرود، و مونسه . انا مونس يوسف الصديق فى الجب و مخرجه . انا صاحب موسى و الخضر و معلمهما. انا منشى ء الملكوت و الكون . و انا البارى . انا المصور فى الارحام . انا الذى ابرى ء الاكمه و الا برص ، و اعلم ما فى الضماير، انا انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم . انا البعوضة التى ضرب الله بها المثل . (1070) انا الذى اقامنى الله و الخلق فى الاظلة ، و دعا الى طاعتى ، فلما اظهره انكروا امره ، كما قال الله عز و جل : فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به . (1071) انا الذى كسوت العظام لحما، ثم انشاناه (1072) بقدرته . انا حامل عرش الله مع الابرار من ولدى ، و حامل العلم . انا اعلم بتاويل القرآن و الكتب السالفة . انا الرسوخ (1073) فى العلم . انا وجه الله فى السماوات و الارض كما قال الله تعالى : كل شى ء هالك الا وجهه . (1074) من (همراه ) آن كسى هستم كه علم مرگ و ميرها و بلاها و فصل الخطاب (سخن قاطع در داورى ) به او داده شده است . من صاحب شهر ارم داراى ستونها و ساختمانهاى بلند كه مانند آن در بلاد ساخته نشده و نازل كننده (آيه ) آنم . من بخشنده همه آن چه در آن است مى باشم . من آنم كه جباران و فرعونهاى گذشته را با شمشير خود ذى الفقار به هلاكت رساندم . من آنم كه نوح را به كشتى سوار كردم . من آنم كه ابراهيم را از آتش نمرود نجات دادم و مونس اويم . من مونس ‍ يوسف صديق در چاه و بيرون آورنده او از آنم . من همراه موسى و خضر و معلم آن دو هستم . من ايجاد كننده ملكوت و عالم آفرينشم . من آفريننده ام ، من صورتگر در رحم هايم . من آنم كه كور مادرزاد و پيس را شفا مى دهم و آن چه در دلهاست را مى دانم . من شما را از آن چه مى خوريد و در خانه هايتان ذخيره مى كنيد خبر ميدهم . من آن پشه اى هستم كه خدا بدان مثل زده است 1. من آنم كه خداوند من و خلايق را در اظله (عالم ذر) بپا داشت و آنان را به اطاعت فرا خواند، و چون آن را اظهار داشت و فرمان او را انكار نمودند، چنان كه خداى بزرگ فرموده : پس چون به نزد آنان آمد آن چه كه مى شناختندش بدان كفر ورزيدند. من آنم كه استخوانهارا گوشت پوشانيدم سپس با قدرت او آن را آفرينش ‍ ديگر دادم . من با نيكان از اولادم حامل عرش خدا و حامل علم (خدا) مى باشيم . من به تاويل قرآن و كتابهاى گذشته داناترم . من رسوخ (راسخ ) در علمم . من وجه خدا در آسمان ها و زمينم چنان كه خداى متعال فرموده : همه چيز تباه شدنى است مگر وجه او.
انا صاحب الجبت و الطاغوت و محرقهما. انا باب الله الذى قال الله تعالى : ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين .(1075) انا الذى خدمنى جبرئيل و ميكائيل . انا الذى حمل جبرئيل و ميكائيل الى الماء من الجنة . انا الذى تتقلب الملائكة على فرشى و يعرفنى عباد كل اقليم الدنيا. انا الذى رددت الشمس مرتين . انا الذى خص الله جبرئيل و ميكائيل بالطاعة لى . انا اسم من اسماء الله الحسنى ، و هو اعظم و الاعلى . انا صاحب الطور و الكتاب المسطور. انا البيت المعمور. انا الحرث و النسل . انا الذى فرض الله طاعتى على قلب كل ذى روح متنفس من خلق الله . انا الذى انشر الاولين و الاخرين . انا قاتل الاشقياء بسيفى ذى الفقار، و محرقهم بنارى . انا الذى اظهرنى على الدين ، و انا المنتقم من الظالمين . انا الذى ادى دعوة الامم كلها الى طاعتى ، و من كفرت و اصرت مسخت . (1076)
