بعدی 
تفسير نمونه ج : 9 ص : 35
يا هيچكس مشمول آن نمى شد .

اعمال نيك دو اثر دارد
5 - در آخرين آيه به افراد با ايمان و با استقامت كه داراى عمل صالحند هم وعده مغفرت و آمرزش از گناه داده شده و هم وعده اجر كبير ، اشاره به اينكه اعمال نيك دو اثر دارد ، يكى شستشوى گناهان و ديگرى جلب پاداشهاى بزرگ .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 36
فَلَعَلَّك تَارِك بَعْض مَا يُوحَى إِلَيْك وَ ضائقُ بِهِ صدْرُك أَن يَقُولُوا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنت نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْء وَكيلٌ(12) أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشرِ سوَر مِّثْلِهِ مُفْترَيَت وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(13) فَإِلَّمْ يَستَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَن لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ(14)
ترجمه :
12 - شايد ابلاغ بعض آياتى را كه به تو وحى مى شود به تاخير مى اندازى و سينه ات از اين جهت تنگ ( و ناراحت ) مى شود كه مى گويند چرا گنجى بر او نازل نشده ؟ و يا چرا فرشته اى همراه او نيامده است ؟ ( ابلاغ كن و نگران و ناراحت مباش چرا كه ) تو فقط بيم دهنده ( و بيانگر اعلام خطرهاى الهى ) هستى و خداوند نگاهبان و ناظر بر همه چيز است ( و به حساب آنان مى رسد ) .
13 - بلكه آنها مى گويند اين ( قرآن ) را بدروغ ( به خدا ) نسبت مى دهد ، بگو اگر راست مى گوئيد شما هم ده سوره همانند اين سوره هاى دروغين بياوريد و تمام كسانى را كه مى توانيد غير از خدا ( براى اين كار ) دعوت كنيد .
14 - و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد با علم الهى نازل شده و هيچ معبودى جز او نيست آيا با اينحال تسليم مى شويد ؟
شان نزول :
براى آيات فوق دو شان نزول نقل شده كه ممكن است هر دو صحيح باشد :
تفسير نمونه ج : 9 ص : 37
نخست اينكه گروهى از رؤساى كفار مكه نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و گفتند : اگر راست ميگوئى كه پيامبر خدا هستى كوههاى مكه را براى ما طلا كن ! و يا فرشتگانى را بياور كه نبوت تو را تصديق كنند ! آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
شان نزول ديگرى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده و آن اينكه پيامبر به على (عليه السلام) فرمود من از خدا خواسته ام كه ميان من و تو برادرى بر قرار سازد و اين درخواست قبول شد و نيز خواسته ام كه تو را وصى من كند اين درخواست نيز اجابت گرديد ، هنگامى كه اين سخن به گوش بعضى از مخالفان رسيد ( از روى عداوت و دشمنى ) گفتند به خدا سوگند يك من خرما در يك مشك خشكيده از آنچه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از خداى خود خواسته بهتر است ( اگر راست مى گويد ) چرا از خدا نخواست فرشته اى براى يارى او بر دشمنان بفرستد و يا گنجى كه او را از فقر نجات دهد - آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد .

تفسير : قرآن معجزه جاويدان
از اين آيات چنين بر مى آيد كه گاهى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بخاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان ابلاغ بعضى از آيات را به آخرين فرصت موكول مى كرده است ، لذا خداوند در نخستين آيه مورد بحث پيامبرش را با اين بيان ، از اين كار نهى مى كند : گويا ابلاغ بعضى از آياتيكه بر تو وحى مى شود ترك ميكنى و سينه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مى شود ( فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك و ضائق به صدرك ) .
از اين ناراحت مى شوى كه مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و بگويند چرا گنجى بر او نازل نشده ؟ و يا چرا فرشته اى همراه او نيامده ؟ ( ان يقولوا لو لا انزل عليه كنز او جاء معه ملك ) .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 38
البته همانگونه كه از آيات ديگر قرآن مانند سوره اسراء آيه 90 تا 93 بر مى آيد آنها با اين تقاضاهاى خود درخواست معجزه براى پذيرش حق و پى بردن به صدق دعوت او نمى كردند ، بلكه هدفشان بهانه جوئى و لجاجت و عناد بوده است .
لذا بلافاصله اضافه مى كند تو تنها بيم دهنده و انذار كننده اى ( انما انت نذير ) .
يعنى خواه آنها بپذيرند ، يا نپذيرند و مسخره كنند و لجاجت بخرج دهند .
و در پايان آيه مى گويد : خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چيز است ( و الله على كل شى وكيل ) .
يعنى از ايمان و كفر آنها پروا مكن و اين به تو مربوط نيست وظيفه تو ابلاغ است خداوند خودش مى داند با آنها چگونه رفتار كند و او است كه حساب كار آنان را دارد .
از آنجا كه اين بهانه جوئيها و ايرادتراشيها بخاطر آن بود كه آنها اصولا وحى الهى را منكر بودند و مى گفتند اين آيات از طرف خدا نيست ، اينها جمله هائى است كه محمد به دروغ بر خدا بسته ، لذا آيه بعد به پاسخ اين سخن با صراحت هر چه بيشتر پرداخته ، مى گويد آنها مى گويند او ( پيامبر ) آنها را به خدا افترا بسته ( ام يقولون افتراه ) .
به آنها بگو اگر راست مى گوئيد كه اينها ساخته و پرداخته مغز بشر است شما هم ده سوره همانند اين سوره هاى دروغين بياوريد و از هر كس مى توانيد - جز خدا - براى اين كار دعوت كنيد ( قل فاتوا بعشر سور مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين ) .
اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نكردند و حاضر نشدند لا اقل
تفسير نمونه ج : 9 ص : 39
ده سوره همانند اين سوره ها بياورند بدانيد كه اين ضعف و ناتوانى نشانه آن است كه اين آيات از علم الهى سرچشمه گرفته و الا اگر ساخته فكر بشر بود ، آنها هم بشرند ( فان لم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله ) .
و نيز بدانيد كه معبودى جز خدا نيست و نزول اين آيات معجز نشان دليل بر اين حقيقت است ( و ان لا اله الا هو ) .
آيا با اين حال در برابر فرمان الهى شما اى مخالفان تسليم مى شويد ؟ ( فهل انتم مسلمون ) .
آيا با اينكه از شما دعوت به مبارزه كرديم و عجز و ناتوانيتان در برابر اين دعوت ثابت شد جاى ترديد ميماند كه اين آيات از طرف خدا است ، با اين معجزه روشن باز هم راه انكار را مى پوئيد يا تسليم خواهيد شد ؟
در اينجا به چند نكته مهم بايد توجه كرد :
1 - همانطور كه مى دانيم لعل معمولا براى اظهار اميدوارى به انجام چيزى ذكر مى شود ، ولى در اينجا به معنى نهى آمده است ، درست مثل اينكه پدرى مى خواهد فرزند خود را از انجام چيزى نهى كند مى گويد شايد تو با فلان كس رفاقت مى كنى كه در كارهاى خود زياد جدى نيستى ، يعنى با او رفاقت مكن زيرا رفاقت با او تو را سست مى كند .
بنابراين لعل در اينگونه موارد هر چند در همان معنى شايد به كار رفته است ، ولى مفهوم التزامى آن نهى از انجام كارى است .
در آيات مورد بحث نيز خداوند به پيامبرش تاكيد مى كند كه ابلاغ آيات الهى را به خاطر وحشت از تكذيب مخالفان و يا تقاضاى معجزات اقتراحى به تاخير نيندازد .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 40
2 - در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه : چگونه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ممكن است ابلاغ آيات الهى را تاخير اندازد ، و يا اصولا از ابلاغ آنها خوددارى كند ؟ با اينكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) معصوم است و هيچگونه گناه و خطائى از او سر نمى زند .
پاسخ اين است كه هر گاه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مامور به ابلاغ فورى حكمى باشد مسلما بدون واهمه آن را ابلاغ خواهد كرد ، ولى گاه مى شود كه وقت ابلاغ وسيع است ، و پيامبر روى ملاحظاتى آنهم نه ملاحظاتى كه به شخص خودش باز گردد ، بلكه ملاحظاتى كه جنبه عمومى و دفاع از مكتب دارد ، ابلاغ آن را به عقب مى اندازد و اين مسلما گناه نيست ، همانگونه كه نظير آن را در سوره مائده آيه 67 خوانديم كه خداوند به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تاكيد مى كند كه آيات الهى را ابلاغ نمايد و از تهديدهاى مردم نهراسد ، و خدا او را حفظ خواهد كرد ( يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ) .
