بعدی

تفسير نمونه ج : 9 ص : 1
از آغاز سوره هود اين سوره در مكه نازل شده و 123 آيه است

تفسير نمونه ج : 9 ص : 2
تفسير نمونه ج : 9 ص : 3
محتوا و فضيلت اين سوره
مشهور در ميان مفسران اين است كه تمام اين سوره در مكه نازل شده ، و طبق نقل تاريخ القرآن ، چهل و نهمين سوره اى است كه بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل گرديد .
و نيز طبق تصريح بعضى از مفسران نزول اين سوره در اواخر سالهائى بود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مكه به سر مى برد يعنى بعد از مرگ ابو طالب و خديجه و طبعا در يكى از سختترين دورانهاى زندگانى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه فشار دشمن و تبليغات خشن و زهرآگينش بيش از هر زمان ديگر احساس مى شد .
به همين جهت در آغاز اين سوره ، تعبيراتى كه جنبه دلدارى و تسلى نسبت به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان دارد ديده مى شود .
قسمت عمده آيات سوره را سر گذشت پيامبران پيشين مخصوصا نوح كه با وجود نفرات كم بر دشمنان بسيار پيروز شدند تشكيل مى دهد .
ذكر اين سر گذشتها هم وسيله آرامش خاطر براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان در برابر آن انبوه دشمنان بوده ، و هم درس عبرتى براى مخالفان نيرومندشان .
و به هر حال آيات اين سوره ، همانند ساير سوره هاى مكى ، اصول معارف اسلام مخصوصا مبارزه با شرك و بت پرستى و توجيه به معاد و جهان پس از مرگ و صدق دعوت پيامبر را تشريح مى كند ، و در لابلاى مباحث ، تهديدهاى شديدى نسبت به دشمنان ، و دستورهاى مؤكدى در زمينه استقامت به مؤمنان ، ديده مى شود .
در اين سوره علاوه بر حالات نوح پيامبر و مبارزات شديدش كه مشروحا
تفسير نمونه ج : 9 ص : 4
آمده است به سر گذشت هود و صالح و ابراهيم و لوط و موسى و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرك و كفر و انحراف و ستمگرى اشاره شده .

اين سوره مرا پير كرد .
آيات اين سوره به روشنى اين امر را اثبات مى كند كه مسلمانان هرگز نبايد به خاطر كثرت دشمنان و حملات شديد آنان ميدان را خالى كنند ، بلكه بايد هر روز بر استقامت خويش بيفزايند .
به همين دليل در حديث معروفى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود شيبتنى سورة هود : سوره هود مرا پير كرد ! و يا اينكه هنگامى كه يارانش عرضه داشتند آثار پيرى زودرس در چهره شما اى رسولخدا نمايان شده ، فرمود : شيبتنى هود و الواقعة : سوره هود و واقعه مرا پير كرد ! و در بعضى از روايات سوره مرسلات و عم يتسائلون و تكوير و غير آن نيز اضافه شده است .
و از ابن عباس در تفسير اين حديث چنين نقل شده كه ما نزل على رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آية كان اشد عليه و لا اشق من آية فاستقم كما امرت و من تاب معك : هيچ آيه اى بر پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شديدتر و دشوارتر از آيه استقم كما امرت و من تاب معك ... ( استقامت كن آنچنان كه دستور يافته اى و همچنين كسانى كه با تو هستند ) نبود .
بعضى از مفسران نقل كرده اند كه يكى از دانشمندان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را در
تفسير نمونه ج : 9 ص : 5
خواب ديد ، و از حضرتش سؤال كرد ، اينكه از شما نقل شده سوره هود مرا پير كرد آيا علتش بيان سر گذشت امتهاى پيشين و هلاك آنها است ، فرمود : نه ، علتش آيه فاستقم كما امرت ... بود .
به هر حال اين سوره علاوه بر اين آيه ، آيات تكان دهنده اى مربوط به قيامت و بازپرسى در آن دادگاه عدل الهى و آياتى پيرامون مجازات اقوام پيشين و دستوراتى در باره مبارزه با فساد دارد كه همگى مسئوليت آفرين است ، و جاى تعجب نيست كه انديشه در اين مسئوليتها آدمى را پير كند .
نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه بسيارى از آيات اين سوره تاكيدى است بر مطالبى كه در سوره قبل يعنى سوره يونس آمده است ، و آغازش مخصوصا درست شبيه همان آغاز ، و برداشتن نيز در بسيارى از موارد تاكيد بر همان مسائل است .

تاثير معنوى اين سوره
اما در مورد فضيلت اين سوره ، در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : من قرء هذه السورة اعطى من الاجر و الثواب بعدد من صدق هودا و الانبياء عليهم السلام ، و من كذب بهم ، و كان يوم القيامة فى درجة الشهداء ، و حوسب حسابا يسيرا : كسى كه اين سوره را بخواند ، پاداش و ثوابى به تعداد كسانى كه به هود و ساير پيامبران ايمان آوردند و كسانى كه آنها را انكار نمودند خواهد داشت ، و روز قيامت در مقام شهداء قرار مى گيرد ، و حساب آسانى خواهد داشت .
روشن است كه تنها تلاوت خشك و خالى اين اثر را ندارد بلكه تلاوت
تفسير نمونه ج : 9 ص : 6
اين سوره توأم با انديشه ، و سپس عمل است كه ، انسانرا به مؤمنان پيشين نزديك ، و از منكران پيامبران دور مى سازد ، و به همين دليل به تعداد هر يك از آنها پاداشى خواهد داشت ، و چون با شهيدان امتهاى گذشته هم هدف خواهد بود ، جاى تعجب نيست كه در درجه آنان قرار گيرد ، و حسابى ساده و آسان داشته باشد .
و نيز از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : كسى كه اين سوره را بنويسد و با خود داشته باشد ، خداوند نيروى فوق العاده اى به او خواهد داد ، و كسى كه آن را به همراه داشته باشد و با دشمن بجنگد بر او پيروز و غالب مى شود تا آنجا كه هر كس او را ببيند از او مى ترسد ! گرچه افراد ظاهر بين و راحت طلب از اينگونه احاديث چنين برداشت مى كنند كه فقط بودن خط و نقش قرآن با انسان براى رسيدن به اين هدفها كافى است ، ولى روشن است كه منظور از داشتن اينها با خود آن است كه همچون يك دستورالعمل و برنامه زندگى همراه داشته باشد ، پيوسته اين برنامه را بخواند و مو به مو اجرا كند ، و مسلما چنين كار آنهمه آثار را نيز خواهد داشت ، چه اينكه در اين سوره دستور استقامت ، مبارزه با فساد ، همبستگى در راه هدف و قسمت زيادى از تجربيات و تاريخ اقوام پيشين كه هر كدام از آنها يك درس پيروزى بر دشمن است ، وجود دارد .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 7
سورة هود
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الر كِتَبٌ أُحْكِمَت ءَايَتُهُ ثمَّ فُصلَت مِن لَّدُنْ حَكِيم خَبِير(1) أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنَّنى لَكم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ(2) وَ أَنِ استَغْفِرُوا رَبَّكمْ ثمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَعاً حَسناً إِلى أَجَل مُّسمًّى وَ يُؤْتِ كلَّ ذِى فَضل فَضلَهُ وَ إِن تَوَلَّوْا فَإِنى أَخَاف عَلَيْكمْ عَذَاب يَوْم كَبِير(3) إِلى اللَّهِ مَرْجِعُكمْ وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(4)
ترجمه :
1 - الر - اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته سپس تشريح شده ، از نزد خداوند حكيم و آگاه ( نازل گرديده است ) .
2 - ( دعوت من اين است ) كه جز الله را نپرستيد ، من از سوى او براى شما بيم دهنده و بشارت دهنده ام .
3 - و اينكه از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد ، سپس به سوى او باز گرديد تا بطرز نيكوئى شما را تا مدت معين ( از مواهب زندگى اين جهان ) بهره مند سازد ، و به هر صاحب فضيلتى بمقدار فضيلتش ببخشد ، و اگر ( از اين فرمان ) روى گردان شويد من بر شما از عذاب روز بزرگى بيمناكم .
4 - ( بدانيد ) بازگشت شما به سوى الله است و او بر هر چيز قادر است .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 8
تفسير :