من صاحب جبت و طاغوت و سوزنده آندوام . من همان باب و در خدايم كه خداى متعال فرموده : آنان كه آيات ما را تكذيب نموده و از آن ها استكبار ورزيدند، درهاى آسمان به روى آنان گشوده نگردد و داخل بهشت نشوند تا اين كه شتر (يا طناب ضخيم ) از سوراخ سوزن عبور كند، و اينچنين مجرمان را جزا مى دهيم . من آنم كه جبرئيل و ميكائيل خدمت من كرده اند. من آنم كه جبرئيل و ميكائيل برايم از بهشت آب آوردند. من آنم كه فرشتگان بر روى فرشم راه مى روند، و بندگان هر اقليمى از دنيا مرا مى شناسند. من آنم كه خورشيد را دو بار برگرداندم . من آنم كه خداوند جبرئيل و ميكائيل را به اطاعت از من مخصوص گردانيده است . من يكى از نامهاى بهترين (خدا) ام و آن اعظم و اعلى است . من صاحب طور و كتاب مسطور (نوشته شده ) ام . من بيت المعمورم . من همان حرث و نسل ام (كه منافقان قصد تباه كردن آن دارند). من آنم كه خدا طاعتم را بر قلب هر جاندار و تنفس كننده اى از آفريدگان خدا واجب نموده است . من آنم كه اولين و آخرين را به صحنه رستاخيز مى آورم . من كشنده شقاوتمندان با شمشير خود ذى الفقار و سوزنده آنان به آتشم مى باشم . من آنم كه (خداوند) مرا بر اديان غلبه داده و من انتقام گيرنده از ستمكارانم . من آنم كه دعوت همه امت ها را به طاعت خود رسانده ام و هر كه كافر شد و بر كفر اصرار ورزيد مسخ گرديد.
انا الذى ارد المنافقين من حوض رسول الله صلى الله عليه وآله . انا باب فتح الله لعباده ، من دخله كان آمنا، و من خرج منه كان كافرا. انا الذى بيدى مفاتيح الجنان ، و مقاليد النيران . انا الذى جهد الجبابرة باطفاء نور الله (1077) و ادحاض ‍ حجته ، فابى الله لا ان يتم نوره و ولايته . اعطى الله نبيه نهر الكوثر و اعطانى نهر الحياة . انا مع رسول الله صلى الله عليه وآله فى الارض ، فعرفنى الله ما يشاء، و منعنى مايشاء. انا قائم فى ظلمة خضر حيث لا روح تتحرك و لا نفس تتنفس ‍ غيرى . انا علم صامت ، انا قائم فى ظلمة خضر حيث لا روح تتحرك و لا نفس تتنفس غيرى . انا علم صامت ، و محمد علم ناطق . انا القرون الاولى . انا صاحب القرن . انا جاوزت موسى (1078) فى البحر و اغرقت فرعون . انا عذاب يوم الظلة . انا الذى اعلم هماهم البهايم و منطق الطير. انا آيات الله و حجج الله و امين الله . انا احيى و اميت ، و انا اخلق و ارزق . انا آيات الله و حجج الله و امين الله . انا احيى و اميت ، و انا اخلق و ارزق . انا السميع العليم . انا البصير. انا الذى اجوز السماوات السبع و الارضين السبع فى طرفة العين . انا الاولى . انا الثانية . انا ذوالقرنين ، كما قال رسول الله صلى الله عليه وآله : انك ذوالقرنين هذه الامة . (1079)
من آنم كه منافقان را از حوض رسول خدا صلى الله عليه و آله دور مى سازم . من درى هستمكه خداوند به روى بندگانش گشوده ، هر كه از آن وارد شود ايمن باشد و هر كه از آنبيرون شود كافر است . من آنم كه كليدهاى بهشت و دوزخ به دست من است ، من آنم كهجباران كوشيدند تا نور خدا را (كه من باشم ) خاموش و حجت او راباطل سازند ولى خداوند نخواست جز جز اين كه نور و ولايتش راكامل سازد. خداوند به پيامبرش نهر كوثر را عطا نمود و به من نهر حيات را. من درزمين بارسول خدا صلى الله عليه و آله بودم ، خداوند آن چه خواست به من شناساند و آن چهخواست از من دريغ داشت . من در تاريكى خضر ايستاده بودم آن جا كه جز من نه روحى مىجنبيد و نه جانى نفس ‍ مى زد. من علم خاموشم و محمد صلى الله عليه و آله علم گويا. منقرون اوليه ام . من صاحب قرن (زمان ، ياشاخ ذوالقرنين ) هستم . من موسى را از درياعبور داده و فرعون را غرق ساختم . من عذاب روز ظله ام (ابرى كه بر سر قوم شعيبسايه افكند و سپس بارانى از آتش بر آنان باريد). من آنم كه هميشه چهارپايان و زبانپرندگان را ميدانم . من آيات و حجت ها و امين خدايم . من مى ميرانم و زنده مى كنم و مىآفرينم و روزى مى دهم . منم شنوا و دانا، منم بصير، من آنم كه آسمانهاى هفتگانه وزمينهاى هفتگانه را در يك چشم بهم زدن مى پيمايم . منم اولى ، منم دومى ، منم ذوالقرنينچنان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا تو ذوالقرنين اين امت مىباشى .
