بعدی

تفسير نمونه ج : 22 ص : 3
( 48 ) سوره فتح اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 29 آيه است

تفسير نمونه ج : 22 ص : 4
تفسير نمونه ج : 22 ص : 5
محتواى سوره فتح
اين سوره چنانكه از نامش پيدا است پيام آور فتح و پيروزى است ، پيروزى بر دشمنان اسلام ، پيروزى چشم گير و قاطع ( خواه پيروزى مربوط به فتح مكه باشد يا صلح حديبيه يا فتح خيبر يا پيروزى به طور مطلق ) .
و براى درك محتواى اين سوره قبل از هر چيز لازم است بدانيم اين سوره پس از ماجراى حديبيه در سال ششم هجرت نازل شده است .
توضيح اينكه : پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در سال ششم هجرت تصميم گرفت كه به اتفاق مهاجرين و انصار و ساير مسلمانان به عنوان مراسم عمره به سوى مكه حركت كند ، و قبلا به مسلمانان اطلاع داده بود كه من در خواب ديدم همراه يارانم وارد مسجد الحرام شده ايم و مشغول مناسك عمره هستيم .
مسلمانان در ذى الحليفه نزديك مدينه احرام بستند و با تعداد زيادى شتر براى قربانى حركت كردند .
وضع حركت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به خوبى نشان مى داد كه هدفى جز انجام اين عبادت بزرگ ندارد .
تا اينكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) وارد سرزمين حديبيه شد ( حديبيه قريه اى در نزديكى مكه بود كه حدود 20 كيلومتر تا مكه فاصله داشت ) .
ولى در اينجا قريش با خبر شدند و راه را بر پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بستند ، و از ورود او به مكه مانع شدند و در واقع تمام سنتهائى را كه در زمينه امنيت زائران خانه خدا در ماه حرام داشتند زير پا گذاردند ، چرا كه آنها معتقد بودند در ماههاى حرام ( از جمله ماه ذى القعده كه پيامبر در آن ماه قصد عمره داشت )
تفسير نمونه ج : 22 ص : 6
و مخصوصا در حال احرام نبايد مانع هيچكس شوند ، حتى اگر كسى قاتل پدر خويش را در اين ايام و در اين مراسم مى ديدند ابدا متعرض او نمى شدند .
در اينجا ماجراى مفصلى پيش آمد كه به عقد قرارداد صلحى ميان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مشركان مكه به نام صلح حديبيه منتهى شد كه بعدا از آن سخن خواهيم گفت ، ولى به هر صورت آن سال مانع ورود پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به مكه شدند ، ناچار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به يارانش دستور داد كه شترهاى خود را در همانجا قربانى كنند ، سرهاى خود را بتراشند و از احرام بيرون آيند ، و به سوى مدينه باز گردند .
در اينجا طوفانى از غم و اندوه مسلمانان را فرا گرفت ، و انبوهى از ناراحتيها و گاه شك و ترديد بر افراد ضعيف الايمان غالب شد .
موقعى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از حديبيه به سوى مدينه مى آمد مركبش سنگين شد و از حركت باز ايستاد ، و در همين حال چهره مباركش غرق سرور و شادمانى بى سابقه اى گشت و فرمود : هم اكنون آيات سوره فتح بر من نازل شد .
و از اينجا جو خاص حاكم بر اين سوره كاملا نمايان مى شود .
در يك بررسى اجمالى مى توان گفت كه اين سوره از هفت بخش تشكيل يافته است .
1 - سوره با مساله بشارت فتح آغاز مى شود ، و آيات انجام آن نيز به همين مساله مربوط است ، و تاكيد بر تحقق خواب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دائر به وارد شدن به مكه و انجام مناسك عمره است .
2 - بخش ديگرى از سوره حوادث مربوط به صلح حديبيه و نزول سكينه و آرامش بر دلهاى مؤمنان و مساله بيعت رضوان را بازگو مى كند .
3 - در بخش ديگرى از مقام پيامبر و هدف والاى او سخن مى گويد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 7
4 - در قسمت ديگرى از كارشكنيهاى منافقان و نمونه هائى از عذرهاى واهيشان در مورد عدم شركت در ميدان جهاد پرده بر مى دارد .
5 - در بخش ديگر قسمتى از تقاضاهاى نابجاى منافقان را منعكس مى سازد .
6 - سپس كسانى را كه از شركت در ميدان جهاد معذورند معرفى مى كند .
7 - و بالاخره در بخشى نيز از ويژگيهاى پيروان خط مكتبى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و صفات مخصوص آنها سخن مى گويد .
رويهمرفته آيات اين سوره فوق العاده حساس و سرنوشت ساز و مخصوصا براى مسلمانان امروز در برابر حوادث گوناگونى كه جوامع اسلامى با آن درگير هستند الهام آفرين است .

فضيلت تلاوت سوره فتح
در باره اين سوره روايات عجيبى در منابع اسلامى ديده مى شود : در حديثى از انس آمده است كه مى گويد : هنگامى كه ما از حديبيه باز مى گشتيم در حالى كه مشركان مانع ورود ما در مكه و انجام مراسم عمره شده بودند ، سخت غرق اندوه و غم بوديم ، ناگهان خداوند آيه انا فتحنا لك فتحا مبينا را نازل فرمود .
پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : لقد انزلت على آية هى احب الى من الدنيا كلها : آيه اى بر من نازل شده كه از تمام دنيا نزد من محبوبتر است ( در بعضى از روايات نيز آمده است سوره اى بر من نازل شده ... ) .
عبد الله بن مسعود مى گويد : هنگام بازگشت از حديبيه وقتى انا فتحنا ... بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شد چنان حضرت غرق سرور گشت كه خدا
تفسير نمونه ج : 22 ص : 8
مى داند در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : من قرأها فكانما شهد مع محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فتح مكه ، و فى رواية اخرى فكانما كان مع من بايع محمدا تحت الشجرة : هر كس اين سوره را قرائت كند مانند كسى است كه به هنگام فتح مكه در خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و در لشكر او بوده است و در روايت ديگرى آمده : مانند كسى است كه با محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در زير درختى كه در حديبيه بود بيعت كرده است ! و بالاخره در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : حصنوا اموالكم و نسائكم و ما ملكت ايمانكم من التلف بقرائة انا فتحنا لك فانه اذا كان ممن يدمن قرائتها نادى مناد يوم القيامة حتى يسمع الخلائق ، انت من عبادى المخلصين ، الحقوه بالصالحين من عبادى ، و ادخلوه جنات النعيم ، و اسقوه من رحيق مختوم بمزاج الكافور ! : اموال و همسران و آنچه را در ملك شما است با قرائت انا فتحنا از تلف حفظ كنيد .
كسى كه پيوسته آن را تلاوت كند روز قيامت منادى صدا مى زند آنچنان كه همه خلائق مى شنوند : تو از بندگان مخلص منى ، او را به بندگان صالحم ملحق سازيد ، و در باغهاى پر نعمت بهشت او را وارد كنيد ، و از نوشابه مخصوص بهشتيان سيرابش نمائيد ! .
ناگفته پيداست اينهمه فضيلت و افتخار با تلاوت خالى از انديشه و عمل حاصل نمى شود ، بلكه هدف اصلى از تلاوت ، تطبيق اعمال و خلق و خوى خويش بر مفاد اين آيات است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 9
سورة الفتح
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنَا لَك فَتْحاً مُّبِيناً(1)
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم !
تفسير : فتح المبين !
در نخستين آيه اين سوره بشارت عظيمى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داده شده است ، بشارتى كه طبق بعضى از روايات نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) محبوبتر از تمام جهان بود ، مى فرمايد : ما براى تو فتح آشكار و نمايانى كرديم ( انا فتحنا لك فتحا مبينا ) .
پيروزى چشمگيرى كه آثار آن در كوتاه مدت و دراز مدت در پيشرفت اسلام و زندگى مسلمانان آشكار شده و مى شود ، فتحى كه در طول تاريخ اسلام كم نظير يا بى نظير بود .
در اينجا گفتگو و بحث عظيمى در ميان مفسران در گرفته است كه منظور از اين فتح كدام فتح است ؟ ! اكثر مفسران آن را اشاره به پيروزى عظيمى مى دانند كه از صلح حديبيه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 10
نصيب مسلمانان شد .
جمعى نيز آن را اشاره به مساله فتح مكه دانسته اند .
در حالى كه بعضى نيز آن را ناظر به فتح خيبر مى دانند .
و بعضى اشاره به پيروزى اسلام بر تمام دشمنان از طريق قدرت منطق و برترى دلائل و معجزات آشكار دانسته اند .
و بالاخره بعضى آن را اشاره به گشودن اسرار علوم براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى دانند .
ولى قرائن فراوانى در دست است كه مساله صلح حديبيه را ترجيح مى دهد ، اما براى روشن شدن تفسير اين آيات بايد قبل از هر چيز فشرده اى از داستان حديبيه را در اينجا بياوريم كه به منزله شان نزول آن است .