چهار اصل مهم در دعوت انبيا
اين سوره همانند آغاز سوره گذشته و بسيارى از سوره هاى ديگر قرآن با بيان اهميت اين كتاب بزرگ آسمانى شروع مى شود ، تا مردم به محتويات آن بيشتر توجه كنند ، و با ديده دقيقترى به آن بنگرند .
ذكر حروف مقطعه الر خود دليلى است بر اهميت اين كتاب بزرگ آسمانى كه با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه ساده اى كه در اختيار همگان است همچون الف ، لام ، راء تشكيل شده است ( الر ) .
و به دنبال اين حروف مقطعه يكى از ويژگيهاى قرآن مجيد را با دو جمله بيان مى كند ، نخست اينكه كتابى است كه تمام آياتش متقن و مستحكم است ( كتاب احكمت آياته ) .
و سپس شرح و تفصيل و بيان تمام نيازمنديهاى انسان در زمينه زندگى فردى و اجتماعى مادى و معنوى ، در آن بيان شده است ( ثم فصلت ) .
اين كتاب بزرگ با اين ويژگى از سوى چه كسى نازل شده است ؟ از نزد خدائى كه هم حكيم است و هم آگاه ( من لدن حكيم خبير ) .
به مقتضاى حكيم بودنش آيات قرآن را محكم ، و به مقتضاى خبير و آگاه بودنش آيات قرآن را در بخشهاى گوناگون ، طبق نيازهاى انسان بيان داشته است ، چرا كه تا كسى از تمام جزئيات نيازهاى روحى و جسمى انسان با خبر نباشد نمى تواند دستورات شايسته تكامل آفرينى صادر كند .
در واقع هر يك از صفات قرآن كه در اين آيه آمده ، از يكى از صفات خداوند سرچشمه مى گيرد ، استحكام قرآن از حكمتش ، و شرح و تفصيل آن از
تفسير نمونه ج : 9 ص : 9
خبير بودنش .
در اينكه فرق ميان احكمت و فصلت چيست ؟ مفسران بحثهاى فراوان كرده اند و احتمالات زيادى داده اند ، اما آنچه نزديكتر از همه ، به مفهوم آيه فوق به نظر مى رسد اين است ، كه در جمله اول اين واقعيت بيان شده است كه قرآن مجموعه واحد به هم پيوسته اى است ، كه همچون يك بناى محكم و استوار بر جا است و نشان مى دهد كه از سوى خداوند واحد يكتا نازل شده ، و به همين دليل هيچگونه تضاد و اختلاف در ميان آياتش ديده نمى شود .
اما جمله دوم اشاره به اين حقيقت است كه اين كتاب در عين وحدت ، آنچنان شاخه ها و شعب فراوان دارد كه تمام نيازهاى روحى و جسمى انسانها را در زير پوشش خود قرار مى دهد ، بنا بر اين در عين وحدت ، كثير است و در عين كثرت ، واحد .
از آيه بعد مهمترين و اساسى ترين محتواى قرآن يعنى توحيد و مبارزه با شرك را به اين صورت بيان مى كند : نخستين دعوت من اين است كه جز خداوند يگانه يكتا را نپرستيد ( الا تعبدوا الا الله ) .
و اين نخستين تفصيل از دستورات اين كتاب بزرگ است .
و دومين برنامه دعوتم اين است كه من براى شما از سوى او نذير و بشيرم : در برابر نافرمانيها و ظلم و فساد و شرك و كفر ، شما را بيم مى دهم ، و از عكس العمل كارهايتان و مجازات الهى بر حذر مى دارم ، و در برابر اطاعت
تفسير نمونه ج : 9 ص : 10
و پاكى و تقوا شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى دهم ( اننى لكم منه نذير و بشير ) .
سومين دعوتم اين است كه از گناهان خويش استغفار كنيد ، و از آلودگيها خود را شستشو دهيد ( و ان استغفروا ربكم ) و چهارمين دعوتم اين است كه به سوى او باز گرديد و پس از شستشوى از گناه و پاك شدن در سايه استغفار ، خود را به صفات الهى بيارائيد كه بازگشت به سوى او چيزى جز اقتباس از صفات او نيست ( ثم توبوا اليه ) .
در واقع چهار مرحله از مراحل مهم دعوت به سوى حق در ضمن چهار جمله بيان شده است كه دو قسمت آن جنبه عقيدتى و زير بنائى دارد ، و دو قسمت جنبه عملى و رو بنائى : قبول اصل توحيد و مبارزه با شرك و قبول رسالت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دو اصل اعتقادى است .
و شستشوى از گناه و تخلق به صفات الهى كه سازندگى را به تمام معنى از نظر عمل دربر دارد ، دو دستور عملى قرآن است ، و اگر درست بينديشيم تمام محتواى قرآن در اين چهار بخش خلاصه مى شود ، اين فهرستي است براى همه قرآن و براى تمام محتواى اين سوره .
سپس نتيجه هاى عملى موافقت يا مخالفت با اين چهار دستور را چنين بيان مى كند : هر گاه به اين برنامه ها جامه عمل بپوشانيد خداوند تا پايان عمر شما را از زندگانى سعادتبخش اين دنيا بهره مند و متمتع مى سازد ( يمتعكم متاعا حسنا الى اجل مسمى ) .
و از آن بالاتر اينكه به هر كس به اندازه كارش ، بهره مى دهد و تفاوت مردم را در چگونگى عمل به اين چهار اصل به هيچوجه ناديده نمى گيرد ، بلكه
تفسير نمونه ج : 9 ص : 11
به هر صاحب فضيلتى به اندازه فضيلتش عطا مى كند ( و يؤت كل ذى فضل فضله ) .
و اما اگر راه مخالفت را پيش گيريد ، و در برابر اين دستورهاى چهارگانه عقيدتى و عملى سرپيچى كنيد ، من از عذاب روز بزرگى بر شما بيمناكم همان روز كه در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مى يابيد ( و ان تولوا فانى اخاف عليكم عذاب يوم كبير ) .
به هر حال بدانيد كه هر كس باشيد ، و در هر مقام و منزلتى قرار گيريد ، سرانجام بازگشت همه شما به سوى خدا است ( الى الله مرجعكم ) .
و اين جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصيلى قرآن يعنى مساله معاد و رستاخيز است .
اما هيچگاه فكر نكنيد كه قدرت شما در برابر قدرت خدا اهميتى دارد ، يا مى توانيد از فرمان او ، و دادگاه عدالتش فرار كنيد ، و نيز تصور نكنيد كه او نمى تواند استخوانهاى پوسيده شما را بعد از مرگ جمع آورى كند ، و لباس حيات و زندگى نوينى بر آن بپوشاند چرا كه او بر همه چيز قادر و تواناست ( و هو على كل شيىء قدير ) .