انا صاحب الناقة التى اخرها الله لنبيه صالح انا الذى نقر فى الناقور، و ذلك يومئذ يوم عسير، على الكافرين غير يسير. (1080) انا الاسم الاعظم ، و هو كهيعص . (1081) انا المتكلم على لسان عيسى فى المهد صبيا. انا المتكلم على لسان صبى يوسف الصديق . انا الذى ليس كمثله شى ء. انا العذاب الاعظم . انا الاخرة و الاولى انا ابدى و اعيد، انا فرع من فروع الزيتون الذى قال الله : و التين و الزيتون ، (1082) و قنديل من قناديل النبوة انا مظهر الاشياء كيف اشاء. انا الذى ارى اعمال العياد لايعزب عنى شى ء لا فى الارض و لا فى السماء. انا مصباح الهدى انا مشكاة فيها نور المصطفى . انا الذى ليس شى ء من عمل عامل الا بمعرفتى انا خازن السماوات و خازن الارضون و انا قائم بالقسط انا عالم بتغير الزمان و حدثانه انا الذى اعلم عدد النمل و وزنها و خفتها، و مقدار الجبال و وزنها، و عدد قطرات الامطار. انا آيات الله الكبرى التى ازاها الله فرعون و عصى . انا اقتل تتلتين و حيتين انا الذى ميتا وجه الكفار كف تراب فرجعوا الهلكى . انا الذى جهد ولايتى الف امة نسنجهم الله تعالى . انا المذكور فى سالف الزمان الخارج آخر الزمان ، انا قاصم فينا عنه الاولين و مخرجهم و معذبهم فى الاخرين . انا معذب ننجينا و الطاغوت و محرفهم و معذب يعوق و يغوث و نسر.
منم صاحب شترى كه خداوند براى پيامبر خود صالح بيرون آورد. من آنم كه درناقور (شيپور) مى دمم و آن روز روزى بس سخت است و بر كافران آسان نيست . منم اسم اعظم و آن كهيعص است . منم سخنگوى بر زبان عيسى آن گاه كه كودكى در گهواره بود. منم سخنگوى بر زبان كودك مربوط به يوسف صديق (كه به نفع حضرتش گواهى داد). من آنم كه چيزى مانند او نيست . من عذاب بزرگم . منم آخرت و اولى (دنيا). من آغاز مى كنم و باز مى گردانم . منم شاخه اى از شاخه هاى درخت زيتون كه خداى متعال فرموده : سوگند به انجيز و زيتون ، و قنديلى از قنديلهاى نبوت ام . منم آشكار كننده چيزها هر گونه كه بخواهم . من آنم كه اعمال بندگان را مى بينم و هيچ چيز نه در زمين و نه در آسمان از من پوشيده و نهان نيست . منم چراغ هدايت . منم مشكاتى كه نور مصطفى صلى الله عليه و آله در آن است . من آنم كه عمل هيچ عمل كننده اى جز با معرفت من (مقبول ) نيست . من گنجينه دار آسمانها و زمين ام . من قيام كننده به قسط و عدالتم . من عالم به تغير و ناگواريهاى زمان ام . من آنم كه تعداد مورچگان و وزن و سبكى آن ها و مقدار و وزن كوهها و تعداد قطرات بارآنهارا مى دانم . من همان آيات بزرگ خدايم كه به فرعون نشان داد و او نافرمانى نمود. من دوبار كشته مى شوم و دوبار زنده مى گردم . من آنم كه مشتى تراب به چهره كفار پاشيدم و همگى به هلاكت رسيدند. من آنم كه هزار امت ولايتم را انكار كردند و خداى متعال همه رامسخ فرمود. من همان ياد شده در گذشته از زمان و بيرون شونده در آخر الزمان ام . من شكننده فرعون هاى نخستين وبيرون آورنده و عذاب دهنده آنان در امت آخرين ام . من عذاب كننده جبت و طاغوت (نام دو بت و كنايه از اولى و دومى ) و سوزاننده آنان و عذاب كننده يعوق و يغوث و نسر (نام سه بت معروف ) مى باشم .
