بعدی

تفسير نمونه ج : 16 ص : 1
( 28 ) سوره قصص در مكه نازل شده و داراى 88 آيه است
آغاز شروع جلد 16 اول ماه رمضان المبارك 1403 / 23 خرداد 1362
تفسير نمونه ج : 16 ص : 2
تفسير نمونه ج : 16 ص : 3
سوره قصص
محتواى سوره قصص
معروف اين است كه اين سوره در مكه نازل شده است ، بنا بر اين محتواى كلى و خطوط اصلى آن همان محتوا و خطوط سوره هاى مكى است .
گرچه بعضى از مفسران آيه 85 اين سوره ، يا آيه 52 تا 55 را استثناء كرده اند و معتقدند كه اولى در جحفه ( سرزمينى است ميان مكه و مدينه ) و پنج آيه ديگر در مدينه نازل شده است ، ولى دليل روشنى بر گفته آنان در دست نيست .
شايد محتواى آيات پنجگانه كه سخن از اهل كتاب مى گويد ، و اهل كتاب بيشتر ساكن مدينه بودند ، سبب چنين تصورى شده است ، در حالى كه چنين نيست كه قرآن در مكه ، تنها سخن از مشركان بگويد ، بخصوص كه اهل مكه و مدينه رفت و آمد فراوانى با هم داشتند .
البته شان نزولى براى آيات 52 تا 55 ذكر كرده اند كه تناسب با مدنى بودن آن دارد و بخواست خدا در جاى خود از آن بحث خواهيم كرد .
آيه 85 كه سخن از بازگشت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به موطن اصلى يعنى مكه مى گويد هيچ مانعى ندارد به هنگام هجرت و خروجش از مكه در نزديكى اين سرزمين مقدس نازل شده باشد ، چرا كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به سرزمين مكه كه حرم امن خدا
تفسير نمونه ج : 16 ص : 4
و مركز خانه توحيد بود عشق مىورزيد ، و خداوند در اين آيه به او بشارت مى دهد كه سرانجام تو را به اين شهر بازمى گردانم .
بنا بر اين آيه مزبور نيز مى تواند مكى باشد ، و به فرض كه در سرزمين جحفه نازل شده باشد آن نيز به مكه از مدينه نزديكتر است .
بنا بر اين نمى توان در تقسيم دوگانه آيات به مكى و مدنى جائى براى اين آيه 85 در غير آيات مكى باز كرد .
آرى اين سوره در مكه نازل شده است ، در شرائطى كه مؤمنين در چنگال دشمنان نيرومندى گرفتار بودند ، دشمنانى كه هم از نظر جمعيت و تعداد ، و هم قدرت و قوت بر آنها برترى داشتند ، اين اقليت مسلمان ، چنان تحت فشار آن اكثريت بودند ، كه جمعى از آينده اسلام بيمناك و نگران به نظر مى رسيدند .
از آنجا كه اين حالت شباهت زيادى به وضع بنى اسرائيل در چنگال فرعونيان داشت ، بخشى از محتواى اين سوره را داستان موسى و بنى اسرائيل و فرعونيان تشكيل مى دهد ، بخشى كه در حدود نيمى از آيات اين سوره را در برمى گيرد .
مخصوصا از زمانى سخن مى گويد كه موسى طفل ضعيف شيرخوارى در چنگال فرعونيان بود ، اما آن قدرت شكست ناپذيرى كه بر سراسر عالم هستى سايه افكنده اين طفل ضعيف را در دامان دشمنان نيرومندش بزرگ كرد ، و سرانجام آنقدر قدرت و قوت به او بخشيد كه دستگاه فرعونيان را در هم پيچيد و كاخ بيدادگريشان را واژگون ساخت .
تا مسلمانان به لطف پروردگار و قدرت بى انتهاى او دلگرم باشند ، و از فزونى جمعيت و قدرت دشمن ، هراسى به خود راه ندهند .
آرى بخش اول اين سوره را همين تاريخچه پر معنى و آموزنده تشكيل مى دهد ، و مخصوصا در آغازش نويد حكومت حق و عدالت را براى مستضعفين
تفسير نمونه ج : 16 ص : 5
و بشارت در هم شكستن شوكت ظالمان را بازگو مى كند ، بشارتى آرامبخش و قدرت آفرين .
مى گويد بنى اسرائيل تا آن زمان كه رهبر و پيشوائى نداشتند و در زير چتر ايمان و توحيد قرار نگرفته بودند و فاقد هرگونه حركت و تلاش و كوشش منسجم و متحدى بودند زنجير اسارت و بردگى را در گردن داشتند ، اما به هنگامى كه رهبر خود را يافتند و قلب خود را به نور علم و توحيد روشن نمودند ، چنان بر فرعونيان تاختند كه حكومت را براى هميشه از دست آنها بيرون آورده و بنى اسرائيل را آزاد نمودند .