در واقع با اينكه تاخير ابلاغ در اينجا ممنوع نبود ، ولى سرعت در آن كه توام با نشان دادن قاطعيت بوده اولى محسوب مى شده است ، خداوند به اين طريق مى خواهد پيامبرش را از نظر روانى تقويت كند و قاطعيت او را در مقابل مخالفان بيشتر سازد كه از جار و جنجال و در خواستهاى بى اساس و بهانه جوئيهاى مسخره آنان وحشتى به خود راه ندهد .
3 - در باره معنى ام در آغاز آيه دوم ( ام يقولون افتراه ... ) مفسران دو احتمال داده اند يكى اينكه به معنى او ( يا ) بوده باشد و ديگر اينكه به معنى بل ( بلكه ) است .
در صورت اول معنى آيه چنين مى شود كه : شايد تو آيات ما را از ترس بهانه جوئيهاى مخالفان بر آنها تلاوت نكردى ، يا اينكه آيات را خواندى ولى آنها
تفسير نمونه ج : 9 ص : 41
- آن را افترا و دروغ بر خدا قلمداد كردند .
و در صورت دوم معنى چنين خواهد بود : ابلاغ آيات الهى را به خاطر بهانه - جوئيهاى آنها به تاخير نينداز ، سپس اضافه مى كند : اينها اساسا منكر وحى و نبوتند ، و مى گويند پيامبر به خدا دروغ بسته است .
در حقيقت خداوند با اين بيان به پيامبرش خبر مى دهد كه درخواستهاى آنها در زمينه معجزات اقتراحى نه به خاطر حقيقت طلبى است بلكه به خاطر آن است كه آنها اصولا منكر نبوتند و اينها همه بهانه است .
به هر حال دقت در مفهوم آيات فوق ، و مخصوصا دقت روى كلمات آن ، از نظر ادبى نشان مى دهد كه معنى دوم به مفاد آيات نزديكتر است ( دقت كنيد ) .
4 - شك نيست كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بايد در مقابل حق طلبان معجزاتى به عنوان سند حقانيت خود ارائه كند و هيچ پيامبرى نميتواند تنها روى ادعا تكيه نمايد ولى بدون شك مخالفانى كه در آيات فوق سخنى از آنان به ميان آمده در جستجوى حقيقت نبودند ، و معجزاتى را كه مطالبه مى كردند معجزات اقتراحى بود ( منظور از معجزات اقتراحى اين است كه هر كس به ميل و هوس خود پيشنهاد معجزه اى بكند و به هيچ معجزه ديگرى قناعت نكند ) مسلما چنين افرادى بهانه جو هستند نه حقيقت خواه .
آيا حتما لازم است پيامبر داراى گنجهاى عظيمى باشد آنچنان كه مشركان مكه پيشنهاد مى كردند ؟ و يا حتما بايد فرشته اى همراه او به تبليغ رسالت پردازد ؟ از اين گذشته آيا خود قرآن از هر معجزه اى برتر و بالاتر نبود ؟ اگر واقعا آنها در صدد بهانه جوئى نبودند چرا به همين گفتار قرآن گوش فرا نمى دادند كه مى گويد : اگر معتقديد اين آيات را پيامبر از پيش خود گفته برويد و همانند آن را بياوريد و از تمام مردم جهان كمك بگيريد .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 42
5 - آيات فوق بار ديگر اعجاز قرآن را تاكيد مى كند و مى گويد : اين يك سخن عادى نيست ، تراوش مغز بشر نمى باشد بلكه وحى آسمانى است كه از علم و قدرت بى پايان خداوند سرچشمه گرفته ، و به همين جهت تحدى مى كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى طلبد و با توجه به اينكه معاصران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و حتى اقوام كه تا به امروز روى كار آمدند از انجام چنين چيزى عاجز ماندند و تن به آنهمه مشكلات دادند اما اقدامى در راه معارضه با آيات قرآن انجام ندادند روشن ميشود كه چنين كارى اصولا از بشر ساخته نبوده و نيست ، آيا معجزه چيزى غير از اين است اين نداى قرآن هنوز در گوش ماست ، و اين معجزه جاويدان همچنان جهانيان را بسوى خود مى خواند و تمام محافل علمى دنيا را تحدى مى كند نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت يعنى شيرينى و جذابيت عبارات ، و رسائى مفاهيم ، بلكه از جهت محتوا ، علومى كه آن زمان از نظر انسانها پنهان بود ، قوانين و مقرراتى كه ضامن سعادت و نجات بشريت است ، بياناتى خالى از هر گونه تناقض و پراكنده گوئى ، تواريخى خالى از هر گونه خرافات و گزافگوئى و مانند اينها ( در تفسير آيات 23 و 24 سوره بقره پيرامون اعجاز قرآن مشروحا بحث كرديم جلد اول تفسير نمونه صفحه 83 به بعد ) .

همه قرآن يا ده سوره يا يك سوره ؟
6 - همانگونه كه مى دانيم قرآن مجيد در يكجا مخالفان را دعوت به آوردن مثل قرآن كرده است ( سوره اسراء - 88 ) و در جاى ديگر به آوردن ده سوره همانند قرآن ( مانند آيات مورد بحث ) و در مورد ديگر به آوردن يك سوره مثل سوره هاى قرآن ( بقره - 23 ) .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 43
به همين دليل در ميان گروهى از مفسران بحث شده كه اين تفاوت در تحدى و دعوت به مبارزه براى چيست ؟ چرا يكجا همه قرآن و جاى ديگر 10 سوره و جاى ديگر يك سوره ؟ در پاسخ اين سؤال طرق مختلفى پيموده اند : الف - بعضى معتقدند اين تفاوت از قبيل تنزل از مرحله بالاتر به مرحله پائينتر است درست مثل اينكه كسى به ديگرى ميگويد : اگر تو هم مثل من در فن نويسندگى و شعر مهارت دارى كتاب و ديوانى همچون كتاب و ديوان من بنويس بعد تنزل مى كند و مى گويد يك فصل مانند آن را و يا حتى يك صفحه مثل آن ارائه بده ! ولى اين پاسخ در صورتى صحيح است كه سوره هاى اسراء و هود و يونس و بقره به همين ترتيب نازل شده باشد ، البته آن با ترتيبى كه در كتاب تاريخ القرآن از فهرست ابن نديم نقل شده سازگار است : چرا كه او مى گويد : سوره اسراء سوره 48 و هود 49 و يونس 51 و بقره نودمين سوره است كه بر پيامبر نازل شده .
اما متاسفانه اين سخن با ترتيب معروفى كه براى سوره هاى فوق در تفاسير اسلامى آمده است سازگار نمى باشد .
ب - بعضى گفته اند گرچه ترتيب نزول سوره هاى فوق منطبق بر تنزل از مرحله بالا به مرحله پائين نيست ، ولى مى دانيم كه همه آيات يك سوره با هم نازل نمى شده چه بسا آياتى كه مدتى بعد نازل مى شد به دستور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به خاطر تناسبهائى كه داشت در سوره قبل قرار داده مى شد .
در محل كلام ما نيز ممكن است چنين باشد ، و از اين رو تاريخ سوره هاى فوق منافاتى با تنزل از مرحله بالاتر به پائين تر ندارد .
ج - احتمال ديگرى كه براى حل اين مشكل وجود دارد اين است كه اصولا
تفسير نمونه ج : 9 ص : 44
واژه قرآن واژه اى است كه به تمام و بعض قرآن هر دو اطلاق مى شود ، مثلا در آيه اول سوره جن مى خوانيم انا سمعنا قرآنا عجبا : ما قرآن عجيبى شنيديم پيدا است كه آنها قسمتى از قرآن را شنيده بودند .
اصولا قرآن از ماده قرائت است ، و مى دانيم قرائت و تلاوت ، هم بر كل قرآن صادق است و هم بر جزء آن ، بنابراين تحدى بمثل قرآن مفهومش تمام قرآن نيست و با ده سوره و حتى يك سوره نيز سازگار مى باشد .
از سوى ديگر سوره نيز در اصل به معنى مجموعه و محدوده است ، و بر مجموعه اى از آيات نيز تطبيق مى كند هر چند يك سوره كامل به اصطلاح معمولى نبوده باشد .
و به تعبير ديگر سوره در دو معنى استعمال مى شود يكى به معنى مجموع آياتى كه هدف معينى را تعقيب مى كند و ديگر يك سوره كامل كه با بسم الله شروع و پيش از بسم الله سوره بعد پايان مى پذيرد .