پيوند دين و دنيا
هنوز كم نيستند كسانى كه گمان مى كنند دين دارى فقط براى آباد ساختن سراى آخرت و راحتى پس از مرگ است و اعمال نيك توشه اى است براى سراى ديگر و به نقش مذهب پاك و اصيل در زندگى اين جهان بكلى بى اعتنا هستند ، و يا اهميت كمى براى آن قائلند .
در حالى كه مذهب پيش از آنكه سراى آخرت را آباد كند ، آباد كننده سراى دنيا است ، و اصولا تا مذهب در اين زندگى اثر نگذارد تاثيرى براى آن
تفسير نمونه ج : 9 ص : 12
زندگى نخواهد داشت ! قرآن با صراحت اين موضوع را در آيات بسيارى عنوان كرده است و حتى گاه دست روى جزئيات مسائل گذاشته چنانكه در سوره نوح از زبان اين پيامبر بزرگ خطاب به قومش مى خوانيم : و ان استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا : من به آنها گفتم از گناهان خود استغفار كنيد و با آب توبه آنها را بشوئيد كه خدا آمرزنده است ، تا بركات آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد ، و با اموال و فرزندان شما را يارى بخشد و باغهاى سرسبز و نهرهاى آب جارى در اختيارتان قرار دهد ( نوح - 9 - 11 ) .
بعضى پيوند اين مواهب مادى دنيا را با استغفار و شستشوى از گناه منحصرا يك پيوند معنوى و ناشناخته مى دانند ، در حالى كه دليل ندارد براى همه اينها تفسير ناشناخته كنيم .
چه كسى نمى داند كه دروغ و تقلب و دزدى و فساد شيرازه زندگى اجتماعى را بهم مى ريزد ؟ چه كسى نمى داند كه ظلم و ستم و تبعيض و اجحاف آسمان زندگى انسانها را تيره و تار مى كند ؟ و چه كسى در اين حقيقت شك دارد كه با قبول اصل توحيد و ساختن يك جامعه توحيدى بر اساس قبول رهبرى پيامبران ، و پاكسازى محيط از گناه و آراستگى به ارزشهاى انسانى - يعنى همان چهار اصلى كه در آيات فوق به آن اشاره شده - جامعه به سوى يك هدف تكاملى پيش مى رود و محيطى امن و امان ، آكنده از صلح و صفا آباد و آزاد به وجود مى آيد .
به همين دليل در آيات فوق پس از ذكر اين چهار اصل مى خوانيم : يمتعكم متاعا حسنا الى اجل مسمى : اگر اين اصول را به كار بنديد تا پايان عمر به طرز شايسته و نيكوئى بهره مند خواهيد شد .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 13
أَلا إِنهُمْ يَثْنُونَ صدُورَهُمْ لِيَستَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَستَغْشونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(5)
ترجمه :
5 - آگاه باشيد هنگامى كه آنها ( سرها را بهم نزديك ساخته و سينه هاشان را در كنار هم قرار مى دهند تا خود ( و سخنان خويش ) را از او ( پيامبر ) پنهان دارند ، آگاه باشيد آنگاه كه آنها لباسهايشان را بخود مى پيچند و خويش را در آن پنهان مى دارند ( خداوند ) از درون و برون آنها با خبر است ، چرا كه او از اسرار درون سينه ها آگاه است .

تفسير :
گرچه بعضى از مفسران شان نزولهائى براى اين آيه ذكر كرده اند از جمله اينكه : آيه در باره اخنس بن شريق منافق نازل شده است كه مردى شيرين زبان و پشت هم انداز بود و در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اظهار دوستى و محبت مى كرد ، ولى در باطن عدوات مىورزيد .
و نيز از امام باقر (عليه السلام) از جابر بن عبد الله چنين نقل شده كه گروهى از مشركان هنگامى كه از برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گذشتند سر خود را به زير افكنده حتى سر را با لباس خويش مى پوشاندند تا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آنان را نبيند ، اين آيه در باره آنان نازل گشت .
ولى در هر حال آيه بطور كلى اشاره به يكى از كارهاى احمقانه دشمنان اسلام و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى كند كه با استفاده از روش نفاق آميز و دور كشى از حق مى خواستند ماهيت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند .
لذا مى گويد : آگاه باشيد آنها عداوت پيامبر را در دل مخفى مى دارند
تفسير نمونه ج : 9 ص : 14
و سرها را به زير افكنده سينه را به جلو خم مى كنند تا خود را از نظر او پنهان دارند ( الا انهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه ) .
براى فهم دقيق معنى آيه بايد مفهوم جمله يثنون به درستى روشن شود .
يثنون از ماده ثنى بر وزن سنگ در اصل به معنى نزديك ساختن قسمتهاى مختلف چيزى به يكديگر است ، مثلا در مورد تا كردن لباس و پارچه گفته مى شود : ثنى ثوبه و اينكه به دو نفر اثنان گفته مى شود به خاطر آن است كه يكى را در كنار ديگر قرار مى دهيم ، و اگر به مداحى كردن ثنا خوانى گفته مى شود به خاطر آن است كه صفات برجسته طرف را يكى پس از ديگرى مى شمرند .
اين ماده به معنى خم شدن نيز آمده است چرا كه انسان با اين كار قسمتهائى از بدن خود را بيكديگر نزديك مى سازد .
و نيز به معنى در دل گرفتن كينه و عداوت آمده است ، چرا كه با اين كار انسان عداوت شخص يا چيزى را به دل نزديك مى سازد .
اين تعبير در ادبيات عرب ديده مى شود كه : اثنونى صدره على البغضاء : او كينه مرا به دل گرفت .
با توجه به آنچه ذكر شد چنين به نظر مى رسد كه تعبير فوق ممكن است اشاره به هر گونه مخفى كارى ظاهرى و باطنى دشمنان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد كه از يكسو با در دل داشتن كينه و عداوتش در ظاهر با زبان شيرين اظهار دوستى مى كردند ، و از سوى ديگر به هنگام گفتگو با يكديگر سرها را به هم نزديك و سينه ها را به عقب داده و حتى لباسها را به سر مى كشيدند كه بدگوئيها و
تفسير نمونه ج : 9 ص : 15
توطئه ها را به صورت مرموزى به يكديگر برسانند ، تا كسى از راز آنها آگاه نشود .
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى كند آگاه باشيد آنها هنگامى كه خود را در جامه هاشان پنهان مى دارند پروردگار پنهان و آشكار آنان را مى داند ( الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرون و ما يعلنون ) .
چرا كه او از اسرار درون سينه ها آگاه است ( انه عليم بذات الصدور ) .
* وَ مَا مِن دَابَّة فى الأَرْضِ إِلا عَلى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُستَقَرَّهَا وَ مُستَوْدَعَهَا كلُّ فى كتَب مُّبِين(6)
ترجمه :
6 - هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خدا است ، او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مى داند ، همه اينها در كتاب آشكارى ( لوح محفوظ علم خداوند ) ثبت است .