بخش ديگرى از اين سوره را داستان قارون آن مرد ثروتمند مستكبر را كه تكيه بر علم و ثروت خود داشت بازگو مى كند كه بر اثر غرور ، سرنوشتى همچون سرنوشت فرعون پيدا كرد .
او در آب فرو رفت و اين در خاك ، او تكيه بر قدرت نظامى و حكومت داشت و اين تكيه بر ثروت .
تا روشن شود نه ثروتمندان مكه و نه قدرتمندان مشرك در آن سرزمين و نه بازيگران سياسى آن محيط توانائى دارند كه در برابر اراده الله كه به پيروزى مستضعفان بر مستكبران تعلق گرفته كمترين مقاومتى نشان دهند .
اين بخش در اواخر سوره آمده است .
و ميان اين دو بخش درسهاى زنده و ارزنده اى از توحيد و معاد ، و اهميت قرآن ، و وضع حال مشركان در قيامت ، و مساله هدايت و ضلالت ، و پاسخ به بهانه جوئيهاى افراد ضعيف ، آمده است كه در حقيقت نتيجه اى است از بخش اول و مقدمه اى است براى بخش دوم .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 6
فضيلت تلاوت سوره قصص
در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرء طسم القصص اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق بموسى و كذب به ، و لم يبق ملك فى السماوات و الارض الا شهد له يوم القيامة انه كان صادقا : كسى كه سوره قصص را بخواند به تعداد هر يك از كسانى كه موسى را تصديق يا تكذيب كردند ده حسنه به او داده خواهد شد ، و فرشته اى در آسمانها و زمين نيست مگر اينكه روز قيامت گواهى بر صدق او مى دهد .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : كسى كه طواسين ثلاث ( سوره قصص و نمل و شعراء ) را در شب جمعه بخواند از دوستان خدا ، و در جوار او ، و در كنف حمايت او قرار خواهد گرفت و در دنيا هرگز فقر و ناامنى و ناراحتى شديد پيدا نخواهد كرد و در آخرت خداوند آنقدر از مواهب خود به او مى بخشد كه راضى شود و برتر از راضى بودن .
بديهى است اين همه اجر و پاداش از آن كسانى است كه با خواندن اين سوره در صف موسى (عليه السلام) و مؤمنان راستين و در خط مبارزه با فرعونها و قارونها قرار گيرند ، در مشكلات در برابر دشمن زانو نزنند ، و ذلت تسليم را بر خود هموار نكنند كه اين همه موهبت را ارزان به كسى نمى دهند ، مخصوص آنها است كه مى خوانند و مى انديشند و برنامه عمل خويش قرار مى دهند .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 7
سورة القصص
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ طسم(1) تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الْمُبِينِ(2) نَتْلُوا عَلَيْك مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْم يُؤْمِنُونَ(3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فى الأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَستَضعِف طائفَةً مِّنهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَستَحْىِ نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ(4) وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الأَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْوَرِثِينَ(5) وَ نُمَكِّنَ لهَُمْ فى الأَرْضِ وَ نُرِى فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كانُوا يحْذَرُونَ(6)

تفسير نمونه ج : 16 ص : 8
ترجمه :
1 - طسم .
2 - اينها آيات كتاب مبين است .
3 - ما از داستان موسى و فرعون به حق بر تو مى خوانيم ، براى گروهى كه ايمان بياورند .
4 - فرعون برترى جوئى در زمين كرد و اهل آنرا به گروههاى مختلفى تقسيم نمود ، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى كشاند ، پسران آنها را سرمى بريد و زنان آنها را ( براى كنيزى ) زنده نگه مى داشت ، او مسلما از مفسدان بود .
5 - اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم ، و آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم ! .
6 - حكومتشان را پابرجا سازيم و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را بيم داشتند از اين گروه نشان دهيم .

تفسير : مشيت ما به پيروزى مستضعفان تعلق گرفته !
اين چهاردهمين بار است كه با حروف مقطعه در آغاز سوره هاى قرآن روبرو مى شويم ، مخصوصا طسم سومين و آخرين بار است .
و چنانكه بارها گفتيم حروف مقطعه قرآن تفسيرهاى گوناگونى دارد كه ما در آغاز سوره هاى بقره و آل عمران و اعراف مشروحا از آن بحث كرديم .