شاهد اين سخن آيه 86 سوره توبه است آنجا كه مى فرمايد : و اذا انزلت سورة أن آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله ... ( هنگامى كه سوره اى نازل مى شود كه ايمان به خدا بياوريد و با پيامبرش جهاد كنيد ... ) روشن است كه منظور از سوره در اينجا همان آياتى است كه هدف فوق ( يعنى ايمان به خدا و جهاد ) را تعقيب مى كند هر چند قسمتى از يك سوره كامل باشد .
راغب نيز در كتاب مفردات در تفسير آيه اول سوره نور سورة انزلناها ... مى گويد : اى جملة من الاحكام و الحكم ... همانگونه كه ملاحظه مى كنيم سوره را به معنى مجموعه اى از احكام تفسير كرده است .
بنابراين فرق چندانى ميان قرآن و سوره و ده سوره از نظر مفهوم لغت باقى نمى ماند يعنى همه اينها به مجموعه اى از آيات قرآن اطلاق مى گردد نتيجه اينكه تحدى قرآن به يك كلمه و يك جمله نيست كه كسى ادعا كند من
تفسير نمونه ج : 9 ص : 45
مى توانم مثل آيه والضحى و آيه مدهامتان و يا جمله هاى ساده اى از قرآن را بياورم ، بلكه تحدى در همه جا به مجموعه اى از آيات است كه هدف مهمى را تعقيب مى كند .
( دقت كنيد ) .
7 - در اينكه مخاطب در جمله ان لم يستجيبوا لكم كيست در ميان مفسران گفتگو است بعضى گفته اند مخاطب مسلمانانند ، يعنى اگر منكران ، دعوت شما را اجابت نكردند و همانند ده سوره از قرآن را نياوردند بدانيد كه اين قرآن از طرف خدا است و اين خود دليل اعجاز قرآن است .
بعضى ديگر گفته اند مخاطب منكران هستند يعنى اى منكران ! اگر ساير انسانها و هر چه غير از خدا است دعوت شما را براى كمك كردن به آوردن مثل قرآن اجابت نكردند و عاجز و ناتوان ماندند بدانيد كه اين قرآن از طرف خدا است : البته از نظر نتيجه تفاوت چندانى ميان دو تفسير نيست ولى احتمال اول نزديكتر به نظر مى رسد .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 46
مَن كانَ يُرِيدُ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتهَا نُوَف إِلَيهِمْ أَعْمَلَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لا يُبْخَسونَ(15) أُولَئك الَّذِينَ لَيْس لهَُمْ فى الاَخِرَةِ إِلا النَّارُ وَ حَبِط مَا صنَعُوا فِيهَا وَ بَطِلٌ مَّا كانُوا يَعْمَلُونَ(16)
ترجمه :
15 - كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را طالب باشند اعمالشان را در اين جهان بى كم و كاست به آنها مى دهيم !
16 - ( ولى ) آنها در آخرت جز آتش ( سهمى ) نخواهند داشت و آنچه را در دنيا ( براى نيل به مقاصد مادى و براى غير خدا ) انجام دادند بر باد مى رود و اعمالشان باطل مى شود .

تفسير :
آيات گذشته با ذكر دلائل اعجاز قرآن حجت را بر مشركان و منكران تمام كرد و از آنجا كه پس از وضوح حق باز گروهى ، تنها به خاطر حفظ منافع مادى خويش ، از تسليم خوددارى مى كنند در آيات مورد بحث اشاره به سرنوشت اينگونه افراد دنيا پرست كرده ، مى گويد : كسى كه تنها هدفش زندگى دنيا و زرق و برق و زينت آن باشد در همين جهان نتيجه اعمال خويش را در مى يابد بى آنكه چيزى از آن كم و كاست شود ( من كان يريد الحياة الدنيا و زينتها نوف اليهم اعمالهم فيها و هم فيها لا يبخسون ) .
بخس در لغت بمعنى نقصان حق است ، و جمله هم فيها لا يبخسون اشاره به اين است كه آنها نتيجه اعمالشان را بدون كمترين نقصانى خواهند گرفت .
اين آيه بيان يك سنت هميشگى الهى است كه اعمال مثبت و مؤثر نتايج ، آن از ميان نمى رود ، با اين تفاوت كه اگر هدف اصلى رسيدن به زندگى مادى اين جهان باشد ثمره آن چيزى جز آن نخواهد بود ، و اما اگر هدف خدا و جلب رضاى او باشد هم در اين جهان تاثير خواهد بخشيد و هم نتايج پر بارى براى جهان
تفسير نمونه ج : 9 ص : 47
ديگر خواهد داشت .
در واقع قسم اول از اين اعمال به بناى بى دوام و كوتاه عمرى مى ماند كه تنها براى يك مدت موقت ساخته و از آن استفاده مى شود ، ولى بعد از آن ويران مى گردد ، اما قسم دوم به بناهاى محكم و شالوده دارى شبيه است كه قرنهاى متوالى برقرار مى ماند و قابل استفاده است .
نمونه اين موضوع را امروز در اطراف خود به روشنى مى يابيم ، جهان غرب با تلاش پيگير و منظم خود اسرار بسيارى از علوم و دانشها را شكافته ، و بر نيروهاى مختلف طبيعت مسلط گشته و با سعى و كوشش مداوم و استقامت در مقابل مشكلات و اتحاد و همبستگى ، مواهب فراوانى فراهم نموده است .
بنابراين گفتگو ندارد كه آنها نتايج اعمال و تلاشهاى خود را خواهند گرفت و به پيروزيهاى درخشانى نايل خواهند شد ، اما از آنجا كه هدفشان تنها زندگى است ، اثر طبيعى اين اعمال چيزى جز فراهم شدن امكانات مادى آنان نخواهد بود .
حتى كارهاى انسانى و مردمى آنها مانند : تاسيس بيمارستانها ، درمانگاهها مراكز فرهنگى كمك به بعضى از ملتهاى فقير و امثال آن اگر دامى براى استعمار و استثمار آنان نباشد ، چون بهر حال هدف مادى و حفظ منافع مادى دارد تنها اثر مادى خواهد داشت .
همچنين كسانيكه اعمال ريا كارانه انجام ميدهند اعمالى كه جنبه هاى انسانى و عبادى دارد .
لذا در آيه بعد صريحا مى گويد : اين گونه افراد در سراى ديگر بهره اى جز آتش ندارند ! ( اولئك الذين ليس لهم فى الاخرة الا النار ) .
و تمام آنچه را در اين جهان انجام داده اند در جهان ديگر محو و نابود مى شود و هيچ پاداشى در برابر آن دريافت نخواهند كرد ( و حبط ما صنعوا فيها ) .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 48
و تمام اعمالى را كه براى غير خدا انجام داده اند باطل و نابود مى گردد ( و باطل ما كانوا يعملون ) .
حبط ( بر وزن وقت ) در اصل به اين معنى است كه حيوان از علفهاى نامناسب زياد بخورد تا شكم او باد كند و دستگاه گوارش او بيمار و ضايع شود ، اين حيوان بر اثر اين حالت ظاهرا چاق و چله بنظر مى رسد ولى در باطن مريض و بيمار است .
اين تعبير جالب و رسائى است در باره اعمالى كه ظاهرا مفيد و انسانى است ولى در باطن با نيتى آلوده و پست انجام يافته است .

در اينجا بايد بچند نكته توجه كرد .
1 - ممكن است در ابتداء چنين بنظر رسد كه دو آيه فوق با هم يكنوع تعارض دارند ، براى اينكه آيه اول مى گويد : اشخاصى كه تنها هدفشان زندگى دنياست نتيجه همه اعمالشان را بى كم و كاست به آنها ميدهيم اما آيه دوم مى گويد اعمال آنها حبط و بى خاصيت و باطل مى گردد ! اما با توجه به اينكه يكى از اين دو آيه اشاره به محيط زندگى دنيا و ديگرى به سراى آخرت است پاسخ اين ايراد روشن مى شود آنها نتايج اعمال خويش را در دنيا بطور كامل مى گيرند ، ولى چه سود كه اين اعمال ، هر چند از مهمترين كارها باشد براى آخرت آنها بى اثر است ، چرا كه هدفشان پاك و نيتشان خالص نبوده ، آنها هدفى جز وصول به يك سلسله منافع مادى نداشتند كه به آن رسيدند .
2 - ذكر كلمه زينت بعد از حيوة دنيا براى اينست كه دنياپرستى و زرق و برق دنيا را محكوم كند ، نه بهره گيرى معتدل و حساب شده از
تفسير نمونه ج : 9 ص : 49
مواهب اين جهان .