تفسير :

همه ميهمان اويند !
در آخرين آيه اى كه گذشت اشاره اى به وسعت علم پروردگار و احاطه او به اسرار نهان و آشكار شده بود ، آيه مورد بحث در حقيقت دليلى براى آن محسوب مى شود ، چرا كه از روزى دادن خداوند به همه موجودات سخن مى گويد ، همان كارى كه بدون احاطه علمى كامل به همه جهان امكان پذير نيست ! نخست مى گويد : هيچ دابه اى در روى زمين نيست مگر اينكه رزق و روزى آن بر خدا است ، و قرارگاه او را مى داند ، و از نقاطى كه از قرارگاهش به آن منتقل مى شود ( نيز ) باخبر است و در هر جا باشد روزيش را به او مى رساند
تفسير نمونه ج : 9 ص : 16
( و ما من دابة فى الارض الاعلى الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها ) .
تمام اين حقائق با همه حدود و مرزهايش در كتاب مبين و لوح محفوظ علم خداوند ثبت است ( كل فى كتاب مبين ) .
براى فهم معنى آيه به چند نكته بايد توجه كرد :
1 - گرچه دابة از ماده دبيب به معنى آهسته راه رفتن ، و قدمهاى كوتاه برداشتن است ، ولى از نظر مفهوم لغوى هر گونه جنبنده اى را شامل مى شود اما گاهى به خصوص اسب و يا هر حيوان سوارى اطلاق مى گردد ، و روشن است كه در آيه مورد بحث تمام موجودات زنده و همه جنبندگان را شامل است .
2 - رزق به معنى عطاء و بخشش مستمر است ، و از آنجا كه روزى الهى عطاى مستمر او به موجودات است به آن رزق گفته مى شود .
اين نكته نيز لازم به تذكر است كه مفهوم آن تنها در نيازهاى مادى خلاصه نمى شود بلكه هر گونه عطاى مادى و معنوى را شامل مى گردد ، لذا مى گوئيم : اللهم ارزقنى علما تاما : خداوندا علم كامل به من روزى كن و يا مى گوئيم : اللهم ارزقنى الشهادة فى سبيلك : خداوندا شهادت در راهت را نصيب من بگردان .
البته در آيه مورد بحث ممكن است نظر بيشتر روى ارزاق مادى بوده باشد ، هر چند اراده مفهوم عام نيز چندان بعيد نيست .
3 - مستقر در اصل به معنى قرارگاه است ، زيرا ريشه اين لغت از ماده قر ( بر وزن حر ) به معنى سرما ى شديد مى باشد كه انسان و موجودات زنده را خانه نشين مى كند ، به همين جهت به معنى سكون و توقف نيز آمده است .
مستودع و وديعه از يك ماده است ، و در اصل به معنى رها كردن چيزى است ، و از آنجا كه امور ناپايدار رها مى شوند ، و به حالت اول باز مى گردند ، به هر امر ناپايدار ، مستودع گفته مى شود ، وديعه را نيز به خاطر اينكه سرانجام
تفسير نمونه ج : 9 ص : 17
بايد محل خود را رها كند و به صاحب اصلى باز گردد وديعه گفته اند .
در حقيقت آيه فوق مى گويد : تصور نشود كه خداوند تنها به جنبندگانى كه در جايگاه اصلى قرار دارند روزى مى بخشد و به اصطلاح سهميه آنها را در خانه هايشان مى آورند ، بلكه هر كجا باشند و در هر وضع و شرائطى قرار گيرند ، سهم آنها را از روزى به آنان مى بخشد چرا كه هم جايگاه اصلى آنان را مى داند و هم از تمام نقاطى كه به آن نقل و مكان مى كنند ، باخبر است .
از حيوانات غول پيكر دريائى گرفته تا جنبندگان بسيار كوچكى كه به زحمت به چشم ديده مى شوند هر يك مناسب حالشان آنچه را لازم دارند مقرر كرده است .
اين روزى به اندازه اى حساب شده و مناسب حال موجودات است كه از نظر كميت و كيفيت كاملا منطبق بر خواسته ها و نيازهاى آنها است ، حتى غذاى كودكى كه در رحم مادر است ، هر ماه بلكه هر روز ، با ماه و روز ديگر تفاوت دارد ، هر چند ظاهرا يكنوع خون بيشتر نيست ، و نيز كودك در دوران شيرخوارگى با اينكه ظاهرا ماههاى پى در پى غذاى واحدى دارد ، اما تركيب اين شير هر روز با روز ديگر متفاوت است ! .
4 - كتاب مبين به معنى نوشته آشكار است و اشاره به مرحله اى از علم وسيع پروردگار مى باشد كه گاهى از آن تعبير به لوح محفوظ مى شود .
ممكن است اين تعبير اشاره به اين باشد كه هيچكس نبايد براى به دست آوردن روزى خود كمترين نگرانى به خويش راه دهد ، و تصور كند ممكن است در گرفتن سهم خويش ، به اصطلاح ، از قلم بيفتد ، چرا كه نام همگى در كتاب آشكارى ثبت است ، كتابى كه همه را احصاء كرده و آشكارا بيان مى كند .
آيا اگر در يك مؤسسه نام تمام كارمندان و كاركنان در دفترى به روشنى ثبت شده باشد احتمال از قلم افتادن كسى مى رود ؟
تفسير نمونه ج : 9 ص : 18
تقسيم ارزاق و تلاش براى زندگى
در مورد رزق بحثهاى مهمى است كه قسمتى از آن را در اينجا از نظر مى گذرانيم :
1 - رزق - همانگونه كه گفتيم - در لغت بمعنى بخشش مستمر و متداوم است اعم از اينكه مادى باشد يا معنوى ، بنا بر اين هر گونه بهره اى را كه خداوند نصيب بندگان مى كند از مواد غذائى و مسكن و پوشاك ، و يا علم و عقل و فهم و ايمان و اخلاص به همه اينها رزق گفته مى شود ، و آنها كه مفهوم اين كلمه را محدود به جنبه هاى مادى مى كنند ، توجه به موارد استعمال آن دقيقا ندارند ، قرآن در باره شهيدان راه حق مى گويد بل احياء عند ربهم يرزقون : آنها زنده اند و نزد پروردگار شان روزى مى برند ( آل عمران - 169 ) روشن است كه روزى شهيدان ، آن هم در جهان برزخ ، نعمتهاى مادى نيست ، بلكه همان مواهب معنوى است كه حتى تصورش براى ما در اين زندگى مادى مشكل است .
2 - مساله تامين نيازمنديهاى موجودات زنده - و به تعبير ديگر رزق و روزى آنها - از جالبترين مسائلى است كه با گذشت زمان و پيشرفت علم ، پرده از روى اسرار آن برداشته مى شود ، و صحنه هاى شگفت انگيز تازه اى از آن بوسيله علم فاش مى گردد .
در گذشته همه دانشمندان در فكر بودند كه اگر در اعماق درياها موجودات زنده اى وجود داشته باشد غذاى آنها از چه راهى تامين مى شود ، زيرا ريشه اصلى غذاها به نباتات و گياهان باز مى گردد كه آن هم نيازمند به نور آفتاب است ، و در اعماق بيش از 700 متر مطلقا نورى وجود ندارد و يك شب تاريك ابدى بر آن سايه افكنده است .
ولى بزودى روشن شد كه نور آفتاب ، گياهان ذره بينى را در سطح آب ، و در بستر امواج پرورش مى دهد ، و هنگامى كه مرحله تكاملى خود را پيمود ، همچون ميوه رسيده اى ، به اعماق دريا فرو مى رود ، و سفره نعمت را براى موجودات زنده ژرفناى آب فراهم مى سازند .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 19
از سوى ديگر بسيارند پرندگانى كه از ماهيان دريا تغذيه مى كنند حتى انواعى از شب پره وجود دارد ، كه در ظلمت شب همچون يك غواص ماهر به اعماق آب فرو مى رود و صيد خود را كه با امواج مخصوص رادار مانندى كه از بينى آنها بيرون فرستاده مى شود شناسائى و نشانه گيرى كرده اند بيرون مى آورد .
روزى بعضى از انواع پرندگان در لابلاى دندانهاى پاره اى از حيوانات عظيم الجثه دريا نهفته شده ! اين حيوانات كه پس از تغذيه از حيوانات دريائى دندانهايشان احتياج به يك خلال طبيعى ! دارد به ساحل مى آيند ، دهانشان را كه بى شباهت به غار كوچكى نيست باز نگه مى دارند ، آن گروه از پرندگان كه روزيشان در اينجا حواله شده است بدون هيچگونه وحشت و اضطراب وارد اين غار مى شوند ، و به جستجوى روزى خويش در لابلاى دندانهاى حيوان غول پيكر مى پردازند ، هم شكمى از اين غذاى آماده از عزا در مى آورند ، و هم حيوان را از اين مواد مزاحم راحت مى سازند ، و هنگامى كه برنامه هر دو پايان پذيرفت ، و آنها به خارج پرواز كردند ، حيوان با احساس آرامش دهان را به روى هم مى گذارد و به اعماق آب فرو مى رود ! طرز روزى رساندن خداوند به موجودات مختلف ، راستى حيرت انگيز است ، از جنينى كه در شكم مادر قرار گرفته و هيچكس بهيچوجه در آن ظلمتكده اسرار آميز به او دسترسى ندارد ، تا حشرات گوناگونى كه در اعماق تاريك زمين و لانه هاى پرپيچ و خم و در لابلاى درختان و بر فراز كوهها و در قعر دره ها زندگى دارند از ديدگاه علم او هرگز مخفى و پنهان نيستند ، و همانگونه كه قرآن مى گويد خداوند ، هم جايگاه و آدرس اصلى آنها را مى داند و هم محل سيار آنان را ، و هر جا باشند روزى آنان را به آنان حواله مى كند .