بعلاوه در مورد طسم از روايات متعددى برمى آيد كه اين حروف علامتهاى اختصارى از صفات خدا ، و يا مكانهاى مقدسى مى باشد ، اما در عين حال مانع از آن تفسير معروف كه بارها بر روى آن تاكيد كرده ايم نخواهد بود كه خداوند مى خواهد اين حقيقت را بر همه روشن سازد كه اين كتاب بزرگ آسمانى كه سرچشمه انقلابى بزرگ در تاريخ بشر گرديد و برنامه كامل زندگى سعادتبخش انسانها را در بردارد از وسيله ساده اى همچون حروف الف باء تشكيل يافته
تفسير نمونه ج : 16 ص : 9
كه هر كودكى مى تواند به آن تلفظ كند ، اين نهايت عظمت است كه آنچنان محصول فوق العاده با اهميتى را از چنين مواد ساده اى ايجاد كند كه همگان آنرا در اختيار دارند .
و شايد به همين دليل بلافاصله بعد از اين حروف مقطعه سخن از عظمت قرآن به ميان آورده مى گويد : اين آيات با عظمت آيات كتاب مبين است كتابى كه هم خود روشن است و هم روشنگر راه سعادت انسانها ( تلك آيات الكتاب المبين ) .
گرچه كتاب مبين در بعضى از آيات قرآن مانند آيه 61 سوره يونس ( و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين ) و آيه 6 سوره هود ( كل فى كتاب مبين ) به معنى لوح محفوظ تفسير شده ، ولى در آيه مورد بحث به قرينه ذكر آيات و همچنين جمله نتلوا عليه كه در آيه بعد مى آيد به معنى قرآن است .
در اينجا قرآن به مبين بودن توصيف شده و مبين چنانكه از لغت استفاده مى شود هم به معنى لازم و هم به معنى متعدى آمده است ، چيزى كه هم آشكار است و هم آشكار كننده ، و قرآن مجيد با محتواى روشنش حق را از باطل آشكار و راه را از بيراهه نمودار مى سازد .
قرآن بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه وارد بيان سرگذشت موسى و فرعون شده مى گويد : ما به حق بر تو از داستان موسى و فرعون مى خوانيم براى گروهى
تفسير نمونه ج : 16 ص : 10
كه ايمان مى آورند ( نتلوا عليك من نبا موسى و فرعون بالحق لقوم يؤمنون ) .
تعبير به من كه به اصطلاح تبعيضيه است اشاره به اين نكته مى باشد كه آنچه در اينجا آمده گوشه اى از اين داستان پرماجرا است كه بيان آن تناسب و ضرورت داشته .
و تعبير بالحق اشاره به اين است كه آنچه در اينجا آمده خالى از هر گونه خرافات و اباطيل و اساطير و مطالب غير واقعى است .
تلاوتى است توأم با حق و عين واقعيت ، تعبير به لقوم يؤمنون ، تاكيدى است بر اين حقيقت كه مؤمنان آنروز كه در مكه تحت فشار بودند و مانند آنها بايد از شنيدن اين داستان به اين حقيقت برسند كه قدرت دشمن هر قدر زياد باشد ، و جمعيت و نفرات و نيروهايشان فراوان ، و مردم با ايمان هر قدر در اقليت و تحت فشار باشند و ظاهرا كم قدرت ، هرگز نبايد ضعف و فتورى به خود راه دهند كه در برابر قدرت خدا همه چيز آسان است .
خدائى كه موسى را براى نابود كردن فرعون در آغوش فرعون پرورش داد خدائى كه بردگان مستضعف را به حكومت روى زمين رسانيد ، و جباران گردنكش را خوار و ذليل و نابود كرد ، و خدائى كه كودك شيرخوارى را در ميان امواج خروشان محافظت فرمود و هزاران هزار از فرعونيان زورمند را در ميان امواج مدفون ساخت قادر بر نجات شماست .
آرى هدف اصلى از اين آيات مؤمنانند و اين تلاوت به خاطر آنها و براى آنها صورت گرفته ، مؤمنانى كه مى توانند از آن الهام گيرند و راه خود را به سوى هدف در ميان انبوه مشكلات بگشايند .
اين در حقيقت يك بيان اجمالى بود سپس به تفصيل آن پرداخته مى گويد :
تفسير نمونه ج : 16 ص : 11
فرعون استكبار و سلطه گرى و برترى جوئى در زمين كرد ( ان فرعون علا فى الارض ) .
او بنده ضعيفى بود كه بر اثر جهل و نادانى شخصيت خود را گم كرد و تا آنجا پيشرفت كه دعوى خدائى نمود .
تعبير به الارض ( زمين ) اشاره به سرزمين مصر و اطراف آن است ، و از آنجا كه يك قسمت مهم آباد روى زمين در آن روز آن منطقه بوده اين واژه به صورت مطلق آمده است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه الف و لام ، براى عهد و اشاره به سرزمين مصر باشد .
به هر حال او براى تقويت كردن پايه هاى استكبار خود به چند جنايت بزرگ دست زد : نخست كوشيد در ميان مردم مصر تفرقه بيندازد ( و جعل اهلها شيعا ) .