داستان صلح حديبيه
در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به قصد عمره به سوى مكه حركت كرده و همه مسلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود ، اما گروهى خوددارى كردند ، ولى جمع كثيرى از مهاجران و انصار و اعراب باديه نشين در خدمتش عازم مكه شدند .
اين جمعيت كه در حدود يكهزار و چهارصد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشير كه اسلحه مسافران محسوب مى شد هيچ سلاح جنگى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 11
با خود بر نداشتند .
هنگامى كه پيامبر به عسفان در نزديكى مكه رسيد با خبر شد كه قريش تصميم گرفته اند از ورود او به مكه جلوگيرى نمايند ، تا اين كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به حديبيه رسيد ( حديبيه روستائى است در بيست كيلومترى مكه كه به مناسبت چاه و يا درختى كه در آنجا بوده ، به اين نام ناميده مى شد ، ) حضرت فرمود همينجا توقف كنيد ، عرض كردند در اينجا آبى وجود ندارد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از طريق اعجاز از چاهى كه در آنجا بود آب براى يارانش فراهم ساخت .
در اينجا سفرائى ميان قريش و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رفت و آمد كردند تا مشكل به نحوى حل شود ، سرانجام عروة ابن مسعود ثقفى كه مرد هوشيارى بود از سوى قريش خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود من به قصد جنگ نيامده ام و تنها هدفم زيارت خانه خدا است ، ضمنا عروه در اين ملاقات منظره وضوء گرفتن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را كه اصحاب اجازه نمى دادند قطره اى از آب وضوى او به روى زمين بيفتد مشاهده كرد ، و هنگام بازگشت به قريش گفت : من به دربار كسرى و قيصر و نجاشى رفته ام ، هرگز زمامدارى را در ميان قومش به عظمت محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ميان يارانش نديدم ، و اگر تصور كنيد كه آنها دست از محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بردارند اشتباه بزرگى است ، شما با چنين افراد ايثارگرى روبرو هستيد ، تصميمتان را بگيريد .
در اين ميان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عمر پيشنهاد فرمود كه به مكه رود و اشراف قريش را از هدف اين سفر آگاه سازد ، عمر گفت قريش با من عداوت شديدى دارند ، و من از آنها بيمناكم ، بهتر اين است كه عثمان به اين كار مبادرت ورزد ، عثمان به سوى مكه آمد و چيزى نگذشت كه در ميان مسلمانان شايع شد او را كشته اند ، در اينجا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تصميم به شدت عمل گرفت ، و در زير درختى كه در آنجا بود با يارانش تجديد بيعت كرد كه به نام بيعت رضوان معروف شد ، و با آنان عهد بست كه تا آخرين نفس مقاومت كنند ، ولى چيزى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 12
نگذشت كه عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قريش سهيل ابن عمر را براى مصالحه خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرستادند ، ولى تاكيد كردند كه امسال به هيچ وجه ورود او به مكه ممكن نيست .
بعد از گفتگوهاى زياد پيمان صلحى منعقد شد كه يكى از موادش همين بود كه مسلمانان آن سال را از عمره چشم بپوشند و سال آينده به مكه بيايند مشروط بر اينكه بيش از سه روز نمانند و سلاحى جز سلاح مسافر با خود نياورند ، و مواد متعدد ديگرى دائر بر امنيت جانى و مالى مسلمانان كه از مدينه وارد مكه مى شوند و همچنين 10 سال متاركه جنگ ميان مسلمين و مشركين و آزادى مسلمانان مكه در انجام فرائض مذهبى در آن گنجانيده شد .
اين پيمان در حقيقت يك پيمان عدم تعرض همه جانبه بود كه به جنگهاى مداوم و مكرر بين مسلمانان و مشركان موقتا پايان مى داد .
متن پيمان صلح از اين قرار بود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به على (عليه السلام) دستور داد بنويس : بسم الله الرحمن الرحيم : سهيل بن عمرو كه نماينده مشركان بود گفت : من با چنين جمله اى آشنا نيستم ، بنويس بسمك اللهم ! پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود بنويس : بسمك اللهم .
سپس فرمود : بنويس اين چيزى است كه محمد رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با سهيل بن عمرو مصالحه كرده ، سهيل گفت : ما اگر تو را رسول الله مى دانستيم با تو جنگ نمى كرديم ، تنها اسم خودت ، و اسم پدرت را بنويس ، پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود مانعى ندارد ، بنويس : اين چيزى است كه محمد بن عبد الله با سهيل بن عمرو صلح كرده كه ده سال متاركه جنگ شود تا مردم امنيت خود را بازيابند .
علاوه بر اين هر كس از قريش بدون اجازه وليش نزد محمد بيايد ( و مسلمان شود ) او را بازگردانند ، و هر كس از آنها كه با محمد هستند نزد قريش بازگردد
تفسير نمونه ج : 22 ص : 13
بازگرداندن او لازم نيست ! .
همه آزادند هر كس مى خواهد در پيمان محمد وارد شود و هر كس مى خواهد در پيمان قريش .
طرفين متعهدند كه نسبت به يكديگر خيانت نكنند ( و جان و مال يكديگر را محترم بشمارند ) .
از اين گذشته محمد امسال باز مى گردد و وارد مكه نمى شود ، اما سال آينده ما به مدت سه روز از مكه بيرون مى رويم و يارانش بيايند اما بيش از سه روز توقف نكنند ( و مراسم عمره را انجام دهند و بازگردند ) به شرط اينكه جز اسلحه مسافر يعنى شمشير ، آن هم در غلاف سلاح ديگرى به همراه نداشته باشند .
بر اين پيمان صلح گروهى از مسلمانان و مشركان گواهى داده ، و كاتب عهدنامه على بن ابى طالب بود .
مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار بعضى موارد ديگر نيز نقل كرده از جمله اين كه : اسلام در مكه بايد آشكار باشد ، و كسى را مجبور در انتخاب مذهب نكنند و اذيت و آزارى به مسلمانان نرسانند .
اين مضمون در تعبير سابق نيز اجمالا وجود داشت .
در اينجا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد شترهاى قربانى را كه به همراه آورده بودند در همانجا قربانى كنند ، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آيند .
اما اين امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود ، چرا كه بيرون آمدن از احرام بدون انجام مناسك عمره در نظر آنها امكان پذير نبود ، ولى پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شخصا پيشگام شد ، و شتران قربانى را نحر فرمود ، و از احرام بيرون آمد ، و به
تفسير نمونه ج : 22 ص : 14
مسلمانان تفهيم نمود كه اين استثنائى است در قانون احرام و قربانى كه از سوى خداوند قرار داده شده است .
مسلمين هنگامى كه چنين ديدند تسليم شدند و دستور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دقيقا اجرا شد و از همانجا آهنگ مدينه كردند ، اما كوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگينى مى نمود ، چرا كه ظاهر قضيه مجموع اين مسافرت يك ناكامى و شكست بود ولى خبر نداشتند كه در پشت داستان صلح حديبيه چه پيروزيهائى براى مسلمانان و آينده اسلام نهفته است ، و در همين هنگام بود كه سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظيمى را به پيامبر گرامى اسلام داد .