كلمه زينت كه در اينجا بطور سر بسته بيان شده در آيات ديگر به زنان زيبا ، گنجها و ثروتهاى عظيم ، مركبهاى گرانبها و پر زرق و برق ، زمينهاى زراعتى و دامهاى فراوان تفسير شده است ( زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ( آل عمران 14 ) .
3 - ذكر كلمه باطل بعد از حبط ممكن است اشاره به اين باشد كه اعمال آنها ظاهرى دارد بدون محتوا و بهمين دليل نتيجه آن بر باد ميرود ، سپس اضافه مى كند ، اعمالشان اصولا از آغاز باطل و بى خاصيت است ، منتهى چون حقايق بسيارى از اشياء در اين جهان شناخته نمى شود و در سراى ديگر كه محل كشف اسرار است ، حقيقت خود را نشان ميدهد ، معلوم مى شود كه اينگونه اعمال از آغاز چيزى نبوده است .
4 - در تفسير آيات فوق در كتاب در المنثور حديثى نقل شده كه مفاد آيه را بخوبى روشن مى سازد قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذا كان يوم القيامة صارت امتى ثلاث فرق : فرقة يعبدون الله خالصا و فرقة يعبدون الله رياء و فرقة يعبدون الله يعيون به دنيا .
فيقول للذى كان يعبد الله للدنيا : بعزتى و جلالى ما اردت بعبادتى ؟ فيقول الدنيا ، فيقول لاجرم لا ينفعك ما جمعت و لا ترجع اليه انطلقوا به الى النار .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 50
و يقول للذى يعبد الله رياء : بعزتى و جلالى ما اردت بعبادتى ؟ قال : الرياء ، فيقول انما كانت عبادتك التى كنت ترائى بها لا يصعد الى منها شىء و لا ينفعك اليوم ، انطلقوا به الى النار .
و يقول للذى كان يعبد الله خالصا : بعزتى و جلالى ما اردت بعبادتى ؟ فيقول بعزتك و جلالك لانت اعلم منى كنت اعبدك لوجهك و لدارك قال : صدق عبدى انطلقوا به الى الجنة : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : هنگامى كه روز قيامت مى شود ، پيروان من به سه گروه تقسيم مى شوند ، گروهى خدا را با اخلاص پرستش مى كردند و گروهى از روى ريا ، و گروهى به خاطر اينكه به دنيا برسند ، در آن هنگام خداوند به كسى كه او را به خاطر دنيا ، پرستش مى كرده مى گويد : به عزت و جلال من سوگند ، بگو هدف از پرستش من چه بود ؟ در پاسخ مى گويد دنيا ، خداوند مى گويد بنا بر اين آنچه را اندوختى به حال تو سودى نمى دهد و به آن باز نمى گردى ، او را به سوى آتش ببريد ! .
و به آنكس كه خدا را از روى ريا عبادت مى كرده مى گويد : به عزت و جلالم سوگند ، بگو منظورت از عبادت من چه بوده ؟ در پاسخ ميگويد : ريا ! ، ميفرمايد آن عبادتى را كه از روى ريا انجام ميدادى چيزى از آن به سوى من صعود نميكرد ، و امروز هيچ سودى به تو نخواهم داد ، او را به سوى آتش ببريد ! و به آنكس كه خدا را از روى خلوص عبادت كرده گفته ميشود به عزت و جلالم سوگند بگو منظورت از عبادت چه بود ؟ در پاسخ ميگويد به عزت و جلالت قسم تو از آن آگاهترى ، من فقط تو را براى خودت و براى سراى آخرت ميپرستيدم مى فرمايد بنده ام راست ميگويد او را به بهشت ببريد .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 51
أَ فَمَن كانَ عَلى بَيِّنَة مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً أُولَئك يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَك فى مِرْيَة مِّنْهُ إِنَّهُ الحَْقُّ مِن رَّبِّك وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ(17)
ترجمه :
17 - آيا آن كس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و بدنبال آن شاهدى از سوى او مى باشد و پيش از آن كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود ( گواهى بر آن مى دهد همچون كسى است كه چنين نباشد ) آن ( حق طلبان و حقيقت جويان ) به او ( كه داراى اين ويژگيهاست ) ايمان مى آورند و هر كس از گروههاى مختلف به او كافر شود آتش وعده گاه اوست ، بنابراين ترديدى در آن نداشته باش كه آن حق است از پروردگارت ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند .

تفسير :
در تفسير آيه فوق در ميان مفسران گفتگو بسيار است و در جزئيات كلمات آيه و ضمائر و موصول و اسم اشاره آن نظرات گوناگونى داده اند كه نقل همه آنها بر خلاف روش ما در اين تفسير است ، ولى دو تفسير را كه از همه روشنتر به نظر ميرسد ، به ترتيب اهميت ، در اينجا مياوريم :
1 - در آغاز آيه ميگويد : آيا كسى كه دليل روشنى از پروردگار خويش در اختيار دارد ، و به دنبال آن شاهد و گواهى از سوى خدا آمده و قبل از آن كتاب موسى ( تورات ) به عنوان پيشوا و رحمت و بيانگر عظمت او آمده است همانند كسى است كه داراى اين صفات و نشانه ها و دلائل روشن نيست ( أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة ) .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 52
اين شخص همان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است و بينه و دليل روشن او قرآن مجيد و شاهد و گواه صدق نبوتش مؤمنان راستينى همچون على (عليه السلام) مى باشند ، پيش از او نشانه ها و صفاتش در تورات آمده است .
به اين ترتيب از سه راه روشن حقانيت دعوتش به ثبوت رسيده است .
نخست قرآن كه بينه و دليل روشنى است در دست او .
دوم كتب آسمانى پيشين كه نشانه هاى او را دقيقا بيان كرده ، و پيروان اين كتب در عصر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آنها را به خوبى مى شناختند و به همين دليل در انتظار او بودند .
سوم پيروان فداكار و مؤمنان مخلص كه بيانگر صدق دعوت او و گفتار او مى باشند زيرا يكى از نشانه هاى حقانيت يك مكتب اخلاص و فداكارى و عقل و درايت و ايمان پيروان آن مكتب است ، چرا كه هر مكتبى را از پيروانش مى توان شناخت ! .
آيا با وجود اين دلائل زنده مى توان او را با مدعيان ديگر قياس كرد و يا در صدق دعوتش ترديد نمود ؟ .
سپس به دنبال اين سخن اشاره به افراد حق طلب و حقيقت جو كرده و از آنها دعوت ضمنى به ايمان مى كند و مى گويد آنها به چنين پيامبرى كه اين همه دليل روشن در اختيار دارد ايمان مى آوردند ( اولئك يؤمنون به ) گرچه چنين كسانى كه با كلمه اولئك به آنها اشاره شده در خود اين آيه
تفسير نمونه ج : 9 ص : 53
ذكر نشده اند ولى با توجه به آيات گذشته ، مى توان حضور آنها را در جو اين آيه احساس كرد و مورد اشاره قرار داد .
و به دنبال آن سرنوشت منكران را به اين صورت بيان مى كند : هر كس از گروههاى مختلف به او كافر شود موعد و ميعادش آتش دوزخ است ( و من يكفر به من الاحزاب فالنار موعده ) .
و در پايان آيه همانگونه كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است روى سخن را به پيامبر كرده ، يك درس عمومى براى همه مردم بيان مى كند و مى گويد اكنون كه چنين است و اين همه شاهد و گواه بر صدق دعوت تو وجود دارد ، هرگز در آنچه بر تو نازل شده ترديد به خود راه مده ( فلا تك فى مرية منه ) .
چرا كه اين سخن حقى است از سوى پروردگار تو ( انه الحق من ربك ) .
ولى بسيارى از مردم بر اثر جهل و تعصب و خودخواهى ، ايمان نمى آورند ( و لكن اكثر الناس لا يؤمنون ) .
2 - تفسير ديگرى كه براى آيه ذكر شده اين است كه هدف اصلى بيان حال مؤمنان راستين است كه با در دست داشتن دلائل روشن و شواهدى كه بر صدق دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است و گواهى هائى كه در كتب پيشين مى باشد ، آنها به اتكاى اين دلائل به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ايمان مى آورند .
بنا بر اين منظور از جمله من كان على بينة من ربه تمام كسانى است كه با چشم باز و در دست داشتن دلائل قانع كننده به دنبال قرآن و آورنده آن شتافتند ، نه شخص پيامبر .