همان سياستى كه در طول تاريخ پايه اصلى حكومت مستكبران را تشكيل مى داده است ، چرا كه حكومت يك اقليت ناچيز بر يك اكثريت بزرگ جز با برنامه تفرقه بينداز و حكومت كن امكان پذير نيست ! آنها هميشه از توحيد كلمه و كلمه توحيد وحشت داشته و دارند ، آنها از پيوستگى صفوف مردم به شدت مى ترسند ، و به همين دليل حكومت طبقاتى تنها راه حفظ آنان است ، همان كارى كه فرعون و فراعنه در هر عصر و زمان كرده و مى كنند .
آرى فرعون مخصوصا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسيم كرد : قبطيان كه بوميان آن سرزمين بودند ، و تمام وسائل رفاهى و كاخها و ثروتها و پستهاى حكومت در اختيار آنان بود .
و سبطيان يعنى مهاجران بنى اسرائيل كه به صورت بردگان و غلامان و كنيزان در چنگال آنها گرفتار بودند .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 12
فقر و محروميت ، سراسر وجودشان را فرا گرفته بود و سخت ترين كارها بر دوش آنها بود ، بى آنكه بهره اى داشته باشند ( و تعبير به اهل در باره هر دو گروه به خاطر آن است كه بنى اسرائيل مدتها ساكن آن سرزمين بودند و به راستى اهل آن شده بودند ) .
هنگامى كه مى شنويم بعضى از فراعنه مصر براى ساختن يك قبر براى خود ( هرم معروف خوفو كه در نزديكى پايتخت مصر قاهره قرار دارد ) يكصد هزار برده را در طول بيست سال به كار مى گيرد و هزاران نفر از آنها را در اين ماجرا به ضرب شلاق يا از فشار كار به قتل مى رسانند بايد حديث مفصل را از اين مجمل بخوانيم ! .
دومين جنايت او استضعاف گروهى از مردم آن سرزمين بود قرآن مى گويد آنچنان اين گروه را به ضعف و ناتوانى كشانيد كه پسران آنها را سر مى بريد و زنان آنها را براى خدمت زنده نگه مى داشت ( يستضعف طائفة منهم يذبح ابنائهم و يستحيى نسائهم ) .
او دستور داده بود كه درست بنگرند فرزندانى كه از بنى اسرائيل متولد مى شوند اگر پسر باشند آنها را از دم تيغ بگذرانند ! و اگر دختر باشند براى خدمتكارى و كنيزى زنده نگه دارند ! راستى او با اين عملش چه مى خواست انجام بدهد ؟ معروف اين است كه او در خواب ديده بود شعله آتشى از سوى بيت المقدس برخاسته و تمام خانه هاى مصر را فرا گرفت ، خانه هاى قبطيان را سوخت ولى خانه هاى بنى اسرائيل سالم ماند ! او از آگاهان و معبران خواب توضيح خواست ، گفتند : از اين سرزمين بيت المقدس مردى خروج مى كند كه هلاكت مصر و حكومت فراعنه به دست او
تفسير نمونه ج : 16 ص : 13
است ! .
و نيز نقل كرده اند كه بعضى از كاهنان به او گفتند پسرى در بنى اسرائيل متولد مى شود كه حكومت تو را بر باد خواهد داد ! .
و سرانجام همين امر سبب شد كه فرعون تصميم به كشتن نوزادان پسر از بنى اسرائيل را بگيرد .
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه پيامبران پيشين بشارت ظهور موسى و ويژگيهاى او را داده بودند ، و فرعونيان با آگاهى از اين امر بيمناك بودند و در مقام مبارزه برآمدند .
ولى قرار گرفتن جمله يذبح ابنائهم بعد از جمله يستضعف طائفة منهم ، مطلب ديگرى را بازگو مى كند ، مى گويد فرعونيان براى تضعيف بنى اسرائيل اين نقشه را طرح كرده بودند كه نسل ذكور آنها را كه مى توانست قيام كند و با فرعونيان بجنگد براندازند ، و تنها دختران و زنان را كه به تنهائى قدرت بر قيام و مبارزه نداشتند براى خدمتكارى زنده بگذارند .
گواه ديگر اين سخن اين است كه از آيه 25 سوره مؤمن به خوبى استفاده مى شود كه برنامه كشتن پسران و زنده نگه داشتن دختران حتى بعد از قيام موسى (عليه السلام) ادامه داشت : فلما جائهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الذين آمنوا معه و استحيوا نسائهم و ما كيد الظالمين الا فى ضلال : هنگامى كه موسى حق را از نزد ما براى آنها آورد ، گفتند : پسران كسانى را كه به موسى ايمان آورده اند بكشيد و زنانشان را زنده نگهداريد ، اما نقشه كافران جز در گمراهى نخواهد بود .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 14
جمله يستحيى نسائهم ( زنان آنها را زنده نگه مى داشتند ) ظاهر در اين است كه اصرار به بقاء حيات دختران و زنان داشتند ، يا به خاطر خدمتكارى و يا كامجوئيهاى جنسى و يا هر دو .