پيامدهاى سياسى و اجتماعى و مذهبى صلح حديبيه
يك مقايسه اجمالى ميان وضع مسلمانان در سال ششم هجرت ( هنگام صلح حديبيه ) و دو سال بعد كه با ده هزار سرباز مجهز براى فتح مكه حركت كردند تا به پيمان شكنى مشركان پاسخ دندان شكنى دهند و سرانجام بدون كمترين برخورد نظامى مكه را گشودند چرا كه قريش كمترين قدرت مقاومت در خود نمى ديدند نشان مى دهد كه بازتاب صلح حديبيه تا چه حد گسترده بود .
به طور خلاصه مسلمانان از اين صلح چند امتياز و پيروزى مهم به شرح زير به دست آوردند .
1 - عملا به فريب خوردگان مكه نشان دادند كه آنها قصد كشتار ندارند و براى شهر مقدس مكه و خانه خدا احترام فراوان قائلند ، همين امر سبب جلب قلوب جمع كثيرى به سوى اسلام شد .
2 - قريش براى اولين بار اسلام و مسلمين را به رسميت شناختند مطلبى كه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 15
دليل بر تثبيت موقعيت آنها در جزيره عربستان بود .
3 - بعد از صلح حديبيه مسلمانان براحتى مى توانستند همه جا رفت و آمد كنند ، و جان و مالشان محفوظ بماند ، و عملا با مشركان از نزديك تماس پيدا كردند ، تماسى كه نتيجه اش شناخت بيشتر اسلام از سوى مشركان و جلب توجه آنها به اسلام بود .
4 - بعد از صلح حديبيه راه براى نشر اسلام در سراسر جزيره عرب گشوده شده ، و آوازه صلح طلبى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اقوام مختلفى را كه برداشت غلطى از اسلام و شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داشتند به تجديد نظر وادار كرد ، و امكانات وسيعى از نظر تبليغاتى به دست مسلمانان افتاد .
5 - صلح حديبيه راه را براى گشودن خيبر و بر چيدن اين غده سرطانى يهود كه بالفعل و بالقوه خطر مهمى براى اسلام و مسلمين محسوب مى شد هموار ساخت .
6 - اصولا وحشت قريش از درگيرى با سپاه هزار و چهارصد نفرى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه هيچ سلاح مهم جنگى با خود نداشتند و پذيرفتن شرائط صلح خود عامل مهمى براى تقويت روحيه طرفداران اسلام و شكست مخالفان بود كه تا اين اندازه از مسلمانان حساب بردند .
7 - بعد از ماجراى حديبيه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نامه هاى متعددى به سران كشورهاى بزرگ ايران و روم و حبشه ، و پادشاهان بزرگ جهان نوشت ، و آنها را به سوى اسلام دعوت كرد ، و اين به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد صلح حديبيه اعتماد به نفس به مسلمين داده بود كه نه تنها در جزيره عرب كه در دنياى بزرگ آن روز راه خود را به پيش مى گشودند .
اكنون به تفسير آيات باز مى گرديم .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 16
از آنچه گفته شد به خوبى مى توان درك كرد كه صلح حديبيه به راستى فتح و پيروزى بزرگى براى اسلام و مسلمين بود ، و تعجب نيست كه قرآن مجيد از آن به عنوان فتح مبين ياد كند .
از اين گذشته قرائن متعدد ديگرى در دست است كه اين تفسير را تاييد مى كند .
1 - جمله فتحنا به صورت فعل ماضى است نشان مى دهد كه اين امر به هنگام نزول آيات تحقق يافته بود ، در حالى كه چيزى جز صلح حديبيه در كار نبود .
2 - زمان نزول اين آيات كه در بالا اشاره شد و آيات ديگر اين سوره كه مدح مؤمنان و ذم منافقان و مشركان در ماجراى حديبيه مى كند مؤيد ديگرى بر اين معنى است .
آيه 27 اين سوره كه تاكيد بر رؤياى صادقانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده مى گويد : مسلما در آينده وارد مسجد الحرام در نهايت امنيت خواهيد شد ، و به انجام مناسك عمره مى پردازيد شاهد گويائى است بر اينكه اين سوره و محتواى آن بعد از حديبيه و قبل از فتح مكه بوده است .
3 - در روايات متعددى صلح حديبيه به عنوان فتح مبين معرفى شده است از جمله : در تفسير جوامع الجوامع آمده است : هنگامى كه پيامبر از حديبيه باز مى گشت ( و سوره فتح نازل شد ) يكى از اصحاب عرض كرد : ما هذا الفتح لقد صددنا عن البيت و صد هدينا : اين چه فتحى است كه ما را از زيارت خانه خدا باز داشتند و جلوى قربانى ما را گرفتند ؟ ! پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : بئس الكلام هذا ، بل هو اعظم الفتوح ، قد رضى المشركون ان يدفعوكم عن بلادهم بالراع ، و يسئلوكم القضية ، و رغبوا اليكم فى الامان و قد رأوا منكم ما كرهوا ! : بد سخنى گفتى ، بلكه اين بزرگترين پيروزى ما بود كه مشركان راضى شدند بدون بر خورد خشونت آميز
تفسير نمونه ج : 22 ص : 17
شما را از سرزمين خود دور كنند ، و به شما پيشنهاد صلح دهند ، و با آنهمه ناراحتى كه قبلا ديده اند تمايل به ترك تعرض نشان دادند .
سپس پيامبر ناراحتيهائى كه در بدر و احزاب تحمل كردند به آنها يادآور شد مسلمانان تصديق كردند كه اين اعظم فتوح بوده است و آنها از روى ناآگاهى قضاوت كردند .
زهرى كه از رجال معروف تابعين است مى گويد : فتحى عظيمتر از صلح حديبيه صورت نگرفت ، چرا كه مشركين با مسلمانان ارتباط يافتند و اسلام در قلوب آنها جايگزين شد و در عرض سه سال گروه عظيمى اسلام آوردند ، و جمعيت مسلمانان با آنها فزونى گرفت .
در اين احاديث به گوشه هائى از امتيازاتى كه به بركت صلح حديبيه نصيب مسلمانان گرديد اشاره شده است .
تنها در حديثى از امام على ابن موسى الرضا (عليهماالسلام) آمده است كه : انا فتحنا بعد از فتح مكه نازل گشت .
ولى از آنجا كه صلح حديبيه مقدمه اى براى فتح مكه در دو سال بعد شد توجيه اين حديث مشكل نخواهد بود .
يا به تعبير ديگر صلح حديبيه در كوتاه مدت سبب فتح خيبر ( در سال هفتم هجرت ) و فراتر از آن سبب فتح مكه ، و نيز پيروزى اسلام در تمام صحنه جهان از نظر نفوذ در قلوب مردم بود .
و به اين ترتيب مى توان ميان تفسيرهاى چهارگانه را جمع كرد با اين قيد كه محور اصلى را صلح حديبيه تشكيل مى دهد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 18
لِّيَغْفِرَ لَك اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِك وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْك وَ يهْدِيَك صِرَطاً مُّستَقِيماً(2) وَ يَنصرَك اللَّهُ نَصراً عَزِيزاً(3)
ترجمه :
2 - غرض اين بود كه خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند ، و به راه راست هدايتت فرمايد .
3 - و پيروزى شكست ناپذيرى نصيب تو كند .