ترجيحى كه اين تفسير بر تفسير سابق دارد اين است كه خبر مبتدا در آيه صريحا آمده است ، و محذوفى ندارد ، و مشار اليه اولئك در خود آيه ذكر شده است و بخش اول آيه كه با افمن كان على بينة من ربه شروع شده تا اولئك يؤمنون به يك جمله كامل را تشكيل مى دهد بدون هيچگونه حذف
تفسير نمونه ج : 9 ص : 54
و تقدير .
ولى بدون شك تعبيرات ديگر آيه با اين تفسير زياد سازگار نيست ، و لذا ما آن را در مرحله دوم قرار داده ايم ( دقت كنيد ) .
در هر حال آيه اشاره به امتيازات اسلام و مسلمين راستين و اتكاى آنها بر دلائل محكم در انتخاب اين مكتب است ، و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منكران مستكبر را نيز بيان كرده است .

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت :

1 - منظور از شاهد در آيه فوق چيست ؟
بعضى از مفسران گفته اند منظور جبرئيل پيك وحى خدا است ، و بعضى منظور از آن را پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دانسته اند ، و بعضى آن را به معنى زبان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تفسير كرده اند ( در حالى كه يتلوه را از ماده تلاوت به معنى قرائت گرفته اند ، نه به معنى پشت سر آمدن ) .
ولى بسيارى از بزرگان مفسران آن را به على (عليه السلام) تفسير كرده اند .
در روايات متعددى كه از ائمه معصومين به ما رسيده است ، و در بعضى از كتب تفسير اهل سنت نيز آمده روى تفسير تاكيد شده است كه منظور از شاهد امام امير مؤمنان (عليه السلام) يعنى نخستين مردى كه به پيامبر و قرآن ايمان آورد ، و در تمام مراحل با او بود و لحظه اى از فداكارى فروگذار نكرد و تا آخرين نفس در حمايتش كوشيده ، مى باشد .
در حديثى مى خوانيم كه على (عليه السلام) فرمود : در باره هر يك از مردان معروف قريش آيه يا آيه هائى نازل شده است كسى عرض كرد اى امير مؤمنان در باره شما
تفسير نمونه ج : 9 ص : 55
كدام آيه نازل شده است ؟ ، امام فرمود : آيا آيه اى كه در سوره هود است نخوانده اى أ فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه ، پيامبر بينه الهى داشت و شاهد من بودم .
در آخرين آيه سوره رعد نيز تعبيرى ديده مى شود كه اين معنى را تاييد مى كند آنجا كه مى فرمايد : و يقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب : كافران مى گويند تو پيامبر نيستى بگو همين اندازه بس كه خداوند ميان من و شما شاهد و گواه است و همچنين كسى كه علم كتاب ( قرآن ) نزد او است .
در روايات بسيارى از طرق شيعه و اهل سنت چنين مى خوانيم كه منظور از من عنده علم الكتاب على (عليه السلام) است .
اين نكته نيز لازم به ياد آورى است : همانگونه كه سابقا هم اشاره كرديم يكى از بهترين طرق شناخت حقانيت يك مكتب مطالعه در وضع پيروان و مدافعان و حاميان آن است .
طبق ضرب المثل معروف امام زاده را از زوارش بايد شناخت هنگامى ملاحظه كنيم گروهى پاكباز ، باهوش ، باايمان ، مخلص و با تقوى گرد رهبر و مكتبى جمع شده اند به خوبى مى توان دريافت كه اين مكتب و آن رهبر در يك حد عالى از صداقت و درستى است .
اما هنگامى كه ببينيم يك عده فرصت طلب : شياد ، بى ايمان ، و بى تقوا ، اطراف مكتب و يا رهبرى را گرفته اند كمتر مى توان باور كرد كه آن رهبر و آن مكتب بر حق باشد .
اشاره به اين مطلب را نيز لازم مى دانيم كه تفسير كلمه شاهد به على (عليه السلام) منافاتى با اين حقيقت ندارد كه همه مؤمنان راستين و افرادى همچون ابوذرها ، سلمانها ، و عمار ياسرها را شامل شود چرا كه اين گونه تفاسير اشاره به فرد شاخص و برتر مى كند ،
تفسير نمونه ج : 9 ص : 56
يعنى منظور اصلى گروهى است كه در راس آنها آن فرد شاخص قرار گرفته است .
شاهد اين سخن روايتى است كه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : منظور از شاهد امير مؤمنان ، سپس جانشينان او يكى بعد از ديگرى هستند گرچه در اين حديث تنها معصومين ذكر شده اند ولى اين خود نشان مى دهد كه رواياتى كه شاهد را منحصرا به على (عليه السلام) تفسير ، منظور خصوص آن حضرت نيست بلكه منظور مصداق شاخص است .

2 - چرا تنها اشاره به تورات شده ؟
همانگونه كه گفتيم يكى از دلائل حقانيت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در آيه فوق كتب پيشين ذكر شده ، ولى تنها از كتاب موسى ذكرى به ميان آمده ، در حالى كه مى دانيم بشارات ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در انجيل نيز هست .
اين موضوع ممكن است به خاطر آن باشد كه در محيط نزول قرآن و ظهور اسلام يعنى مكه و مدينه بيشتر افكار يهود - از ميان اهل كتاب - منتشر بوده است و مسيحيان در نقاط نسبتا دورترى زندگى داشتند ، مانند يمن ، شامات ، و نجران كه در كوهستانهاى شمالى يمن در فاصله ده منزلى صنعاء واقع شده است .
و يا به خاطر اينكه ذكر اوصاف پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در تورات به طور جامعتر و وسيعترى آمده است .
بهر حال تعبير به امام در مورد تورات ممكن است به خاطر اين باشد كه احكام شريعت موسى (عليه السلام) به طور كامل در آن بوده و حتى مسيحيان بسيارى از تعليمات خود را از تورات مى گيرند .

3 - مخاطب در فلا تك فى مرية كيست ؟
- در اينكه مخاطب در اين جمله
تفسير نمونه ج : 9 ص : 57
كيست ؟ دو احتمال داده شده نخست اينكه مخاطب ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، يعنى كمترين شك و ترديدى در حقانيت قرآن يا آئين اسلام به خود راه مده .
البته پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به حكم اينكه وحى را با شهود درك مى كرد و نزول قرآن از طرف خدا براى او محسوس بلكه بالاتر از حس بوده ترديدى در حقانيت اين دعوت نداشت ولى اين نخستين بار نيست كه قرآن خطابى را متوجه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى كند در حالى كه منظورش عموم مردم است ، و به تعبير معروف عرب اين گونه خطابها از قبيل اياك اعنى و اسمعى يا جاره است كه ضرب المثل عاميانه آن در فارسى در به تو مى گويم ديوار تو گوش كن ، يا تو بشنو مى باشد و اين خود يكى از فنون بلاغت است كه در پاره اى از موارد براى تاكيد و اهميت و يا منظورهاى ديگر به جاى مخاطب حقيقى ديگرى را مخاطب قرار مى دهند .
احتمال ديگر اينكه مخاطب ، هر مكلف عاقل بوده باشد ، يعنى فلاتك ايها المكلف العاقل فى مرية : اى انسان عاقل و مكلف با اين دلائل روشن شك و ترديد در حقانيت اين قرآن نداشته باش و اين احتمال بنابراين است كه منظور از من كان على بينة من ربه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نباشد بلكه همه مؤمنان راستين باشند ( دقت كنيد ) .
ولى به هر حال تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 58
وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أُولَئك يُعْرَضونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الأَشهَدُ هَؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلى الظلِمِينَ(18) الَّذِينَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَفِرُونَ(19) أُولَئك لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فى الأَرْضِ وَ مَا كانَ لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضعَف لهَُمُ الْعَذَاب مَا كانُوا يَستَطِيعُونَ السمْعَ وَ مَا كانُوا يُبْصِرُونَ(20) أُولَئك الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(21) لا جَرَمَ أَنهُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الأَخْسرُونَ(22)
ترجمه :
18 - چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا افترا مى بندند ، آنان ( روز رستاخيز ) بر پروردگارشان عرضه مى شوند و شاهدان ( پيامبران و فرشتگان ) مى گويند اينها همانها هستند كه به پروردگار دروغ بستند .
لعنت خدا بر ظالمان باد !
19 - همانها كه ( مردم را ) از راه خدا باز مى دارند و راه حق را كج و معوج نشان مى دهند و به سراى آخرت كافرند .
20 - آنها هيچگاه توانائى فرار در زمين ندارند ، و جز خدا دوستان و پشتيبانانى نمى يابند عذاب خدا براى آنها مضاعف خواهد بود ( چرا كه هم گمراه بودند و هم ديگران
تفسير نمونه ج : 9 ص : 59
را به گمراهى كشاندند ) ، آنها هرگز توانائى شنيدن ( حق را ) نداشتند و ( حقايق را ) نمى ديدند .