جالب اينكه در آيات فوق به هنگام بحث از روزى خواران تعبير به دابه و جنبنده شده است و اين اشاره لطيفى به مساله رابطه انرژى و حركت است ،
تفسير نمونه ج : 9 ص : 20
مى دانيم هر جا حركتى وجود دارد نيازمند به ماده انرژى زا است يعنى ماده اى كه منشا حركت گردد ، قرآن نيز در آيات مورد بحث مى گويد خدا به تمام موجودات متحرك روزى مى بخشد ! و اگر حركت را به معنى وسيعش تفسير كنيم گياهان را هم در بر مى گيرد ، زيرا آنها نيز يك حركت بسيار دقيق و ظريف در مسير نمو دارند ، به همين دليل در فلسفه ما يكى از اقسام حركت را مساله نمو شمرده اند .
3 - آيا روزى هر كس از آغاز تا پايان عمر تعيين شده ، و خواه ناخواه به او مى رسد ؟ يا اينكه بايد به دنبال آن رفت و به گفته شاعر شرط عقل است جستن از درها ! بعضى از افراد سست و بى حال به اتكاء تعبيراتى همانند آيه فوق ، يا رواياتى كه روزى را مقدر و معين معرفى مى كند فكر مى كنند لزومى ندارد كه انسان براى تهيه معاش زياد تلاش كند ، چرا كه روزى مقدر است و به هر حال به انسان مى رسد ، و هيچ دهان بازى بدون روزى نمى ماند ! اين چنين افراد نادان كه شناختشان در باره دين و مذهب فوق العاده سست و ضعيف است بهانه به دست دشمنان مى دهند كه مذهب عاملى است براى تخدير و ركود اقتصادى و خاموش كردن فعاليتهاى مثبت زندگى ، و تن در دادن به انواع محروميتها ، به عذر اينكه اگر فلان موهبت نصيب من نشده حتما روزى من نبوده ، اگر روزى من بود بدون چون و چرا به من مى رسيد و اين فرصت خوبى بدست استثمارگران مى دهد كه هر چه بيشتر خلقهاى محروم را بدوشند و آنها را از ابتدائى ترين وسائل زندگى محروم سازند .
در حالى كه مختصر آشنائى به قرآن و احاديث اسلامى براى پى بردن به اين حقيقت كافى است كه اسلام پايه هر گونه بهره گيرى مادى و معنوى انسان را سعى
تفسير نمونه ج : 9 ص : 21
و كوشش و تلاش مى شمرد تا آنجا كه در جمله شعارگونه قرآنى ليس للانسان الا ما سعى بهره انسان را منحصرا در كوشش و كارش قرار مى دهد .
پيشوايان اسلامى براى اينكه سر مشقى به ديگران بدهند در بسيارى از مواقع كار مى كردند كارهائى سخت و توانفرسا .
پيامبران پيشين نيز از اين قانون مستثنى نبودند ، از چوپانى گرفته ، تا خياطى ، و زره بافى و كشاورزى ، اگر مفهوم تضمين روزى از طرف خدا ، نشستن در خانه و انتظار رسيدن روزى باشد ، نبايد پيامبران و امامان كه از همه آشناتر به مفاهيم دينى هستند اينهمه براى روزى تلاش كنند .
بنابراين ما هم مى گوئيم روزى هر كس مقدر و ثابت است ، ولى در عين حال مشروط به تلاش و كوشش مى باشد ، و هر گاه اين شرط حاصل نشود مشروط نيز از ميان خواهد رفت .
اين درست به آن مى ماند كه مى گوئيم هر كس اجلى دارد و مقدار معينى از عمر مسلما مفهوم اين سخن آن نيست كه اگر انسان حتى دست به انتحار و خودكشى و يا تغذيه از مواد زيانبخش بزند تا اجل معينى زنده مى ماند ، مفهومش اين است كه اين بدن استعداد بقاء تا يك مدت قابل ملاحظه دارد اما مشروط به اينكه اصول بهداشت را رعايت كند و از موارد خطر بپرهيزد ، و آنچه سبب مرگ زودرس مى شود از خود دور كند .
نكته مهم اين است كه آيات و روايات مربوط به معين بودن روزى در واقع ترمزى است روى افكار مردم حريص و دنياپرست كه براى تامين زندگى به هر در مى زنند ، و هر ظلم و جنايتى را مرتكب مى شوند ، به گمان اينكه اگر چنين نكنند زندگيشان تامين نمى شود .
آيات قرآن و احاديث اسلامى به اين گونه افراد هشدار مى دهد كه بيهوده دست و پا نكنند ، و از طريق نامعقول و نامشروع براى تهيه روزى تلاش ننمايند ، همين اندازه كه آنها در طريق مشروع گام بگذارند و تلاش و كوشش كنند مطمئن
تفسير نمونه ج : 9 ص : 22
باشند خداوند از اين راه همه نيازمنديهاى آنها را تامين مى كند .
خدائى كه آنها را در ظلمتكده رحم فراموش نكرد .
خدائى كه به هنگام طفوليت كه توانائى بر تغذيه از مواد غذائى اين جهان نداشتند روزيشان را قبل از تولد به پستان مادر مهربان حواله كرد .
خدائى كه به هنگام پايان دوران شيرخوارگى در آن حال كه ناتوان بودند ، روزيشان را به دست پدر پر مهرى داد كه صبح تا شام جان بكند و خوشحال باشد كه براى تهيه غذاى فرزندانم زحمت مى كشم .
آرى اين خدا چگونه ممكن است به هنگامى كه انسان بزرگ مى شود و توانائى و قدرت به هر گونه كار و فعاليت پيدا مى كند او را فراموش نمايد ، آيا عقل و ايمان اجازه مى دهد كه انسان در چنين حالى به گمان اينكه ممكن است روزيش فراهم نشود در وادى گناه و ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ديگران گام بگذارد و حريصانه به غصب حق مستضعفان پردازد .
البته نمى توان انكار كرد كه بعضى از روزيهاست چه انسان به دنبال آن برود ، يا نرود ، به سراغ او مى آيند .
آيا مى توان انكار كرد كه نور آفتاب بدون تلاش ما به خانه ما مى تابد و يا باران و هوا بدون كوشش و فعاليت به سراغ ما مى شتابد ؟ آيا مى توان انكار كرد كه عقل و هوش و استعدادى كه از روز نخست در وجود ما ذخيره شده به تلاش ما نبوده است ! ؟ ولى اينگونه مواهب به اصطلاح باد آورده و يا به تعبير صحيحتر مواهبى كه بدون تلاش ، به لطف خدا ، به ما رسيده اگر با تلاش و كوشش خود از آن بطور صحيحى نگهدارى نكنيم آنها نيز از دست ما خواهد رفت ، و يا بى اثر مى ماند .
حديث معروفى كه از على (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : و اعلم يا بنى ! ان الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق يطلبك : بدان فرزندم ، روزى دو گونه است ،
تفسير نمونه ج : 9 ص : 23
يك نوع آن همان روزيهائى است كه تو بايد به جستجويش برخيزى ، و گونه ديگرش روزيهائى است كه آن در جستجوى تو است و به سراغ تو مى آيد نيز اشاره به همين حقيقت است .
اين را نيز نمى توان انكار كرد كه در پاره اى از موارد انسان به دنبال چيزى نمى رود ، ولى بر اثر يك سلسله تصادفها ، موهبتى نصيب او مى شود ، اين حوادث گرچه در نظر ما تصادف است اما در واقع و از نظر سازمان آفرينش حسابى در آن مى باشد ، بدون شك حساب اين گونه روزيها از روزى هائى كه در پرتو تلاش و كوشش بدست مى آيند جدا است ، و حديث بالا ممكن است اشاره به اينها نيز باشد .
ولى به هر حال نكته اساسى اين است كه تمام تعليمات اسلامى به ما مى گويد براى تامين زندگى بهتر چه مادى و چه معنوى ، بايد تلاش بيشتر كرد ، و فرار از كار به گمان مقسوم بودن روزى غلط است .
4 - در آيات مورد بحث تنها اشاره به مساله رزق و روزى شده ، در حالى كه در چند آيه بعد ، آنجا كه سخن از بندگان توبه كار و باايمان مى گويد ، اشاره به متاع حسن ( بهره بردارى و تمتع شايسته ) شده است .
مقابله اين دو با يكديگر اين مطلب را به ما مى فهماند كه براى همه جنبندگان : انسانها ، حشرات ، درندگان ، نيكان و بدان ، همگى بهره اى از روزى است ، ولى متاع حسن و مواهب شايسته و ارزنده تنها مخصوص انسانهاى با ايمانى است كه خود را با آب توبه از هر گونه گناه و آلودگى شستشو داده اند ، و نعمتهاى خدا را در مسير اطاعت فرمانش بكار مى گيرند نه در طريق هوا و هوسهاى سركش ! .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 24
وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّام وَ كانَ عَرْشهُ عَلى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكمْ أَيُّكُمْ أَحْسنُ عَمَلاً وَ لَئن قُلْت إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ(7)
ترجمه :
7 - او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز ( شش دوران ) آفريد و عرش ( قدرت ) او بر آب قرار داشت ، ( بخاطر اين آفريد ) تا شما را آزمايش كند تا كداميك عملتان بهتر است و اگر بگوئى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد مسلما كافران مى گويند اين سحر آشكارى است ! .