تفسير : نتائج بزرگ فتح المبين
در اين دو آيه قسمتى از نتائج پر بركت فتح مبين ( صلح حديبيه ) كه در آيه قبل آمده است تشريح شده ، مى فرمايد : هدف اين بود كه خداوند گناهان قبل و بعد تو را بيامرزد ، و نعمتش را بر تو تمام كند و تو را به راه راست هدايت فرمايد ( ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر و يتم نعمته عليك و يهديك صراطا مستقيما ) .
و تو را به پيروزى شكست ناپذيرى برساند ( و ينصرك الله نصرا عزيزا ) .
و به اين ترتيب خداوند چهار موهبت عظيم در سايه اين فتح مبين نصيب پيامبرش كرد : مغفرت ، تكميل نعمت ، هدايت ، و نصرت .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 19
نكته ها :

1 - پاسخ به چند سؤال مهم
در اينجا سؤالات زيادى مطرح شده و مفسران از قديمترين ايام تاكنون به پاسخ اين سؤالات پرداخته اند .
مخصوصا سه سؤال زير در باره نخستين موهبت الهى يعنى موهبت مغفرت گناهان گذشته و آينده مطرح است .
1 - با اينكه پيامبر به حكم مقام عصمت از هر گناهى پاك است منظور از اين جمله چيست ؟
2 - به فرض كه از اين ايراد صرف نظر كنيم چه ارتباطى ميان فتح حديبيه و آمرزش گناهان مطرح است .
3 - اگر منظور از جمله ما تاخر گناهان آينده است ، چگونه ممكن است گناهى كه صورت نگرفته مورد عفو قرار گيرد ؟ آيا اين اجازه ارتكاب گناه در آينده نيست ؟ و هر يك از مفسران به نحوى به حل اين اشكالات پرداخته اند ، اما براى پى بردن به جامعترين پاسخ و تفسير دقيق اين آيات ذكر مقدمه اى لازم به نظر مى رسد و آن اينكه : مهم اين است كه ما رابطه فتح حديبيه را با مساله آمرزش گناه پيدا كنيم كه كليد اصلى پاسخ به سؤالات سه گانه فوق در آن نهفته است .
با دقت در حوادث و رويدادهاى تاريخى به اين نتيجه مى رسيم : هنگامى كه مكتبى راستين ظاهر مى شود و قد بر مى افرازد ، وفاداران به سنن خرافى كه موجوديت خود را در خطر مى بينند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن مى بندند ، شايعه ها مى سازند ، و دروغها مى پردازند ، گناهان مختلف براى او مى شمرند
تفسير نمونه ج : 22 ص : 20
و در انتظارند ببينند سرانجام كارش به كجا مى رسد ؟ .
اگر اين مكتب در مسير پيشرفت خود مواجه با شكست شود ، دستاويزى محكم براى اثبات نسبتهاى ناروا بدست مخالفان مى افتد ، و فرياد مى كشند نگفتيم چنين است ، نگفتيم چنان است ؟ اما هنگامى كه به پيروزى نائل گردد و برنامه هاى خود را از بوته آزمايش موفق بيرون آورد ، تمام نسبتهاى ناروا نقش بر آب مى شود ، و تمام نگفتيم ها به افسوس و ندامت مبدل مى گردد و جاى خود را به ندانستيم ها مى دهد ! .
مخصوصا در مورد پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى بسيار فراوان بود ، او را جنگ طلب ، آتش افروز ، بى اعتنا به سنتهاى راستين ، غير قابل تفاهم ، و مانند آن مى شمردند .
صلح حديبيه به خوبى نشان داد كه آئين او بر خلاف آنچه دشمنان مى پندارند يك آئين پيشرو و الهى است ، و آيات قرآنش ضامن تربيت نفوس انسانها و پايانگر ظلم و ستم و جنگ و خونريزى است .
او به خانه خدا احترام مى گذارد ، هرگز بى دليل به قوم و جمعيتى حمله نمى كند ، او اهل منطق و حساب است ، پيروانش به او عشق مىورزند ، او به راستى همه انسانها را به سوى محبوبشان الله دعوت مى كند ، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحميل نكنند او طالب صلح و آرامش است .
به اين ترتيب فتح حديبيه تمام گناهانى كه قبل از هجرت ، و بعد از هجرت ، يا تمام گناهانى كه قبل از اين ماجرا و حتى در آينده ممكن بود به او نسبت دهند همه را شست ، و چون خداوند اين پيروزى را نصيب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نمود مى توان گفت خداوند همه آنها را شستشو كرد .
نتيجه اينكه اين گناهان ، گناهان واقعى نبود ، بلكه گناهانى بود پندارى و در افكار مردم و در باور آنها ، چنانكه در آيه 14 سوره شعراء داستان موسى (عليه السلام)
تفسير نمونه ج : 22 ص : 21
مى خوانيم كه موسى به پيشگاه خدا عرضه داشت : و لهم على ذنب فاخاف ان يقتلون : فرعونيان بر من گناهى دارند كه مى ترسم به جرم آن گناه مرا بكشند در حالى كه گناه او چيزى جز يارى فرد مظلومى از بنى اسرائيل و كوبيدن ستمگرى از فرعونيان نبود .
بديهى است اين نه تنها گناه نبود بلكه حمايت از مظلوم ، بود ولى از دريچه چشم فرعونيان گناه محسوب مى شد .
به تعبير ديگر ذنب در لغت به معنى آثار شوم و تبعات كارى است ، ظهور اسلام در آغاز ، زندگى مشركان را به هم ريخت ، ولى پيروزيهاى بعد سبب شد كه آن تبعات به دست فراموشى سپرده شود .
هر گاه خانه كهنه و فرسوده اى را كه سر پناه فعلى ما است ، و به آن دلبستگى داريم خراب كنند ممكن است اين كار را تخطئه كنيم ، ولى بعد از آنكه ساختمانى محكم و مجهز بجاى آن ساخته شد ، و تمام ناراحتيها بر طرف گشت ، قضاوت ما به كلى دگرگون مى شود .
مشركان مكه ، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن ، ذهنيات نادرستى در باره اسلام و شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داشتند كه پيروزيهاى بعد بر همه آنها خط بطلان كشيد .
آرى اگر رابطه آمرزش اين گناهان را با مساله فتح حديبيه در نظر بگيريم مطلب كاملا روشن است ، رابطه اى كه از لام ليغفر لك الله استفاده مى شود و كليد رمز براى گشودن معنى آيه است .
اما آنها كه به اين نكته توجه نكرده اند در اينجا مقام عصمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را زير سؤال برده اند و براى او ( نعوذ بالله ) گناهانى قائل شده اند كه خدا در پرتو فتح حديبيه آنها را بخشيده است ، يا آيه را بر خلاف ظاهر معنى كرده اند .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 22
از جمله گفته اند : مراد گناهان است ! و بعضى گفته اند : منظور گناهانى است كه مردم در باره پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مرتكب شده بودند مانند اذيت و آزارها ، كه با فتح حديبيه از ميان رفت ! ( در اين صورت ذنب اضافه به مفعول شده نه فاعل ) ! .
و يا آن را به معنى ترك اولى گرفته اند .
و يا به معنى گناهان فرضى تفسير كرده اند كه اگر فرضا گناهى در آينده يا گذشته مرتكب مى شدى ما آنها را مى بخشيديم .
اما روشن است كه همه اينها تكلفاتى است بدون دليل ، چه اينكه اگر ما عصمت انبياء را مخدوش كنيم فلسفه وجودى آنها از ميان مى رود ، زيرا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بايد در همه چيز سرمشق باشد ، چگونه يك فرد گنهكار مى تواند اين نقش را ايفا كند .
به علاوه او خود نياز به رهبر و راهنماى ديگرى دارد تا هدايتش نمايد .
تفسيرهاى ديگر نيز بسيار مخالف ظاهر است و اشكال مهم اين است كه ارتباط آمرزش گناه را از مساله صلح حديبيه قطع مى كند .
بهترين تفسير همان است كه در بالا اشاره شد كه هر سه سؤال را يكجا پاسخ مى گويد ، و ارتباط جمله هاى آيه را مشخص مى سازد .
اينها همه در باره نخستين موهبت از مواهب چهارگانه اى است كه خداوند در پرتو صلح صلح حديبيه به پيامبرش داد .
اما اتمام نعمت پروردگار و هدايت به جاده صاف و مستقيم و نصرت شكست ناپذير الهى بعد از پيروزى حديبيه چيزى نيست كه بر كسى مكتوم بماند ، اسلام به سرعت گسترش يافت ، قلوب آماده را تسخير كرد ، عظمت تعليمات آن بر همگان آشكار شد ، سمپاشيها را خنثى نمود ، نعمت خداوندى را كامل كرد ، و براهى مستقيم به سوى پيروزيهاى عظيم هموار ساخت به طورى كه در ماجراى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 23
فتح مكه لشكر اسلام بدون هيچگونه مقاومت مهمترين دژ دشمن را گشود .