و در آخرين جمله اين آيه به صورت يك جمع بندى و نيز بيان علت مى فرمايد : او بطور مسلم از مفسدان بود ( انه كان من المفسدين ) .
كوتاه سخن اينكه كار فرعون خلاصه در فساد روى زمين مى شد ، برترى جوئيش فساد بود ، ايجاد زندگى طبقاتى در مصر ، فساد ديگر ، شكنجه بنى اسرائيل و همچنين كشتن پسران آنها و كنيزى دخترانشان فساد سومى بود ، و جز اين مفاسد بسيار ديگرى نيز داشت .
طبيعى است افراد برترى جو و خودپرست تنها حافظ منافع خويشند ، و هرگز حفظ منافع شخصى با حفظ منافع جامعه كه نياز به عدالت و فداكارى و ايثار دارد هماهنگ نخواهد بود ، و بنا بر اين هر چه باشد نتيجه اش فساد است در همه ابعاد زندگى .
ضمنا تعبير يذبح كه از ماده ذبح است نشان مى دهد رفتار فرعونيان با بنى اسرائيل همچون رفتار با گوسفندان و چهارپايان بود ، و اين انسانهاى بى گناه را همچون حيوانات سر مى بريدند .
در مورد اين برنامه جنايتبار فرعونيان داستانها گفته اند ، بعضى مى گويند فرعون دستور داده بود كه زنان باردار بنى اسرائيل را دقيقا زير نظر بگيرند ، و تنها قابله هاى قبطى و فرعونى مامور وضع حمل آن بودند ، تا اگر نوزاد پسر باشد فورا به مقامات حكومت مصر خبر دهند و جلادان بيايند و قربانى خود را
تفسير نمونه ج : 16 ص : 15
بگيرند .
در اينكه چند نفر از نوزادان بنى اسرائيل در اين برنامه قربانى شدند دقيقا روشن نيست ، بعضى عدد آن را نود هزار ! و بعضى صدها هزار ! گفته اند ، آنها گمان مى كردند با اين جنايتهاى موحش مى توانند جلو قيام بنى اسرائيل و تحقق اراده حتمى خدا را بگيرند .
بلافاصله بعد از اين آيه مى فرمايد : اراده و مشيت ما بر اين قرار گرفته است كه بر مستضعفين در زمين منت نهيم و آنها را مشمول مواهب خود نمائيم ( و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ) .
آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم ( و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين ) .
آنها را نيرومند و قوى و صاحب قدرت ، و حكومتشان را مستقر و پا بر جا سازيم ( و نمكن لهم فى الارض ) .
و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را از سوى اين مستضعفين بيم داشتند نشان دهيم ! ( و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون ) .
چقدر اين دو آيه گويا و اميدبخش است ؟ چرا كه به صورت يك قانون كلى و در شكل فعل مضارع و مستمر بيان شده است ، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنى اسرائيل و حكومت فرعونيان داشته ، مى گويد : ما مى خواهيم چنين كنيم ... يعنى فرعون مى خواست بنى اسرائيل را تار و مار كند و قدرت و شوكتشان را درهم بشكند ، اما ما مى خواستيم آنها قوى و پيروز شوند .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 16
او مى خواست حكومت تا ابد در دست مستكبران باشد اما ما اراده كرده بوديم كه حكومت را به مستضعفان بسپاريم ! و سرانجام چنين شد .
ضمنا تعبير به منت چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى بخشيدن مواهب و نعمتها است ، و اين با منت زبانى كه بازگو كردن نعمت به قصد تحقير طرف است و مسلما كار مذمومى است ، فرق بسيار دارد .
در اين دو آيه خداوند پرده از روى اراده و مشيت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در اين زمينه بيان مى كند كه با هم پيوند و ارتباط نزديك دارند .
نخست اينكه ما مى خواهيم آنها را مشمول نعمتهاى خود كنيم ( و نريد ان نمن ... ) .
ديگر اينكه ما مى خواهيم آنها را پيشوايان نمائيم ( نجعلهم ائمة ) .
سوم اينكه ما مى خواهيم آنها را وارثان حكومت جباران قرار دهيم ( و نجعلهم الوارثين ) .
چهارم اينكه ما حكومت قوى و پا بر جا به آنها مى دهيم ( و نمكن لهم فى الارض ) .
و بالاخره پنجم اينكه آنچه را دشمنانشان از آن بيم داشتند و تمام نيروهاى خود را بر ضد آن بسيج كرده بودند به آنها نشان دهيم ( و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون ) .