21 - آنان كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست دادند و تمام معبودهاى دروغين از نظرشان گم شدند .
22 - ( بهمين دليل ) آنها مسلما در سراى آخرت از همه زيانكارترند .

تفسير : زيانكارترين مردم
در تعقيب آيه گذشته كه سخن از قرآن و رسالت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به ميان آمده آورده ، آيات مورد بحث سرنوشت منكران ، و نشانه ها ، و پايان و عاقبت كارشان را تشريح مى كند .
در نخستين آيه مى فرمايد : چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد ( و من اظلم ممن افترى على الله كذبا ) .
يعنى نفى دعوت پيامبر راستين در واقع نفى سخنان خدا است و آن را به دروغ نسبت دادن ، اصولا تكذيب پيامبر تكذيب خدا است ، و دروغ بستن بر كسى كه جز از طرف خدا سخن نمى گويد ، دروغ بستن بر ذات پاك خدا محسوب مى شود همانگونه كه تاكنون مكرر گفته ايم در قرآن مجيد در چندين آيه گروهى به عنوان ستمكارترين مردم با تعبير اظلم معرفى شده اند ، در حالى كه ظاهرا كارهاى آنها با هم مختلف است و ممكن نيست چند گروه با داشتن چند كار مختلف هر كدام ستمكارترين مردم شمرده شوند ، بلكه بايد گروهى ستمكار يا ستمكارتر و گروه ديگرى ستمكارترين بوده باشند .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 60
ولى همانگونه كه در جواب اين سؤال بارها گفته ايم ، ريشه تمام اين اعمال به يك چيز يعنى شرك و تكذيب آيات الهى باز مى گردد ، كه بالاترين تهمتهاست ( براى توضيح بيشتر به جلد پنجم صفحه 183 مراجعه فرمائيد ) .
سپس آينده شوم آنها را در قيامت چنين بيان مى كند كه آنها در آن روز به پيشگاه پروردگار با تمامى اعمال و كردارشان عرضه مى شوند و در دادگاه عدل او حضور مى يابند ( اولئك يعرضون على ربهم ) .
در اين هنگام شاهدان اعمال گواهى مى دهند و مى گويند اينها همان كسانى هستند كه بر پروردگار بزرگ و مهربان و ولى نعمت خود دروغ بستند ( و يقول الاشهاد هؤلاء الذين كذبوا على ربهم ) .
سپس با صداى رسا مى گويند لعنت خدا بر ستمگران باد ( الا لعنة الله على الظالمين ) .
در اينكه شاهدان ، فرشتگان الهى هستند ؟ يا ماموران ضبط اعمال ؟ و يا پيامبران ؟ مفسران احتمالاتى داده اند ، ولى با توجه به اينكه در آيات ديگر قرآن ، پيامبران خدا به عنوان شاهدان اعمال معرفى شده اند ظاهر اين است كه در اينجا نيز منظور همانها هستند و يا مفهوم وسيعترى كه آنها و ساير شاهدان اعمال را دربر گيرد .
در سوره نساء آيه 41 مى خوانيم فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك على هؤلاء شهيدا : چگونه است حال آنها در آن روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مى طلبيم و ترا گواه آنها قرار مى دهيم .
و در مورد حضرت مسيح (عليه السلام) در آيه 117 سوره مائده آمده است و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم : من تا آن زمان كه در ميان پيروانم بودم بر اعمال آنها گواه بودم .
و نيز در اينكه گوينده جمله الا لعنة الله على الظالمين خداوند است يا
تفسير نمونه ج : 9 ص : 61
شاهدان بر اعمال ، در ميان مفسران گفتگو است اما ظاهر آيه اين است كه اين سخن دنباله گفتار شاهدان است آيه بعد صفات اين ظالمان را در ضمن سه جمله بيان مى كند : نخست مى گويد : آنها كسانى هستند كه مردم را با انواع وسائل از راه خدا باز مى دارند ( الذين يصدون عن سبيل الله ) .
اين كار يا از طريق القاء شبهه ، و زمانى از طريق تهديد ، و گاهى تطميع ، و مانند آن ، صورت مى گيرد كه هدف همه آنها يكى است و آن باز داشتن از راه خدا است .
ديگر اينكه آنها مخصوصا سعى دارند راه مستقيم الهى را كج و معوج نشان دهند ( و يبغونها عوجا ) .
يعنى با انواع تحريفها كم و زياد كردن ، تفسير به راى و مخفى ساختن حقايق چنان مى كنند كه اين صراط مستقيم به صورت اصليش در نظرها جلوه گر نشود ، تا مردم نتوانند از اين راه بروند ، و افراد حق طلب جاده اصلى را پيدا نكنند و ديگر اينكه آنها به قيامت و روز رستاخيز ايمان ندارند ( و هم بالاخرة هم كافرون ) .
و عدم ايمانشان به معاد سرچشمه ساير انحرافات و تبهكاريهاى آنان مى شود چرا كه ايمان به آن دادگاه بزرگ و عالم وسيع بعد از مرگ روح و جان را تربيت مى كند .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 62
جالب اينكه تمام اين مسائل در مفهوم ظلم جمع است زيرا مفهوم وسيع اين كلمه هر گونه انحراف و تغيير موضع واقعى اشياء و اعمال و صفات و عقائد را شامل مى شود .
ولى در آيه بعد مى گويد : با اينهمه چنان نيست كه آنها بتوانند در روى زمين از مجازات پروردگار فرار كنند ، و از قلمرو قدرت او خارج شوند ( اولئك لم يكونوا معجزين فى الارض ) : همچنين آنها نمى توانند ولى و حامى و پشتيبانى غير از خدا براى خود بيابند ( و ما كان لهم من دون الله من اولياء ) .
سرانجام به مجازات سنگين آنها اشاره كرده مى گويد : مجازات آنها مضاعف مى گردد ( يضاعف لهم العذاب ) .
چرا كه هم خود گمراه و گناهكار و تبهكار بودند ، و هم ديگران را به اين راهها مى كشاندند ، به همين دليل هم بار گناه خويش را بر دوش مى كشند و هم بار گناه ديگران را ( بى آنكه از گناه ديگران چيزى كاسته شود ) .
شاهد اين سخن آنكه در آيات ديگر قرآن مى خوانيم و ليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم : آنها در روز قيامت سنگينى گناه خويش ، و گناهان ديگرى را با آن ، بر دوش خود حمل مى كنند ( عنكبوت - 13 ) .
و نيز اخبار فراوانى داريم كه هر كس سنت بدى بگذارد ، وزر و گناه تمام كسانى كه به آن سنت بد عمل مى كنند ، براى او نوشته مى شود ، همچنين هر كس سنت نيكى بگذارد معادل پاداش كسانى كه به آن عمل مى كنند براى او ثبت مى گردد .
در پايان آيه ريشه اصلى بدبختى آنها را به اينگونه شرح مى دهد : آنها نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بينا ! ( ما كانون يستطيعون السمع و ما كانوا
تفسير نمونه ج : 9 ص : 63
يبصرون ) .
در حقيقت از كار انداختن اين دو وسيله مؤثر براى درك حقايق سبب شد كه هم خودشان به گمراهى بيفتند و هم ديگران را به گمراهى بكشانند چرا كه حق و حقيقت را جز با چشم باز و گوش شنوا نمى توان درك كرد .
جالب توجه اينكه در اين جمله مى خوانيم آنها توانائى شنيدن ( حق را ) نداشتند ، اين تعبير اشاره به اين واقعيت است كه براى آنها شنيدن سخنان حق آنقدر سنگين و ثقيل است كه گوئى اصلا توانائى شنيدن حق را ندارند ، اين تعبير درست به اين مى ماند كه مى گوئيم شخص عاشق نمى تواند سخن از عيب معشوق خود را بشنود .
بديهى است اين عدم توانائى درك حقايق كه نتيجه لجاجت شديد و دشمنى آنان با حق و حقيقت است ، از آنها سلب مسئوليت نمى كند ، و به اصطلاح اين همان چيزى است كه خودشان اسباب آن را فراهم ساخته اند در حالى كه مى توانستند اين حالت را از خود دور كنند چرا كه قدرت بر سبب ، قدرت بر مسبب است .
آيه بعد محصول تمام تلاشها و كوششهاى نادرست آنها را در يك جمله بيان مى كند و مى گويد : اينها همان كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده و ورشكست شدند ( اولئك الذين خسروا انفسهم ) .