2 - منظور از ما تقدم و ما تاخر چيست ؟
در آيه مورد بحث خوانديم كه خداوند مى فرمايد : در سايه اين فتح مبين گناهان متقدم و متاخر تو را بخشيده ، در اينكه منظور از متقدم و متاخر چيست ؟ بين مفسران گفتگو است .
بعضى ما تقدم را اشاره به عصيان و ترك اولى آدم و حوا دانسته اند و ما تاخر را اشاره به گناهان امت .
بعضى ديگر ما تقدم را به مسائل مربوط به قبل از نبوت و ما تاخر را مربوط به بعد از نبوت مى دانند .
بعضى ديگر ما تقدم را به آنچه قبل از صلح حديبيه بوده ، و ما تاخر را به آنچه بعد از صلح حديبيه رخ داده است مربوط دانسته اند .
اما با توجه به تفسيرى كه در باره اصل معنى آيه ، و مخصوصا رابطه اين آمرزش ، با مساله فتح حديبيه بيان كرديم روشن مى شود كه مراد تمام نسبتهاى ناروا و گناهانى است كه به زعم خود در گذشته و آينده به پيغمبر اكرم نسبت مى دادند ، و اگر اين پيروزى بزرگ نصيب نشده بود تمام اين گناهان را قطعى مى پنداشتند ، ولى با حصول اين پيروزى هم نسبتهاى نارواى گذشته برچيده شد ، و هم آنچه ممكن بود در آينده نسبت دهند .
شاهد ديگر اين تفسير حديثى است كه از امام على ابن موسى الرضا (عليهماالسلام) آمده است كه مامون هنگامى كه از اين آيه سؤال كرد امام در پاسخ فرمود : هيچ كس نزد مشركان مكه گناهش سنگينتر از رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نبود ، زيرا آنها 330 بت مى پرستيدند ، هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آنها را به توحيد دعوت كرد بسيار بر آنها گران آمد و گفتند : آيا او همه خدايان ما را تبديل به يك
تفسير نمونه ج : 22 ص : 24
خدا كرده ؟ چيز عجيبى است ... ما هرگز چنين چيزى را از پدران خود نشنيده ايم اين فقط يك دروغ بزرگ است .
اما هنگامى كه خداوند مكه را براى پيامبرش ( بعد از صلح حديبيه ) گشود خداوند فرمود اى محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ما فتح مبينى را براى تو فراهم كرديم تا گناهان گذشته و آينده اى كه نزد مشركان عرب بخاطر دعوت به توحيد داشته و دارى ببخشد ، زيرا بعضى از مشركان مكه تا آنروز ايمان آورده و بعضيها از مكه بيرون رفتند و ايمان نياوردند ، ولى قادر بر انكار توحيد نبودند ، و لذا گناه پيامبر در نظر آنها نيز بخاطر پيروزى بخشوده شد .
هنگامى كه مامون اين سخن را شنيد عرض كرد بارك الله اى ابو الحسن ( نور الثقلين جلد 5 صفحه 56 ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 25
هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السكِينَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيزْدَادُوا إِيمَناً مَّعَ إِيمَنهِمْ وَ للَّهِ جُنُودُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً(4)
ترجمه :
4 - او كسى است كه سكينه و آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان افزوده شود ، لشكر آسمانها و زمين از آن خدا است ، و خداوند دانا و حكيم است .

تفسير :

نزول سكينه بر دلهاى مؤمنان
آنچه در آيات گذشته خوانديم مواهب بزرگى بود كه خدا در پرتو فتح مبين ( صلح حديبيه ) نصيب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرد ، اما در آيه مورد بحث از موهبت عظيمى كه بر همه مؤمنان مرحمت فرموده بحث مى كند ، مى فرمايد : او كسى است كه سكينه و آرامش را بر دلهاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايد ( هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم ) .
چرا سكينه و آرامش بر دل آنها فرود نيايد در حالى كه لشكريان آسمانها و زمين از آن خدا است ، و خداوند دانا و حكيم است ( و لله جنود السموات
تفسير نمونه ج : 22 ص : 26
و الارض و كان الله عليما حكيما ) .

اين سكينه چه بود ؟
باز لازم است در اينجا به داستان صلح حديبيه بر گرديم و خود را در فضاى حديبيه و در جوى كه بعد از صلح پيدا شد تصور كنيم ، تا به عمق مفهوم آيه آشنا گرديم .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خوابى ديده بود - رويائى الهى و رحمانى - كه با يارانش وارد مسجد الحرام مى شوند ، و به دنبال آن به عزم زيارت خانه خدا حركت كرد ، غالب اصحاب فكر مى كردند تعبير اين خواب و رؤياى صالحه در همين سفر واقع مى شود ، در حالى كه مقدر چيز ديگرى بود اين از يكسو .
از سوى ديگر مسلمانان محرم شده بودند و حيوانات قربانى با خود آورده بودند ، اما بر خلاف انتظارشان توفيق زيارت خانه خدا نصيب آنها نشد و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور داد در همان حديبيه شتران قربانى را نحر كنند ، و از احرام بيرون آيند ، كارى كه براى آنها بسيار سخت و باورناكردنى بود ، چرا كه آداب و سنن آنها و نيز دستورات اسلام ايجاب مى كرد تا مناسك عمره را انجام ندهند از احرام بيرون نيايند .
از سوى سوم در مواد صلحنامه حديبيه مطالبى كه پذيرش آن بسيار سنگين مى نمود ، از جمله اينكه اگر كسى از قريش مسلمان شود و به مدينه پناه آورد مسلمانان او را به خانواده اش تحويل دهند ، اما عكس آن لازم نيست ! از سوى چهارم به هنگام تنظيم صلحنامه قريش حاضر نشدند كلمه رسول الله كنار نام محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد ، و سهيل نماينده قريش با اصرار آن را حذف كرد ، و حتى با نوشتن بسم الله الرحمن الرحيم نيز موافقت نكرد ، و اصرار داشت به جاى آن بسمك اللهم نوشته شود كه با سنت اهل مكه سازگار بود
تفسير نمونه ج : 22 ص : 27
واضح است اين امور هر كدام به تنهائى مطلب ناگوارى بود تا چه رسد به مجموع آنها ، و به همين جهت تزلزلى در قلوب افراد ضعيف الايمان افتاد ، حتى وقتى سوره فتح نازل شد بعضى با تعجب پرسيدند : چه فتحى ؟ ! اينجا است كه بايد لطف الهى شامل حال مسلمانان شود و سكينه و آرامش را به دلهاى آنها باز گرداند ، نه تنها ضعف و فتورى در آنان راه نيابد ، بلكه به مصداق ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم بر قدرت ايمان آنها افزوده شود ، آيه فوق در چنين شرايطى نازل گرديد .
سكينه در اصل از ماده سكون به معنى آرامش و اطمينان خاطرى است كه هر گونه شك و ترديد و وحشت را از انسان زائل مى كند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم مى دارد .
اين آرامش ممكن است جنبه عقيدتى داشته باشد ، و تزلزل اعتقاد را بر طرف سازد ، يا جنبه عملى ، به گونه اى كه ثبات قدم و مقاومت و شكيبائى به انسان بخشد ، و البته به تناسب بحثهائى كه گذشت و تعبيرات خود آيه در اينجا بيشتر ناظر به معنى اول است ، در حالى كه در آيه 248 سوره بقره در داستان طالوت و جالوت بيشتر روى جنبه هاى عملى تكيه دارد .
جمعى از مفسران براى سكينه معانى ديگرى ذكر كرده اند كه در نهايت بازگشت به همين تفسير مى كند .
جالب اينكه در بعضى از روايات سكينه به ايمان تفسير شده و در بعضى ديگر به نسيم بهشتى كه در شكل انسانى ظاهر مى شود و به مؤمنان آرامش مى بخشد .
اينها نيز تاييدى است بر آنچه گفته شده ، چرا كه سكينه زائيده
تفسير نمونه ج : 22 ص : 28
ايمان است و همچون نسيم بهشتى آرامبخش .
اين نكته نيز قابل توجه است كه در مورد سكينه تعبير به انزال شده است ، و چنانكه مى دانيم اين تعبير در قرآن مجيد گاهى به معنى ايجاد و خلقت و بخشش نعمت آمده ، و چون از يك مقام عالى به مقام پائين است اين تعبير در آن بكار رفته است .