تفسير : هدف آفرينش
در اين آيه از سه نكته اساسى بحث شده است : نخست از آفرينش جهان هستى و مخصوصا آغاز آفرينش كه نشانه قدرت پروردگار و دليل عظمت او است : او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد ( و هو الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ايام ) .
نياز به توضيح ندارد كه منظور از روز در اينجا روز معمولى بيست و چهار ساعته نيست زيرا آن زمان كه آسمان و زمين وجود نداشت ، نه كره زمين بود و نه حركت بيست و چهار ساعته اش بدور خود ، بلكه منظور از آن - چنانكه سابقا هم گفته ايم - دوران است ، خواه اين دوران كوتاه باشد و خواه بسيار طولانى و حتى به مقدار ملياردها سال ، و چون در ذيل آيه 54 سوره اعراف شرح كافى و جامع در اين زمينه داده ايم نيازى به تكرار نيست ( به تفسير نمونه جلد 6 صفحه 200 به بعد مراجعه فرمائيد )
تفسير نمونه ج : 9 ص : 25
و نيز همانجا يادآور شديم كه آفرينش جهان در شش دوران متوالى و پى در پى با اينكه خدا قدرت داشت تمام عالم را در يك لحظه بيافريند به خاطر آنست كه اين آفرينش تدريجى كه هر زمان چهره تازه و رنگ نو و شكل بديعى پيدا مى كند ، بهتر و بيشتر ، قدرت و عظمت خدا را معرفى مى نمايد .
او مى خواست قدرت خويش را در هزاران چهره بنمايد ، نه تنها در يك چهره ، در هزاران لباس حكمتش را نشان دهد ، نه تنها در يك لباس ، تا شناخت ذات پاكش و همچنين شناخت قدرت و حكمتش آسانتر و روشنتر باشد ، و دلائلى به تعداد ايام و سالها و قرون و اعصارى كه بر عالم گذشته است ، براى معرفتش در اختيار ما باشد .
سپس اضافه مى كند : و عرش او ( عرش خداوند ) بر آب قرار داشت ( و كان عرشه على الماء ) .
براى فهم تفسير اين جمله بايد به مفهوم دو كلمه عرش و ماء آشنا شويم : عرش در اصل به معنى سقف يا شيئى سقف دار است ، و به تختهاى بلند همانند تختهاى سلاطين گذشته نيز عرش گفته مى شود ، و همچنين داربستهائى كه درختهاى مو و مانند آنرا روى آن قرار مى دهند .
اما اين كلمه بعدا به معنى قدرت نيز به كار رفته است ، همانگونه كه واژه تخت در فارسى نيز به همين معنى استعمال مى شود : در عربى گفته مى شود فلان استوى على عرشه - او - ثل عرشه : فلانكس بر تخت نشست يا تختش فرو ريخت كنايه از اينكه به قدرت رسيد و يا قدرتش نابود شد ، در فارسى نيز مى گوئيم فلانكس را بر تخت نشاندند و يا از تخت بپائينش كشيدند .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 26
اين نكته را نيز بايد توجه داشت كه گاهى كلمه عرش به معنى مجموعه جهان هستى است زيرا تخت قدرت خداوند همه اين جهان را فرا مى گيرد و اما كلمه ماء معنى معمولى آن آب است ، اما گاهى به هر شئى مايع ماء گفته مى شود مانند فلزات مايع و امثال آن .
با آنچه در تفسير اين دو كلمه گفتيم چنين استفاده مى شود كه در آغاز آفرينش ، جهان هستى به صورت مواد مذابى بود ( يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت ) .
سپس در اين توده آبگونه حركات شديد و انفجارات عظيمى رخ داد ، و قسمتهائى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شد ، اين اتصال و به هم پيوستگى به انفصال و جدائى گرائيد ، و كواكب و سيارات و منظومه ها يكى بعد از ديگرى تشكيل يافتند .
بنابراين جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت .
اين همان چيزى است كه در آيه 30 سوره انبياء نيز به آن اشاره شده است أ و لم ير الذين كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شيىء حى : آيا آنها كه خدا را انكار مى كنند با چشم علم و دانش اين حقيقت را نديدند كه آسمانها و زمين ، در آغاز به هم پيوسته بود ، سپس ما آنها را از هم گشوديم و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم .
در نخستين خطبه نهج البلاغه نيز اشارات روشنى به همين معنى شده است .
دومين مطلبى كه آيه فوق به آن اشاره مى كند هدف آفرينش جهان هستى است ، همان هدفى كه قسمت عمده اش به گل سرسبد اين جهان يعنى انسان باز مى گردد ، انسانى كه بايد در مسير تعليم و تربيت قرار گيرد و راه تكامل را
تفسير نمونه ج : 9 ص : 27
بپويد و هر لحظه به خدا نزديكتر شود ، مى فرمايد : اين آفرينش با عظمت را به اين خاطر قرار داد كه شما را بيازمايد تا كدامين بهتر عمل مى كنيد ( ليبلوكم ايكم احسن عملا ) .
ليبلوكم از ماده بلاء و ابتلاء به معنى آزمايش است ، همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم آزمايشهاى الهى براى كشف حال و پى بردن به وضع درونى و روحى و فكرى افراد نيست ، بلكه به معنى پرورش دادن و تربيت نمودن است ( شرح اين موضوع ذيل آيه 155 سوره بقره جلد اول صفحه 384 به بعد بيان شد ) جالب اينكه اين آيه ارزش هر انسانى را به حسن عمل او مربوط مى داند ، نه به كثرت و فزونى عمل او ، و اين نشان مى دهد كه اسلام در همه جا روى كيفيت عمل تكيه مى كند نه روى كثرت و كميت عمل .
در حديثى در همين زمينه از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل شده : ليس يعنى اكثر عملا و لكن اصوبكم عملا ، و انما الاصابة خشية الله ، و النية الصادقة ، ثم قال الابقاء على العمل حتى يخلص اشد من العمل ، و العمل الخالص ، الذى لا تريد ان يحمدك عليه احد الا الله عز و جل .
خداوند كثرت عمل را نمى خواهد بلكه درستى عمل را مى خواهد ، و درستى عمل به آن است كه با خدا ترسى و نيت پاك توأم باشد ، سپس فرمود : نگهدارى عمل از آلودگى به ريا و نيات نادرست مشكلتر از خود عمل است و عمل خالص عملى است كه نخواهى هيچكس جز خدا ترا بخاطر آن ستايش كند .
سومين مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده مساله معاد است كه پيوند ناگسستنى با مساله آفرينش جهان و بيان هدف خلقت دارد ، زيرا آفرينش جهان هدفش تكامل انسانها است ، و تكامل انسانها به خاطر آماده شدن براى زندگى در يك جهان وسيعتر و متكاملتر است ، لذا مى گويد : اگر به آنها بگوئى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد كافران از روى
تفسير نمونه ج : 9 ص : 28
تعجب مى گويند : اين باور كردنى نيست ، اين حقيقت و واقعيت ندارد ، بلكه اين يك سحر آشكار است ( و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين ) .
كلمه هذا اشاره به گفتار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در باره معاد است ، يعنى اين ادعائى كه تو در باره معاد دارى سحر آشكارى مى باشد ، بنا بر اين كلمه سحر در اينجا به معنى سخن عارى از حقيقت و گفتار بى اساس و به تعبير ساده ، حقه و كلك است ، زيرا ساحران غالبا با كار خود چيزهائى را به ناظران نشان مى دهند كه واقعيت و حقيقتى در آن نيست ، بنابراين كلمه سحر مى تواند به معنى هر چيز عارى از حقيقت به كار رود .
اما اينكه بعضى گفته اند هذا اشاره به قرآن مجيد است ، زيرا قرآن نفوذ و جاذبه سحرانگيزى در شنوندگان داشت ، صحيح به نظر نمى رسد ، چرا كه در آيه سخن از معاد است نه سخن از قرآن ، هر چند جاذبه فوق العاده قرآن جاى انكار نيست .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 29
وَ لَئنْ أَخَّرْنَا عَنهُمُ الْعَذَاب إِلى أُمَّة مَّعْدُودَة لَّيَقُولُنَّ مَا يحْبِسهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْس مَصرُوفاً عَنهُمْ وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(8) وَ لَئنْ أَذَقْنَا الانسنَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كفُورٌ(9) وَ لَئنْ أَذَقْنَهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضرَّاءَ مَستْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَب السيِّئَات عَنى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ(10) إِلا الَّذِينَ صبرُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ أُولَئك لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كبِيرٌ(11)
ترجمه :
8 - و اگر مجازات را تا زمان محدود از آنها به تاخير اندازيم ( از روى استهزا ) مى گويند چه چيز مانع آن شده ؟ ! آگاه باشيد آن روز كه به سراغشان مى آيد هيچ چيز مانع آن نخواهد بود و آنچه را مسخره مى كردند دامنشان را مى گيرد !
9 - و اگر به انسان نعمتى بچشانيم سپس از او بگيريم بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود .
10 - و اگر نعمتهائى پس از شدت و ناراحتى به او برسانيم مى گويد مشكلات از من بر طرف شد و ديگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى شود .
11 - مگر آنها كه ( در سايه ايمان راستين ) صبر و استقامت ورزيدند و عمل صالح انجام دادند ، كه براى آنها آمرزش و اجر بزرگى است .