و اين بزرگترين خسارتى است كه ممكن است دامنگير انسانى شود كه موجوديت انسانى خويش را از دست دهد ، سپس اضافه مى كند آنها به معبودهائى دروغين دل بسته بودند اما سر انجام تمام اين معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند ( و ضل عنهم ما كانوا يفترون ) .
آخرين آيه مورد بحث حكم نهائى سرنوشت آنها را به صورت قاطعى چنين
تفسير نمونه ج : 9 ص : 64
بيان مى كند : لا جرم و بناچار آنها در سراى آخرت زيانكارترين مردمند ( لا جرم انهم فى الاخرة هم الا خسرون ) .
چرا كه هم از نعمت چشم باز و گوش شنوا محروم شدند ، و هم تمام سرمايه هاى انسانى وجود خويش را از دست دادند ، و با اين حال هم بار مسئوليت خويش را بر دوش مى كشند و هم بار مسئوليت ديگران را ! .
معنى اصلى لا جرم - جرم ( بر وزن حرم ) در اصل به معنى چيدن ميوه از درخت است ( چنانكه راغب در مفردات آورده است ) و سپس به هر گونه اكتساب و تحصيل امرى گفته شده ، و بر اثر كثرت استعمال در كسب ناملايمات اين مفهوم را بخود گرفته ، بهمين دليل به گناه ، جرم گفته مى شود ، ولى هنگامى كه اين كلمه با لا به صورت لا جرم بر سر جمله اى مى آيد اين معنى را مى دهد كه هيچ چيزى نمى تواند اين موضوع را قطع و منع كند ، بنابراين لا جرم به معنى لابد و ناچار و مسلما به كار مى رود .
( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 65
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَب الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(23) * مَثَلُ الْفَرِيقَينِ كالأَعْمَى وَ الأَصمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السمِيع هَلْ يَستَوِيَانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(24)
ترجمه :
23 - آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسليم بودند ، آنها ياران بهشتند ، و جاودانه در آن خواهند ماند .
24 - حال اين دو گروه ( مؤمنان و منكران ) حال نابينا و كر و بينا و شنوا است آيا اين دو همانند يكديگرند ؟ آيا فكر نمى كنيد ؟
تفسير :
در تعقيب آيات گذشته كه حال گروهى از منكران وحى الهى را تشريح مى كرد ، اين دو آيه نقطه مقابل آنها يعنى حال مؤمنان راستين را بيان مى كند .
نخست مى گويد : كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسليم و به وعده هاى او مطمئن بودند ، اصحاب و ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون ) .

در اينجا به دو نكته بايد توجه داشت :
1 - بيان اين سه وصف يعنى ايمان و عمل صالح و تسليم و خضوع در برابر دعوت حق در حقيقت بيان سه واقعيت مرتبط با يكديگر است ، چرا كه عمل صالح ميوه
تفسير نمونه ج : 9 ص : 66
درخت ايمان است ، ايمانى كه چنين ثمرى نداشته باشد ، ايمان سست و بى ارزشى است كه نمى توان آن را به حساب آورد ، همچنين مساله تسليم و خضوع و اطمينان به وعده هاى پروردگار از آثار ايمان و عمل صالح مى باشد ، چرا كه اعتقاد صحيح و عمل پاك سرچشمه پيدايش اين صفات و ملكات عالى در درون جان انسان است .
2 - اخبتوا از ماده اخبات از ريشه خبت ( بر وزن ثبت ) گرفته شده كه به معنى زمين صاف و وسيع است كه انسان به راحتى و با اطمينان مى تواند در آن گام بردارد ، به همين جهت اين ماده در معنى اطمينان به كار رفته است ، و به معنى خضوع و تسليم نيز آمده ، چرا كه چنين زمينى هم براى گام برداشتن اطمينان بخش است ، و هم در برابر رهروان خاضع و تسليم .
بنا بر اين جمله اخبتوا الى ربهم ، ممكن است به يكى از سه معنى زير باشد كه در عين حال جمع هر سه نيز با هم منافاتى ندارد :
1 - مؤمنان راستين در برابر خداوند خاضعند .
2 - آنها در برابر فرمان پروردگارشان تسليمند .
3 - آنها به وعده هاى خداوند اطمينان دارند .
و در هر صورت اشاره به يكى از عاليترين صفات انسانى مؤمنان است كه اثرش در تمام زندگى آنان منعكس است .
جالب اينكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) چنين مى خوانيم كه يكى از يارانش عرض كرد در ميان ما مردى است كه نام او كليب است ، هيچ حديثى از ناحيه شما صادر نمى شود مگر اينكه او فورا مى گويد من در برابر آن تسليم ، و لذا ما اسم او را كليب تسليم گذارده ايم .
امام فرمود : رحمت خدا بر او باد ، سپس اضافه كرد : آيا مى دانى تسليم چيست ؟ ما ساكت شديم ، فرمود : به خدا سوگند اين همان اخبات است كه در كلام خداوند
تفسير نمونه ج : 9 ص : 67
عز و جل الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم آمده است .
در آيه بعد خداوند حال اين دو گروه را در ضمن يك مثال روشن و زنده بيان مى كند و مى گويد : حال اين دو گروه ، حال نابينا و كر و بينا و شنوا است ( مثل الفريقين كالاعمى و الاصم و البصير و السميع ) .
آيا اين دو گروه همانند يكديگرند ( هل يستويان مثلا ) .
آيا شما متذكر نمى شويد و نمى انديشيد ( ا فلا تذكرون ) همانگونه كه در علم معانى بيان آمده است ، همواره براى مجسم ساختن حقايق عقلى و توضيح و تبيين آنها در سطح عموم ، معقولات را به محسوسات تشبيه مى كنند ، قرآن اين روش را زياد به كار برده ، و در بيان بسيارى از مسائل حساس و پر اهميت ، با استفاده از مثلهاى روشن و زيبا ، حقايق را به عاليترين صورتى تبيين مى كند .
بيان فوق نيز از همين قبيل است ، چرا كه مؤثرترين وسيله براى شناخت حقايق حسى در جهان طبيعت چشم و گوش است ، به همين دليل نمى توان باور كرد ، كه افرادى كه از چشم و گوش به طور كلى مثلا بصورت مادرزاد بى بهره باشند ، چيز درستى از اين جهان طبيعت درك كنند ، آنها مسلما در يك عالم بى خبرى كامل به سر خواهند برد .
همين گونه آنها كه بر اثر لجاجت و دشمنى با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهى و خودپرستى ، چشم و گوش حقيقت بين را از دست داده اند هرگز نمى توانند ، حقايق مربوط به عالم غيب و اثرات ايمان و لذت عبادت پروردگار و شكوه تسليم در برابر فرمان او را درك كنند ، اينگونه افراد به كوران و كرانى ميمانند كه در تاريكى مطلق و سكوت مرگبار زندگى دارند ، در حالى كه مؤمنان راستين با چشم باز و گوش شنوا هر حركتى را مى بينند و هر صدائى را مى شنوند و با توجه به آن راه خود را به سوى سرنوشتى سعادت آفرين مى گشايند .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 68
وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنى لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(25) أَن لا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنى أَخَاف عَلَيْكُمْ عَذَاب يَوْم أَلِيم(26) فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاك إِلا بَشراً مِّثْلَنَا وَ مَا نَرَاك اتَّبَعَك إِلا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِى الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضلِ بَلْ نَظنُّكُمْ كَذِبِينَ(27) قَالَ يَقَوْمِ أَ رَءَيْتُمْ إِن كُنت عَلى بَيِّنَة مِّن رَّبى وَ ءَاتَاخ رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّيَت عَلَيْكمْ أَ نُلْزِمُكُمُوهَا وَ أَنتُمْ لهََا كَرِهُونَ(28)
ترجمه :
25 - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ( نخستين بار به آنها گفت : ) من براى شما بيم دهنده اى آشكارم .
26 - ( دعوت من اين است كه ) جز الله ( خداى واحد يكتا ) را نپرستيد كه بر شما از عذاب روز دردناكى مى ترسم ! .
27 - اشراف كافر قومش ( در پاسخ ) گفتند ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى بينيم ، و كسانى را كه از تو پيروى كرده اند جز گروهى اراذل ساده لوح نمى يابيم ، و فضيلتى براى شما نسبت به خود مشاهده نمى كنيم بلكه شما را دروغگو تصور مى كنيم .
28 - ( نوح ) گفت : اگر من دليل روشنى از پروردگارم داشته باشم و از نزد خود رحمتى بمن داده باشد كه بر شما مخفى مانده ( آيا باز هم رسالت مرا انكار مى كنيد ؟ ) .