چنين است لطف عنايت پروردگار در مورد مستضعفين ، اما آنها كيانند ؟ و چه اوصافى دارند ؟ در بحث نكات به خواست خدا از آن سخن خواهيم گفت .
هامان وزير معروف فرعون بود و تا به آن حد در دستگاه او نفوذ داشت كه در آيه بالا از لشكريان مصر تعبير به لشكريان فرعون و هامان مى كند ( شرح بيشتر در باره هامان بخواست خدا ذيل آيه 38 همين سوره خواهد آمد ) .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 17
نكته ها :

1 - حكومت جهانى مستضعفان
گفتيم آيات فوق ، هرگز سخن از يك برنامه موضعى و خصوصى مربوط به بنى اسرائيل نمى گويد ، بلكه بيانگر يك قانون كلى است براى همه اعصار و قرون و همه اقوام و جمعيتها ، مى گويد : ما اراده داريم كه بر مستضعفان منت بگذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان حكومت روى زمين قرار دهيم .
اين بشارتى است در زمينه پيروزى حق بر باطل و ايمان بر كفر .
اين بشارتى است براى همه انسانهاى آزاده و خواهان حكومت عدل و داد و برچيده شدن بساط ظلم و جور .
نمونه اى از تحقق اين مشيت الهى ، حكومت بنى اسرائيل و زوال حكومت فرعونيان بود .
و نمونه كاملترش حكومت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و يارانش بعد از ظهور اسلام بود ، حكومت پا برهنه ها و تهى دستان با ايمان و مظلومان پاكدل كه پيوسته از سوى فراعنه زمان خود مورد تحقير و استهزاء بودند ، و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند .
سرانجام خدا به دست همين گروه دروازه قصرهاى كسراها و قيصرها را گشود و آنها را از تخت قدرت بزير آورد و بينى مستكبران را به خاك ماليد .
و نمونه گسترده تر آن ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين بوسيله مهدى ( ارواحنا له الفداء ) است .
اين آيات از جمله آياتى است كه به روشنى بشارت ظهور چنين حكومتى را مى دهد ، لذا در روايات اسلامى مى خوانيم كه ائمه اهلبيت (عليهم السلام) در تفسير اين آيه اشاره به اين ظهور بزرگ كرده اند .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 18
در نهج البلاغه از على (عليه السلام) چنين آمده است : لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عظف الضروس على ولدها و تلى عقيب ذلك و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ... : دنيا پس از چموشى و سركشى - همچون شترى كه از دادن شير به دوشنده اش خوددارى مى كند و براى بچه اش نگه مى دارد - به ما روى مى آورد ... سپس آيه و نريد ان نمن را تلاوت فرمود .
و در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمود : هم آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يبعث الله مهديهم بعد جهدهم ، فيعزهم و يذل عدوهم : اين گروه آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هستند ، خداوند مهدى آنها را بعد از زحمت و فشارى كه بر آنان وارد مى شود برمى انگيزد و به آنها عزت مى دهد و دشمنانشان را ذليل و خوار مى كند .
و در حديثى از امام زين العابدين على بن الحسين (عليهماالسلام) مى خوانيم : و الذى بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا ، ان الابرار منا اهل البيت و شيعتهم بمنزلة موسى و شيعته ، و ان عدونا و اشياعهم بمنزلة فرعون و اشياعه : سوگند به كسى كه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به حق بشارت دهنده و بيم دهنده قرار داد كه نيكان از ما اهل البيت و پيروان آنها بمنزله موسى و پيروان او هستند ، و دشمنان ما و پيروان آنها بمنزله فرعون و پيروان او مى باشند ( سرانجام ما پيروز مى شويم و آنها نابود مى شوند و حكومت حق و عدالت از آن ما خواهد بود ) .
البته حكومت جهانى مهدى (عليه السلام) در آخر كار هرگز مانع از حكومتهاى اسلامى در مقياسهاى محدودتر پيش از آن از طرف مستضعفان بر ضد مستكبران نخواهد بود ، و هر زمان شرائط آن را فراهم سازند وعده حتمى و مشيت الهى در
تفسير نمونه ج : 16 ص : 19
باره آنها تحقق خواهد يافت و اين پيروزى نصيبشان مى شود .

2 - مستضعفان و مستكبران كيانند ؟
مى دانيم واژه مستضعف از ماده ضعف است ، اما چون به باب استفعال برده شده به معنى كسى است كه او را به ضعف كشانده اند و در بند و زنجير كرده اند .
به تعبير ديگر مستضعف كسى نيست كه ضعيف و ناتوان و فاقد قدرت و نيرو باشد ، مستضعف كسى است كه نيروهاى بالفعل و بالقوة دارد ، اما از ناحيه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته ، ولى با اين حال در برابر بند و زنجير كه بر دست و پاى او نهاده اند ساكت و تسليم نيست ، پيوسته تلاش مى كند ، تا زنجيرها را بشكند و آزاد شود ، دست جباران و ستمگران را كوتاه سازد و آئين حق و عدالت را برپا كند .