نكته ها :

1 - آرامش بى نظير !
اگر ايمان هيچ ثمرى جز همين مساله آرامش نداشت كافى بود كه انسان با تمام وجود از آن استقبال كند ، تا چه رسد به ثمرات و بركات ديگر .
بررسى حال مؤمنان ، و افراد بى ايمان ، روشنگر اين حقيقت است كه گروه دوم در يك حال اضطراب و نگرانى دائم به سر مى برند ، در حالى كه گروه اول از اطمينان خاطر بى نظير بهره مندند ، و در سايه آن : هرگز از كسى جز خدا نمى ترسند : و لا يخشون احدا الا الله ( احزاب - 39 ) .
هرگز ملامتها و سرزنش اين و آن در اراده آهنينشان اثر نمى گذارد و لا يخافون لومة لائم ( مائده - 54 ) .
هرگز به خاطر آنچه از دست داده اند غمگين نمى شوند ، و به آنچه دارند دلبستگى شديد ندارند ، و اين دو اصل سبب مى شود كه آرامش روحى آنها به خاطر گذشته و آينده متزلزل نشود لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم ( حديد - 23 ) .
و بالاخره هرگز در برابر حوادث سخت سست نمى شوند ، و اندوهى به خود راه نمى دهند ، و همواره خود را برتر از دشمن مى بينند : و لا تهنوا و لا تحزنوا
تفسير نمونه ج : 22 ص : 29
و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين ( آل عمران - 139 ) .
مؤمن در ميدان حوادث خود را تنها نمى بيند ، دست لطف و حمايت خدا را دائما بر سر خويش احساس مى كند ، و يارى فرشتگان را در وجود خويش لمس مى كند .
در حالى كه اضطراب حاكم بر افراد بى ايمان از خلال گفتار و رفتارشان مخصوصا به هنگام وزش طوفانهاى حوادث كاملا محسوس است .

2 - سلسله مراتب ايمان
ايمان چه به معنى علم و آگاهى و معرفت باشد ، و چه به معنى روح تسليم و پذيرش در برابر حق ، داراى درجات و سلسله مراتبى است ، چرا كه علم ، درجات دارد ، و پذيرش و تسليم نيز داراى مراتب مختلفى است ، و حتى عشق و شور و محبت توأم با ايمان نيز متفاوت است .
آيه مورد بحث كه مى گويد : ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم نيز تاكيدى بر اين حقيقت است ، و به همين دليل يك فرد مؤمن هرگز نبايد در يك مرحله از ايمان متوقف گردد ، او دائما به سوى درجات بالاتر از طريق خودسازى و علم و عمل گام بر مى دارد .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : ان الايمان عشر درجات بمنزلة السلم يصعد منه مرقاة بعد مرقاة ! : ايمان ده درجه دارد همچون نردبان كه پله پله از آن بالا مى روند ! .
و در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است : خداوند ايمان را بر هفت سهم تقسيم كرده : نيكى ، و صدق ، و يقين ، و رضا ، و وفا ، و علم ، و حلم ، سپس آن را در ميان مردم توزيع نموده ، كسى كه تمام اين هفت سهم را دارد مؤمن كامل و متعهد است و براى بعضى از مردم يك سهم ، دو سهم ، و بعضى سه سهم قرار
تفسير نمونه ج : 22 ص : 30
داده ، تا به هفت سهم مى رسد .
سپس امام (عليه السلام) افزود : آنچه را وظيفه صاحب دو سهم است بر دوش صاحب يك سهم حمل نكنيد ، و آنچه مربوط به صاحب سه سهم است بر دوش صاحب دو سهم ننهيد مبادا بارشان سنگين شود و به زحمت افتند ! و از اينجا روشن مى شود آنچه از بعضى نقل كرده اند كه ايمان كم و زياد ندارد ، بسيار بى اساس است ، زيرا نه با واقعيتهاى علمى مى سازد و نه با روايات اسلامى .