آيا من ميتوانم شما را به پذيرش اين بينه مجبور سازم با اينكه شما آمادگى نداريد ؟
تفسير : سرگذشت تكان دهنده نوح و قومش
همانگونه كه در آغاز سوره بيان كرديم در اين سوره براى بيدار ساختن افكار
تفسير نمونه ج : 9 ص : 69
و توجه دادن واقعيات زندگى و سرنوشت شوم تبهكاران و بالاخره بيان راه پيروزى و موفقيت ، قسمتهاى قابل ملاحظه اى از تاريخ انبياء پيشين بيان شده است : نخست از داستان نوح (عليه السلام) پيامبر اولوا العزمى شروع مى كند كه ضمن 26 آيه نقاط اساسى تاريخ او را به صورت تكان دهنده اى شرح مى دهد .
بدون شك داستان قيام نوح (عليه السلام) و مبارزه سر سختانه و پى گيرش با مستكبرين عصر خويش ، و سر انجام شوم آنها ، يكى از عبرت انگيزترين فرازهاى تاريخ بشر است كه در هر گامى از آن ، درس عبرت مهمى نهفته است .
آيات فوق نخستين مرحله اين دعوت بزرگ را بيان كرده و مى گويد : ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، او به آنها اعلام كرد كه من بيم دهنده آشكارى هستم ( و لقد ارسلنا نوحا الى قومه انى لكم نذير مبين ) .
تكيه روى مساله انذار و بيم دادن با اينكه پيامبران هم بيم دهنده بودند و هم بشارت دهنده ، به خاطر آن است كه ضربه هاى نخستين انقلاب بايد از اعلام خطر و انذار شروع شود ، چرا كه تاثير اين كار در بيدار ساختن خفتگان و غافلان از بشارت بيشتر است .
اصولا انسان تا احساس خطر مهمى نكند از جا حركت نخواهد كرد و به همين دليل انذارها و اعلام خطرهاى انبيا به صورت تازيانه هائى بر ارواح بى درد گمراهان چنان فرود مى آمد كه هر كس قابليت حركتى داشت به حركت در آيد ! و نيز به همين دليل در آيات زيادى از قرآن ( مانند 49 حج - 115 شعراء - 50 عنكبوت - 42 فاطر - 70 ص - 9 احقاف - 50 ذاريات و آيات ديگر ) همه روى همين كلمه نذير به هنگام بيان دعوت انبياء تكيه شده است .
در آيه بعد پس از ضربه نخستين ، محتواى رسالت خود را در يك جمله
تفسير نمونه ج : 9 ص : 70
خلاصه مى كند و مى گويد رسالت من اين است كه غير از الله ديگرى را پرستش نكنيد ( الا تعبدوا الا الله ) .
و بلا فاصله پشت سر آن همان مساله انذار و اعلام خطر را تكرار مى كند و مى گويد : من بر شما از عذاب روز دردناكى بيمناكم ( انى اخاف عليكم عذاب يوم اليم ) در حقيقت توحيد و پرستش الله ( خداى يگانه يكتا ) ريشه و اساس و زير بناى تمام دعوت پيامبران است ، و به همين دليل در مورد ساير پيامبران همانگونه كه در آيه دوم اين سوره و آيه 40 سوره يوسف و 23 سوره اسراء نيز آمده همين تعبير مشاهده مى شود كه آنها دعوتشان را در توحيد خلاصه مى كردند .
اگر براستى همه افراد جامعه جز الله را پرستش نكنند و در مقابل انواع بتهاى ساختگى اعم از بتهاى برونى و درونى ، خودخواهيها ، هوا و هوسها ، شهوتها پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سر تعظيم فرود نياورند ، هيچگونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد .
اگر انسان خودكامه ناتوانى را به صورت يك بت در نياورند ، و در مقابل او سجده نكنند و فرمانش را به كار نبندند ، نه استبداد و استعمارى به وجود خواهد آمد و نه آثار شوم آن نه ذلت و اسارت پيش مى آيد و نه وابستگى و طفيلى گرائى و تمام اين بدبختيها كه دامان افراد و جوامع را مى گيرد ، به خاطر همان انحراف از پرستش الله ، و روى آوردن به پرستش بتها و طاغوتها است .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 71
اكنون ببينيم نخستين عكس العمل طاغوتها و خود كامگان و صاحبان زر و زور آن عصر در برابر اين دعوت بزرگ و اعلام خطر آشكار چه بود ؟ مسلما چيزى جز يك مشت عذرهاى واهى ، بهانه هاى دروغين و استدلالهاى بى اساس كه برنامه همه جباران را در هر عصر و زمان تشكيل مى دهد نبود .
آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند : نخست اشراف و ثروتمندانى كه از قوم نوح كافر بودند ، گفتند ما تو را جز انسانى همانند خود نمى بينيم ( فقال الملاء الذين كفروا من قومه ما نريك الا بشرا مثلنا ) .
در حالى كه رسالت الهى را بايد فرشتگان بدوش كشند ، نه انسانهائى همچون ما ، به گمان اينكه مقام انسان از فرشته پائين تر است و يا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مى داند ! باز در اينجا به كلمه ملاء بر خورد مى كنيم كه اشاره به صاحبان زر و زور و افراد چشم پركن توخالى است كه در هر جامعه اى سرچشمه اصلى فساد و تباهى را تشكيل مى دهند و پرچم مخالفت را در برابر پيامبران همينها بر افراشته مى دارند .
دليل ديگر آنها اين بود كه گفتند اى نوح ما در اطراف تو ، و در ميان آنها كه از تو پيروى كرده اند كسى جز يك مشت اراذل و جوانان كم سن و سال ناآگاه و بى خبر كه هرگز مسائل را بررسى نكرده اند نمى بينيم ( و ما نريك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراى ) اراذل جمع ارذل ( بر وزن اهرم ) است و آن خود نيز جمع رذل مى باشد كه به معنى موجود پست و حقير است خواه انسان باشد يا چيز ديگر .
البته شك نيست كه گروندگان و ايمان آورندگان به نوح ، نه از اراذل بودند و نه حقير و پست ، بلكه به حكم اينكه پيامبران قبل از هر چيز به حمايت مستضعفان و مبارزه با مستكبران مى پرداختند ، نخستين گروهى كه دعوت پيامبران را لبيك
تفسير نمونه ج : 9 ص : 72
مى گفتند همان گروه محروم و فقير و كم درآمد بودند كه در نظر مستكبران كه مقياس شخصيت را تنها زر و زور مى دانستند ، افرادى پست و حقير به شمار مى آمدند .
و اينكه آنها را به عنوان بادى الراى ( ظاهر بين و بى مطالعه و كسى كه با يك نظر عاشق و خواهان چيزى ميشود ) ناميدند در حقيقت به خاطر آن بود كه لجاجت و تعصبهاى ناروائى را كه ديگران داشتند ، آنها نداشتند ، بلكه بيشتر ، جوانان پاكدلى بودند كه در نخستين تابش حقيقت را در قلب خود به سرعت احساس مى كردند ، و با هوشيارى ناشى از حقيقت جوئى نشانه هاى صدق را در گفته ها و اعمال پيامبران به زودى درك مى كردند .
بالاخره سومين ايراد آنها اين بود كه مى گفتند قطع نظر از اينكه تو انسان هستى نه فرشته ، و علاوه بر اينكه ايمان آورندگان به تو نشان مى دهد كه دعوتت محتواى صحيحى ندارد اصولا ما هيچگونه برترى براى شما بر خودمان نمى بينيم تا به خاطر آن از شما پيروى كنيم ( و ما نرى لكم علينا من فضل ) و به همين دليل ما گمان مى كنيم كه شما دروغ گو هستيد ( بل نظنكم كاذبين ) .
در آيات بعد پاسخهاى منطقى نوح را در برابر اين ماجرا جويان بيان مى كند ، نخست مى گويد : اى قوم ! اگر من داراى دليل و معجزه آشكارى از سوى پروردگارم باشم ، و مرا در انجام اين رسالت مشمول رحمت خود ساخته باشد ، و اين موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفى مانده باشد آيا باز هم مى توانيد رسالت مرا انكار كنيد ، و از پيروى من دست برداريد ؟ ! ( قال يا قوم ارايتم ان كنت على بينة من ربى و آتانى رحمة من عنده فعميت عليكم ) .
در اينكه اين پاسخ مربوط به كداميك از ايرادهاى سه گانه مستكبران قوم نوح است ، مفسران گفتگوهاى فراوانى دارند ، ولى با دقت روشن مى شود كه