خداوند به چنين گروهى وعده يارى و حكومت در زمين داده است ، نه افراد بى دست و پا و جبان و ترسو كه حتى حاضر نيستند فريادى بكشند ، تا چه رسد به اينكه پا در ميدان مبارزه بگذارند و قربانى دهند .
بنى اسرائيل نيز آن روز توانستند وارث حكومت فرعونيان شوند كه گرد رهبر خود موسى (عليه السلام) را گرفتند ، نيروهاى خود را بسيج كردند و همه صف واحدى را تشكيل دادند ، بقاياى ايمانى كه از جدشان ابراهيم به ارث برده بودند با دعوت موسى (عليه السلام) تكميل و خرافات را از فكر خود زدودند و آماده قيام شدند .
البته مستضعف انواع و اقسامى دارد مستضعف فكرى و فرهنگى مستضعف اقتصادى مستضعف اخلاقى و مستضعف سياسى و آنچه بيشتر قرآن روى آن تكيه كرده است مستضعفين سياسى و اخلاقى است .
بدون شك جباران مستكبر براى تحكيم پايه هاى سياست جابرانه خود قبل از هر چيز سعى مى كنند قربانيان خود را به استضعاف فكرى و فرهنگى بكشانند
تفسير نمونه ج : 16 ص : 20
سپس به استضعاف اقتصادى ، تا قدرت و توانى براى آنها باقى نماند ، تا فكر قيام و گرفتن زمام حكومت را در دست و در مغز خود نپرورانند .
در قرآن مجيد در پنج مورد سخن از مستضعفين به ميان آمده كه عموما سخن از مؤمنانى مى گويد كه تحت فشار جباران قرار داشتند .
در يك جا مؤمنان را دعوت به مبارزه و جهاد در راه خدا و مستضعفين با ايمان كرده مى گويد : چرا در راه خدا ، و در راه مردان و زنان و كودكانى كه تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد ؟ همان افراد ستمديده اى كه مى گويند : خدايا ! ما را از اين شهر ( مكه ) كه اهلش ستمگرند بيرون بر ، و براى ما از طرف خودت سرپرستى قرار ده ، و براى ما از سوى خودت ياورى تعيين فرما ( نساء - 75 ) .
تنها در يك مورد سخن از كسانى به ميان مى آورد كه ظالمند و همكارى با كافران دارند و ادعاى مستضعف بودن مى كنند و قرآن ادعاى آنها را نفى كرده ، مى گويد : شما مى توانستيد با هجرت كردن از منطقه كفر و فساد از چنگال آنها رهائى يابيد ، اما چون چنين نكرديد جايگاه شما دوزخ است ( مضمون آيه
97 - نساء ) .
ولى به هر حال قرآن همه جا به حمايت از مستضعفان برخاسته و از آنها به نيكى ياد كرده است و آنها را مؤمنان تحت فشار مى شمارد ، مؤمنانى مجاهد و تلاش گر كه مشمول لطف خدا هستند .

3 - روش عمومى مستكبران تاريخ
نه تنها فرعون بود كه براى اسارت بنى اسرائيل مردان آنها را مى كشت ، و زنانشان را براى خدمتكارى زنده نگه مى داشت ، كه در طول تاريخ همه جباران چنين بودند و با هر وسيله نيروهاى فعال را از كار مى انداختند .
آنجا كه نمى توانستند مردان را بكشند مردانگى را مى كشتند ، و با پخش
تفسير نمونه ج : 16 ص : 21
وسائل فساد ، مواد مخدر ، توسعه فحشاء و بى بندبارى جنسى ، گسترش شراب و قمار ، و انواع سرگرميهاى ناسالم ، روح شهامت و سلحشورى و ايمان را در آنها خفه مى كردند ، تا بتوانند با خيالى آسوده به حكومت خودكامه خويش ادامه دهند .
اما پيامبران الهى مخصوصا پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سعى داشتند نيروهاى خفته جوانان را بيدار و آزاد سازند ، و حتى به زنان درس مردانگى بياموزند ، و آنها را در صف مردان ، در برابر مستكبران قرار دهند .