تفسير : مؤمنان پر ظرفيت و افراد بى ايمان كم ظرفيتند
در اين آيات - به تناسب بحثى كه در باره افراد بى ايمان گذشت - گوشه هائى از حالات روانى و نقاط ضعف اخلاقى اين گونه افراد تشريح شده ، همان نقاط ضعفى كه انسان را به راههاى تاريك و فساد مى كشاند .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 30
نخستين صفتى كه براى آنها ذكر مى كند ، شوخى كردن با حقايق و مسخره نمودن مسائل سرنوشت ساز است ، آنها بر اثر جهل و نادانى و غرور هنگامى كه تهديد رجال آسمانى را در زمينه مجازات و كيفر بدكاران مى شنوند ، و چند صباحى بر آنها مى گذرد و خداوند به لطفش عذاب و مجازات را تاخير مى اندازد با بى شرمى مخصوصى مى گويند چه چيز اين عذاب الهى را به تاخير انداخت ؟ چه شد اين مجازات ، كجا رفت اين كيفر ؟ ( و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة ليقولن ما يحبسه ) .
امت از ماده ام ( بر وزن قم ) به معنى مادر است ، و در اصل به معنى انضمام اشياء به يكديگر مى باشد و به همين جهت به هر گروهى كه در هدف ، يا در زمان و مكان واحدى جمعند امت گفته مى شود ، ولى اين كلمه به معنى وقت و زمان نيز آمده است ، چرا كه اجزاى زمان بهم پيوسته اند و يا به خاطر اينكه هر جماعت و گروهى در عصر و زمانى زندگى مى كنند ، در سوره يوسف آيه 45 مى خوانيم و ادكر بعد امة زندانى آزاد شده بعد از مدتى به ياد يوسف افتاد در آيه مورد بحث نيز امت به همين معنى آمده است ، و لذا با كلمه معدودة توصيف شده است ، يعنى اگر مدت كوتاهى مجازات را از آنها تاخير بيندازيم مى گويند : چه چيز مانع آن شده است ؟ بهر حال اين شيوه همه جاهلان مغرور و بى خبر است ، كه هر چه با تمايلات آنها سازگار نباشد ، در نظرشان مسخره است ، لذا تهديدهاى تكان دهنده و بيدار كننده مردان حق را ، به شوخى مى گيرند و هميشه با آتش بازى مى كنند .
اما قرآن با صراحت به آنها پاسخ مى گويد : آگاه باشيد آن روز كه مجازات الهى فرا رسيد هيچ چيز جلو آن را نخواهد گرفت ( الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم ) .
و آنچه را مسخره مى كردند بر آنان نازل مى شود و آنها را درهم مى كوبد ( و حاق بهم ما كانوا به يستهزئون ) .