انا المتكلم بسبعين لسانا. و مفتى كل شى ء على سبعين وجها. انا الذى اعلم بتاويل القرآن و ما يحتاج اليه الامة . انا الذى اعلم ما يحدث بالليل و النهار امرا بعد امر و شيئا بعد شى ء الى يوم القيامة . انا الذى عندى اثنان و سبعون اسما من اسماء الله العظام . انا الذى ارى اعمال الخلايق فى مشارق الارض و مغاربها و لا يخفى على منهم شى ء. انا الكعبة و البيت الحرام و البيت العتيق ، كمال قال الله تعالى : فليعبدوا رب هذا البيت . (1083) انا الذى يملكنى الله شرق الارض و غربها اسرع من طرفة عين و لمح البصر. انا محمد المصطفى و على المرتضى ، كمال قال رسول الله صلى الله عليه وآله : على ظهر منى . انا الممدوح (1084) بروح القدس . انا المعنى الذى لا يقع على اسم و لا شبه . انا اظهر الاشياء الوجودية كيف اشاء. انا باب حطتهم التى يدخلون فيها. و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ، و صلى الله على محمد و آله اجمعين ، و الحمد لله رب العالمين . (1085)
منم سخنگو به هفتاد زبان و فتوا دهنده هر چيزبر هفتاد وجه ، من آنم كه به تاويل قرآن و آن چه امت بدان نيازمندند داناترم . من آنم كه آن چه در شب و روز يكى پس از ديگرى تا روز قيامت رخ مى دهد را مى دانم . من آنم كه هفتاد و دو اسم از اسماء بزرگ خدا نزد من است . من آنم كه اعمال بندگان را در مشارق و مغارب زمين مى بينم وچيزى از آن ها بر من پوشيده نيست . منم كعبه و بيت الحرام و بيت عتيق چنان كه خداى متعال فرموده : پس بايد صاحب اين بيت را بپرستند. من آنم كه خداوند شرق و غرب زمين را درسريعتر از يك چشم بهم زدن در اختيار من مى نهد. من محمد مصطفى و على مرتضايم چنان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: على پشت و آن روى من است . منم ممدوح (مويد) به روح القدس . منم آن معنايى كه هيچ اسم و شباهتى مرا نسزد. من اشياء وجودى را آن گونه كه بخواهم آشكار مى كنم . من باب حطه (در توبه ) آنانم كه در آن داخل شوند. و هيچ حول و قوه اى نيست مگر به خدا، و درود خدا بر محمد و همه خاندان او، و سپاس پروردگار جهانيان راست .
تا صورت پيوند جهان بود على بود
تا نقش زمين بود وزمان بود على بود
شاهى كه ولى بود و وصى بود على بود
سلطان سخا و كرم و جود على بود
هم موسى و هم عيسى و هم خضر و هم الياس
هم صالح پيغمبر و داود على بود
هم آدم و هم شيث و هم ادريس و هم ايوب
هم يوسف و هم يونس و هم هود على بود
عيسى به وجود آمد و در حال سخن گفت
آن نطق و فصاحت كه در او بود على بود
مسجود ملايك كه شد آدم ز على شد
در قبله محمد بد و مقصود على بود
از لحمك لحمى بشنو تا كه بيابى
كان يار كه او نفس نبى بود على بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج
با احمد مختار يكى بود على بود
محمود نبودند كسانى كه نديدند
كاندر ره دين احمد و محمود على بود
آن معنى قرآن كه خدا در همه آيات
كردش صفت عصمت و بستود على بود
اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است
تا هست على باشد و تا بود على بود
آن قلعه گشايى كه در از قلعه خيبر
بركند به يك حمله و بگشود على بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام
تا كار نشد راست نياسود على بود
آن شير دلاور كه براى طمع نفس
برخوان جهان پنجه نيالود على بود
سر دو جهان جمله ز پيدا و ز پنهان
شمس الحق تبريز چو بنمود على بود

next page

fehrest page

back page