3 - دو وسيله مهم آرامش
در ذيل آيه مورد بحث دو جمله خوانديم كه هر كدام بيانگر يكى از عوامل سكينه و آرامش مؤمنان است : نخست جمله و لله جنود السموات و الارض : ( لشكريان آسمانها و زمين از آن خدا و تحت فرمان اويند ) سپس جمله و كان الله عليما حكيما ( خداوند عليم و حكيم است ) .
اولى به انسان مى گويد اگر با خدا باشى تمام قواى زمين و آسمان با تو است ، و دومى به او مى گويد : خداوند هم نيازها و مشكلات و گرفتاريهاى تو را مى داند و هم از تلاشها و كوششها و اطاعت و بندگى تو با خبر است .
و با ايمان به اين دو اصل چگونه ممكن است آرامش خاطر بر وجود انسان حاكم نگردد ؟ .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 31
لِّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ جَنَّت تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ يُكفِّرَ عَنْهُمْ سيِّئَاتهِمْ وَ كانَ ذَلِك عِندَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً(5) وَ يُعَذِّب الْمُنَفِقِينَ وَ الْمُنَفِقَتِ وَ الْمُشرِكِينَ وَ الْمُشرِكَتِ الظانِّينَ بِاللَّهِ ظنَّ السوْءِ عَلَيهِمْ دَائرَةُ السوْءِ وَ غَضِب اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَت مَصِيراً(6) وَ للَّهِ جُنُودُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً(7)
ترجمه :
5 - هدف ( ديگر از اين فتح مبين ) آن بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهائى ( از بهشت ) وارد كند كه نهرها از زير درختانش جارى است ، و گناهان آنها را ببخشد ، و اين نزد خدا پيروزى بزرگى است .
6 - و نيز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مى برند مجازات كند ، حوادث سوئى ( كه براى مؤمنان انتظار مى كشند ) تنها بر خودشان نازل مى شود ، خداوند آنها را غضب كرده ، و آنها را از رحمت خود دور ساخته ، و جهنم را براى آنها آماده كرده ، و چه بد سرانجامى است .
7 - لشكريان آسمانها و زمين تنها از آن خدا است ، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 32
تفسير : نتيجه ديگر فتح المبين
جمعى از مفسران شيعه و اهل سنت نقل كرده اند هنگامى كه بشارت فتح مبين و اتمام نعمت و هدايت و نصرت به پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در آيات نخستين اين سوره داده شد بعضى از مسلمانان كه از حوادث حديبيه دلتنگ و نگران بودند عرض كردند : هنيئا لك يا رسول الله ! لقد بين الله لك ما ذا يفعل بك ، فما ذا يفعل بنا ؟ فنزلت : ليدخل المؤمنين و المؤمنات ... : گوارا باد بر تو اين همه مواهب الهى اى رسول خدا ! خداوند آنچه را به تو داده و مى دهد بيان كرده ، بما چه خواهد داد ؟ در اينجا نخستين آيه مورد بحث نازل شد و به مؤمنان بشارت داد كه براى آنها نيز پاداشهاى بزرگى فراهم شده .
به هر حال ، اين آيات همچنان در ارتباط با صلح حديبيه و بازتابهاى مختلف آن در افكار مردم ، و نتائج پر بار آن سخن مى گويد ، و سرنوشت هر گروه را در اين بوته آزمايش بزرگ مشخص مى سازد .
نخست مى فرمايد : هدف ديگر از اين فتح عظيم آن بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهائى از بهشت وارد كند كه نهرها از زير درختانش جارى است ( ليدخل المؤمنين و المؤمنات جنات تجرى من تحتها الانهار ) .
جاودانه در آن مى مانند ، و اين نعمت بزرگ هرگز از آنان سلب نمى شود ( خالدين فيها ) .
علاوه بر اين هدف اين بوده سيئات اعمال آنها را بپوشاند و مورد عفوشان قرار دهد ( و يكفر عنهم سيئاتهم ) .
و اين نزد خدا پيروزى بزرگى است ! ( و كان ذلك عند الله فوزا
تفسير نمونه ج : 22 ص : 33
عظيما ) .
به اين ترتيب خداوند در برابر آن چهار موهبتى كه به پيامبرش در فتح المبين داد ، دو موهبت عظيم نيز به مؤمنان ارزانى داشت : بهشت جاويدان با تمام نعمتهايش ، و عفو و گذشت از لغزشهاى آنها ، علاوه بر سكينه و آرامش روحى كه در اين دنيا به آنها بخشيد ، و مجموعه اين سه نعمت فوز عظيم و پيروزى بزرگى است براى كسانى كه از اين بوته امتحان سالم بيرون آمدند .
كلمه فوز كه در قرآن مجيد معمولا با توصيف عظيم ذكر شده ، و گاهى نيز همراه با مبين و كبير آمده ، بنا به گفته راغب در مفردات به معنى پيروزى و نيل به خيرات توأم با سلامت است ، و اين در صورتى است كه نجات آخرت در آن باشد هر چند با از دست دادن مواهب مادى دنيا همراه گردد .
طبق روايات معروفى امير مؤمنان على (عليه السلام) آنگاه كه فرق مباركش در محراب عبادت با شمشير جنايتكار روزگار عبد الرحمن بن ملجم شكافته شد صدا زد فزت و رب الكعبه : سوگند به خداى كعبه پيروز شدم ( و سعادت نامه من با خون سرم امضا شد ! ) .
آرى گاهى امتحانات پروردگار آنچنان سخت و طاقت فرسا است كه ايمانهاى سست را از بيخ و بن بر مى كند ، و قلبها را واژگون مى كند ، تنها مؤمنان راستين كه از نعمت سكينه و آرامش بهره مندند مقاومت مى كنند ، و از پيامدهاى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 34
آن در قيامت نيز بهره مند خواهند بود و اين راستى فوز عظيمى است .
ولى در برابر اين گروه ، گروهى منافقان و مشركان بى ايمان بودند كه در آيه بعد سرنوشتشان اين گونه ترسيم شده : هدف ديگر اين است كه خداوند مردان و زنان منافق ، و مردان و زنان مشرك را مجازات كند ( و يعذب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات ) .
همانها كه به خدا گمان بد مى برند ( الظانين بالله ظن السوء ) .
آرى منافقان به هنگام حركت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان از مدينه گمان داشتند كه اين گروه هرگز سالم به مدينه باز نخواهند گشت ، چنانكه در آيه 12 همين سوره مى خوانيم : بل ظننتم ان لن ينقلب الرسول و المؤمنون الى اهليهم ابدا .
و مشركان نيز گمان داشتند كه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با اين جمع كم ، و نداشتن اسلحه كافى ، سالم به مدينه باز نخواهد گشت ، و ستاره اسلام به زودى افول مى كند .
سپس به توضيح اين عذاب و مجازات پرداخته و تحت چهار عنوان آن را شرح مى دهد : مى گويد : حوادث و پيش آمدهاى سوء تنها بر اين گروه نازل مى شود ( عليهم دائرة السوء ) .
دائرة در لغت به معنى حوادث و رويدادهائى است كه براى انسان پيش مى آيد ، اعم از خوب و بد ، ولى در اينجا با ذكر كلمه سوء منظور حوادث نامطلوب است .
ديگر اين كه خداوند آنها را غضب كرده ( و غضب الله عليهم ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 35
و نيز خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته ( و لعنهم ) .
و بالاخره جهنم را براى آنها از هم اكنون فراهم ساخته ، و چه بد سرانجامى است ( و اعد لهم جهنم و ساءت مصيرا ) .
جالب توجه اين كه در صحنه حديبيه غالبا مردان مسلمان بودند ، و در نقطه مقابل نيز مردان منافق و مشرك ، ولى در آيات فوق قرآن زنان و مردان را در آن فوز عظيم ، و اين عذاب اليم ، مشترك شمرده ، اين بخاطر آن است كه مردان با ايمان كه در ميدان نبرد حاضر مى شوند بدون پشتيبانى زنان با ايمان ، و مردان منافق بدون همكارى زنان منافق ، به اهداف خود نائل نمى شوند .
اصولا اسلام دين مردان نيست كه شخصيت زنان را ناديده بگيرد ، و لذا در هر مورد كه عدم ذكر نام زنان مفهوم انحصارى به كلام مى دهد آنها را صريحا مطرح مى كند ، تا معلوم شود اسلام متعلق به همه انسانها است .
در آخرين آيه مورد بحث بار ديگر به عظمت قدرت خداوند اشاره كرده ، مى گويد : جنود و لشكريان آسمان و زمين از آن خدا است و خداوند عزيز و حكيم است ( و لله جنود السموات و الارض و كان الله عزيزا حكيما ) .
اين سخن يك بار در ذيل مقامات و مواهب اهل ايمان آمد ، و يك بار هم در اينجا در ذيل مجازات منافقان و مشركان ، تا روشن شود خداوندى كه تمام جنود آسمان و زمين تحت فرمانش قرار دارند هم قدرت بر آن دارد هم توانائى بر اين ، هر گاه درياى رحمتش موج زند شايستگان را هر جا باشند شامل مى شود ، و هر گاه آتش قهر و غضبش زبانه كشد مجرمى را قدرت فرار از آن نيست .
قابل توجه اينكه به هنگام ذكر مؤمنان ، خداوند توصيف به علم و حكمت شده كه مناسب مقام رحمت است ، ولى در مورد منافق و مشركان توصيف به قدرت
تفسير نمونه ج : 22 ص : 36
و حكمت كه مناسب مقام عذاب است .
منظور از جنود آسمان و زمين چيست ؟ .
اين واژه معنى وسيعى دارد كه هم لشكريان فرشتگان الهى را شامل مى شود و هم لشكريانى همچون صاعقه ، زلزله ها ، طوفانها ، سيلابها و امواج و نيروهاى نامرئى ديگرى كه ما از آن آگاهى نداريم ، چرا كه همه جنود الهى هستند و سر بر فرمان او دارند .