تفسير نمونه ج : 9 ص : 31
درست است كه در آن موقع ناله و فريادشان به آسمان بلند مى شود ، و از گفته هاى شرم آور خود ، پشيمان مى گردند ، اما نه آن ناله به جائى مى رسد و نه اين پشيمانى سودى خواهد داشت .
ديگر از نقطه هاى ضعف آنان ، كم ظرفيتى در برابر مشكلات و ناراحتيها و قطع بركات الهى است ، چنانكه در آيه بعد مى گويد : و هر گاه نعمت و رحمتى به انسان بچشانيم و سپس آن را از او بر گيريم او مايوس و نوميد مى شود و به كفران و ناسپاسى بر مى خيزد ( و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤس كفور ) .
گرچه در اين آيه سخن از انسان به طور كلى به ميان آمده ، ولى همانگونه كه سابقا هم به آن اشاره كرديم ، كلمه انسان در اين گونه آيات اشاره به انسانهاى تربيت نايافته و خودرو و بى ارزش است ، بنابراين با بحثى كه در آيه قبل در باره افراد بى ايمان گذشت ، تطبيق مى كند .
سومين نقطه ضعف آنها اين است كه به هنگامى كه در ناز و نعمت فرو مى روند ، چنان خودباختگى و غرور و تكبر بر آنها چيره مى شود كه همه چيز را فراموش مى كنند ، چنانكه قرآن مى گويد : و اگر نعمتهائى بعد از ناراحتيها به اين انسان برسد چنان از خود مغرور مى شود كه مى گويد ديگر همه مشكلات و ناراحتيهاى من برطرف شد و هرگز باز نخواهد گشت ، و به همين جهت شادى و سرور بى حساب و فخر فروشى و غرور بيجا سر تا پاى او را فرا مى گيرد آنچنان كه از شكر نعمتهاى پروردگار غافل مى گردد ( و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عنى انه لفرح فخور ) .
احتمال ديگرى در تفسير اين آيه در جمله ذهب السيئات عنى نيز هست و آن اينكه هنگامى كه اين گونه اشخاص گرفتار شدائدى مى شوند و سپس به
تفسير نمونه ج : 9 ص : 32
لطف پروردگار شدائد جاى خود را به نعمتها مى دهد ، آنها مى گويند شدائد گذشته كفاره گناهان ما بود ، و تمام معاصى ما با آن شسته شد ما ديگر پاك و پاكيزه شديم ! ، و از مقربان درگاه خدا و به همين دليل نيازى به توبه و بازگشت به درگاه او نداريم ! سپس اضافه مى كند تنها افراد با ايمان كه صبر را در برابر شدائد و حوادث سخت زندگى پيشه كرده اند و در همه حال از اعمال صالح فروگذار نمى كنند ، از تنگ نظرى ها و ناسپاسيها و غرور ، و تكبر بر كنارند ( الا الذين صبروا و عملوا الصالحات ) .
آنها نه به هنگام وفور نعمت ، مغرور مى شوند و خدا را فراموش مى كنند ، و نه به هنگام شدت و مصيبت مايوس مى گردند و كفران مى كنند ، بلكه روح بزرگ و فكر بلندشان نعمت و بلا را هر دو در خود هضم كرده و در هر حال از ياد خدا و وظائفشان غافل نمى گردند .
و به همين دليل براى اين افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود ( اولئك لهم مغفرة و اجر كبير ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد :

امت معدوده و ياران مهدى (عليه السلام)
1 - در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهم السلام) به ما رسيده ، امت معدوده به معنى نفرات كم ، و اشاره به ياران مهدى (عليه السلام) گرفته شده است ، به اين ترتيب معنى آيه نخستين چنين مى شود : اگر ما مجازات اين ستمگران و بدكاران را به قيام مهدى و يارانش واگذار كنيم آنها مى گويند چه چيز جلو عذاب خدا را گرفته است ؟
تفسير نمونه ج : 9 ص : 33
ولى البته همانگونه كه گفتيم معنى ظاهر آيه اين است كه امة معدودة به معنى زمان معدود و معين است و اتفاقا در روايتى كه از امير مؤمنان على (عليه السلام) در تفسير آيه نقل شده امت معدوده همين گونه تفسير گرديده ، بنا بر اين روايات مزبور ممكن است اشاره به معنى دوم آيه و به اصطلاح بطن آيه بوده باشد كه البته در اين صورت بيان يك قانون كلى در مورد ستمگران است ، نه يك مساله مربوط به مشركان و مجرمان زمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مى دانيم كه قرآن آياتش معانى مختلفى دارد ، معنى نخستين و ظاهر آن ممكن است در باره يك مساله خاص يا گروه معينى باشد ، اما معنى دوم آن يك معنى عام و مجرد از زمان و گروه معين .

چهار پديده كوتاه فكرى
2 - در آيات فوق سه حالت مختلف از حالات روحى مشركان و گنهكاران ترسيم شده كه در ضمن آن چهار وصف براى آنان آمده است : نخست اينكه آنها در برابر قطع نعمتها يؤوس يعنى بسيار نااميد ، و ديگر اينكه كفور يعنى بسيار ناسپاسند .
و به عكس هنگامى كه غرق نعمت مى شوند ، يا حتى مختصر نعمتى به آنها مى رسد از خوشحالى دست و پاى خود را گم كرده ، يعنى چنان ذوق زده و غرق لذت و نشاط مى گردند كه از همه چيز غافل مى شوند ، و اين سرمستى از باده لذت و غرور آنها را به فساد و تجاوز از حدود الهى مى كشاند .
ديگر اينكه فخور يعنى در موقع نعمت بسيار متكبر و خود برتربين و فخر فروش مى شوند .
به هر حال اين صفات چهارگانه همه پديده هائى هستند از كوتاهى فكر و كمى ظرفيت و اينها اختصاص به گروه معينى از افراد بى ايمان و آلوده ندارد ،
تفسير نمونه ج : 9 ص : 34
بلكه يك سلسله اوصاف عمومى براى همه آنها است .
ولى مردم باايمان كه روحى بزرگ ، و فكرى بلند ، و سينه اى گشاده ، و ظرفيتى وافر دارند ، نه دگرگونيهاى روزگار آنها را تكان مى دهد ، نه سلب نعمتها آنانرا به ناسپاسى و نوميدى مى كشاند ، و نه روى آوردن نعمتها آنها را در غرور و غفلت فرو مى برد .
لذا در آخرين آيه كه از اين به عنوان يك استثنا ياد مى كند بجاى كلمه ايمان صبر و استقامت را بكار مى برد ( دقت كنيد ) .

ميزان كم ظرفيتى
3 - نكته ديگرى كه بايد به آن توجه كرد اين است كه در هر دو مورد ( هم مورد سلب نعمت پس از اعطاى آن ، و هم مورد اعطاى نعمت پس از سلب آن ) تعبير به اذقنا كه از ماده اذاقه بمعنى چشانيدن است شده ، اشاره به اينكه آنها بقدرى كم ظرفيتند كه حتى اگر مختصر نعمتى به آنها داده شود و سپس آن را از آنها بگيريم داد و فرياد و ناسپاسيشان بلند مى شود و نيز اگر بعد از ناراحتيها مختصر نعمتى به آنها برسد چنان ذوق زده مى شوند كه سر از پا نمى شناسند !
نعمتها همه موهبت است
4 - جالب اينكه در آيه اول نعمت را با كلمه رحمت بيان كرده ، و در آيه دوم با همان كلمه نعمت و اين ممكن است اشاره به آن باشد كه نعمتهاى الهى همه از طريق تفضل و رحمت خدا به انسان مى رسد ، نه از طريق استحقاق ، و اگر بنا بود نعمتها جنبه استحقاقى پيدا كند گروه كمى مشمول آن مى شدند