نكته : چه كسانى به خدا سوء ظن دارند ؟
سوء ظن گاهى نسبت به خويشتن است ، گاهى نسبت به ديگران ، و گاه نسبت به خدا ، همانطور كه حسن ظن نيز تقسيم سه گانه اى دارد .
اما سوء ظن نسبت به خويشتن در صورتى كه به حد افراط نرسد نردبان تكامل است ، و سبب مى شود كه انسان نسبت به اعمال خود سختگير و مو شكاف باشد ، و جلوى عجب و غرور ناشى از اعمال نيك را مى گيرد .
به همين دليل على (عليه السلام) در خطبه معروف همام در توصيف پرهيزكاران مى فرمايد : فهم لانفسهم متهمون ، و من اعمالهم مشفقون ، اذا زكى احد منهم خاف مما يقال له ، فيقول : انا اعلم بنفسى من غيرى ، و ربى اعلم بى منى بنفسى ، اللهم لا تؤاخذنى بما يقولون ، و اجعلنى افضل مما يظنون ، و اغفر لى ما لا يعلمون : آنها خويشتن را متهم مى كنند ، و از اعمال خود بيمناكند ، هر گاه يكى از آنها ستوده شود از آنچه در باره او گفته شده ترسان مى گردد ، و مى گويد : من از ديگران نسبت به خويشتن آگاهترم ، و پروردگارم نسبت به اعمالم از من آگاهتر است ! خداوندا ! به آنچه آنها مى گويند مرا مؤاخذه مكن ، و مرا از آنچه آنها
تفسير نمونه ج : 22 ص : 37
فكر مى كنند برتر قرار ده ، و آنچه را آنها نمى دانند بر من ببخش ! اما اگر اين سوء ظن در مورد مردم باشد ممنوع است ، مگر در مواقعى كه فساد بر جامعه غلبه كند كه در آنجا خوش باورى درست نيست .
( شرح اين مطلب به خواست خدا در ذيل آيه 12 سوره حجرات خواهد آمد ) .
و اما سوء ظن نسبت به خداوند يعنى نسبت به وعده هاى او ، نسبت به رحمت و كرم بى پايان او ، بسيار زشت و زننده است ، و نشانه ضعف ايمان و گاه نشانه عدم ايمان است .
قرآن كرارا از سوء ظن افراد بى ايمان ، و يا ضعيف الايمان ، مخصوصا به هنگام بروز حوادث سخت اجتماعى و طوفانهاى آزمايش ياد مى كند ، كه چگونه مؤمنان در اين مواقع با حسن ظن تمام ، و اطمينان به لطف پروردگار ثابت قدم مى مانند اما افراد ضعيف و ناتوان زبان به شكايت مى گشايند ، همانطور كه در داستان فتح حديبيه نيز منافقان و همفكران آنها گمان بد بردند و گفتند : محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يارانش به اين سفر مى روند و باز نمى گردند ، گوئى وعده هاى الهى را به فراموشى سپردند ، و يا نسبت به آن بد بين بودند .
مخصوصا نمونه روشنى از آن در ميدان جنگ احزاب هنگامى كه مسلمانان سخت تحت فشار قرار گرفتند ظاهر شد ، و خداوند گمانهاى سوء گروهى را سخت نكوهش كرد : اذ جائوكم من فوقكم و من اسفل منكم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا هنالك ابتلى المؤمنون و زلزلوا زلزالا شديدا : بخاطر بياوريد زمانى را كه آنها ( لشكر احزاب ) از سمت بالا و پائين شهر شما وارد شدند ( و مدينه را محاصره كردند ) و زمانى را كه چشمها از شدت وحشت خيره شده ، و جانها به لب رسيده بود ، و گمانهاى بدى به خدا ميبرديد ، در آنجا مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند ( احزاب آيه 10 - 11 ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 38
حتى در آيه 154 آل عمران اينگونه گمانها را ظن الجاهلية ( گمانهاى دوران جاهليت ) خوانده است .
به هر حال مساله حسن ظن به خدا ، و وعده رحمت و كرم و لطف و عنايت او از نشانه هاى مهم ايمان و از وسائل مؤثر نجات و سعادت است .
تا آنجا كه در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : ليس من عبد يظن بالله خيرا الا كان عند ظنه به ! : هيچ بنده اى گمان نيك به خدا نمى برد مگر اينكه خداوند طبق گمانش با او رفتار مى كند ! .
و در حديث ديگرى از امام على ابن موسى الرضا (عليهماالسلام) آمده است : احسن بالله الظن ، فان الله عز و جل يقول انا عند ظن عبدى المؤمن بى ، ان خير فخير و ان شر فشر : گمان خود را به خداوند خوب كن ، چرا كه خداوند عز و جل مى فرمايد : من نزد حسن ظن بنده مؤمنم هستم هر گاه گمان نيكى نسبت به من داشته باشد ، به نيكى با او رفتار مى كنم و اگر بد باشد به بدى ! .
و بالاخره در حديث ديگرى از پيامبر آمده است : ان حسن الظن بالله عز و جل ثمن الجنة : حسن ظن به خدا بهاى بهشت است .
چه بهائى از اين سهلتر ؟ و چه متاعى از آن پرارزشتر ؟ .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 39
إِنَّا أَرْسلْنَك شهِداً وَ مُبَشراً وَ نَذِيراً(8) لِّتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسبِّحُوهُ بُكرَةً وَ أَصِيلاً(9) إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَك إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَث فَإِنَّمَا يَنكُث عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِمَا عَهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً(10)
ترجمه :
8 - ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم .
9 - تا به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از او دفاع كنيد ، او را بزرگ داريد و خدا را صبح و شام تسبيح كنيد .
10 - آنها كه با تو بيعت مى كنند در حقيقت فقط با خدا بيعت مى نمايند ، و دست خدا بالاى دست آنهاست ، هر كس پيمان شكنى كند به زيان خود پيمان شكسته است و آنكس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند به زودى پاداش عظيمى به او خواهد داد .

تفسير : تحكيم موقعيت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
و وظائف مردم در برابر او گفتيم صلح حديبيه از سوى بعضى از نا آگاهان شديدا مورد انتقاد قرار گرفت ، و حتى تعبيراتى كه خالى از بى حرمتى نسبت به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نبود در برابر
تفسير نمونه ج : 22 ص : 40
حضرت كردند ، مجموع اين حوادث ايجاب مى كرد كه موقعيت يا عظمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بار ديگر مورد تاكيد قرار گيرد .
لذا در نخستين آيه مورد بحث پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مخاطب قرار داده مى گويد : ما تو را گواه و بشارت دهنده ، و بيم دهنده فرستاديم ( انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا ) .
اين سه توصيف بزرگ و سه مقام برجسته از مهمترين مقامات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، گواه بودن و بشير و نذير بودن ، گواه بر تمام امت اسلام بلكه به يك معنى گواه بر همه امتها ، چنانكه در آيه 41 نساء آمده است : فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك على هؤلاء شهيدا : چگونه خواهد بود آن روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مى آوريم ، و تو را گواه بر اين گواهان ! .
و در آيه 105 سوره توبه مى فرمايد : و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المؤمنون : بگو عمل كنيد ، خدا و رسول او و مؤمنان ( امامان معصوم ) اعمال شما را مى بينند ! .
اصولا هر انسانى گواهان زيادى دارد .
قبل از هر كس خداوند كه عالم الغيب و الشهاده است ناظر بر همه اعمال و نيات ماست .
بعد از او فرشتگان مامور ضبط اعمال آدمى هستند چنانكه در آيه 21 سوره ق اشاره شده است : و جائت كل نفس معها سائق و شهيد .
سپس اعضاى پيكر آدمى و حتى پوست تن او گواهى مى دهند : يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم كانوا يعملون : روزى كه زبانها و دستها و پاهايشان به آنچه انجام مى دادند گواهى مى دهند ( نور - 24 ) و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذى انطق كل شىء :