شواهد اين دو برنامه در تاريخ گذشته و امروز در همه كشورهاى اسلامى به خوبى نمايان است كه نيازى به ذكر آن نمى بينيم .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 22
وَ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فى الْيَمِّ وَ لا تخَافى وَ لا تحْزَنى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسلِينَ(7) فَالْتَقَطهُ ءَالُ فِرْعَوْنَ لِيَكونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا كانُوا خَطِئِينَ(8) وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ قُرَّت عَين لى وَ لَك لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(9)
ترجمه :
7 - ما به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير ده ، و هنگامى كه بر او ترسيدى وى را در دريا ( ى نيل ) بيفكن ، و نترس و غمگين مباش كه ما او را به تو باز مى گردانيم ، و او را از رسولانش قرار مى دهيم .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 23
8 - ( هنگامى كه مادر از سوى كودك خود سخت در وحشت فرو رفت او را به فرمان خدا به دريا افكند ) خاندان فرعون او را از آب گرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد ، مسلما فرعون و هامان و لشكريان آن دو خطاكار بودند .
9 - همسر فرعون ( هنگامى كه ديد آنها قصد كشتن كودك را دارند ) گفت او را نكشيد ، نور چشم من و شماست ؟ شايد براى ما مفيد باشد ، يا او را پسر خود برگزينيم و آنها نمى فهميدند ( كه دشمن اصلى خود را در آغوش خويش مى پرورانند ! ) .

تفسير : در آغوش فرعون !
از اينجا قرآن مجيد ، براى ترسيم نمونه زنده اى از پيروزى مستضعفان بر مستكبران وارد شرح داستان موسى و فرعون مى شود ، و مخصوصا به بخشهائى مى پردازد كه موسى را در ضعيف ترين حالات و فرعون را در نيرومندترين شرايط نشان مى دهد ، تا پيروزى مشية الله را بر اراده جباران به عاليترين وجه مجسم نمايد .
نخست مى گويد : ما به مادر موسى وحى فرستاديم ( و الهام كرديم ) كه موسى را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى او را در دريا بيفكن ! ( و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ) .
و ترس و اندوهى به خود راه مده ( و لا تخافى و لا تحزنى ) .
چرا كه ما قطعا او را به تو باز مى گردانيم ، و او را از رسولان قرار خواهيم داد ( انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين ) .
اين آيه كوتاه مشتمل بر دو امر ، و دو نهى ، و دو بشارت است كه مجموعا خلاصه اى است از يك داستان بزرگ و پر ماجرا كه فشرده اش چنين است : دستگاه فرعون برنامه وسيعى براى كشتن نوزادان پسر از بنى اسرائيل تربيت داده بود ، و حتى قابله هاى فرعونى مراقب زنان باردار بنى اسرائيل بودند .
در اين ميان يكى از اين قابله ها با مادر موسى دوستى داشت ( حمل موسى
تفسير نمونه ج : 16 ص : 24
مخفيانه صورت گرفت و چندان آثارى از حمل در مادر نمايان نبود ) هنگامى كه احساس كرد تولد نوزاد نزديك شده به سراغ قابله دوستش فرستاد و گفت : ماجراى من چنين است فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تو نيازمندم .
هنگامى كه موسى تولد يافت از چشمان او نور مرموزى درخشيد ، چنانكه بدن قابله به لرزه درآمد ، و برقى از محبت در اعماق قلب او فرو نشست ، و تمام زواياى دلش را روشن ساخت .
زن قابله رو به مادر موسى كرد و گفت : من در نظر داشتم ماجراى تولد اين نوزاد را به دستگاه حكومت خبر دهم ، تا جلادان بيايند و اين پسر را به قتل رسانند ( و من جايزه خود را بگيرم ) ولى چكنم كه عشق شديدى از اين نوزاد در درون قلبم احساس مى كنم ! حتى راضى نيستم موئى از سر او كم شود ، با دقت از او حفاظت كن ، من فكر مى كنم دشمن نهائى ما سرانجام او باشد ! .
قابله از خانه مادر موسى بيرون آمد ، بعضى از جاسوسان حكومت او را ديدند و تصميم گرفتند وارد خانه شوند ، خواهر موسى ماجرا را به مادر خبر داد مادر دستپاچه شد آنچنان كه نمى دانست چه كند ؟ در ميان اين وحشت شديد كه هوش از سرش برده بود نوزاد را در پارچه اى پيچيد و در تنور انداخت ، مامورين وارد شدند در آنجا چيزى جز تنور آتش نديدند ! ، تحقيقات را از مادر موسى شروع كردند ، گفتند : اين زن قابله در اينجا چه مى كرد ؟ گفت : او دوست من است براى ديدار آمده بود ، مامورين مايوس شدند و بيرون رفتند .
مادر موسى به هوش آمد و به خواهر موسى گفت نوزاد كجا است ؟ او اظهار بى اطلاعى كرد ، ناگهان صداى گريه اى از درون تنور برخاست مادر به سوى تنور دويد ، ديد خداوند آتش را براى او برد و سلام كرده است ( همان خدائى كه آتش نمرودى را براى ابراهيم سرد و سالم ساخت ) دست كرد و نوزادش را سالم
تفسير نمونه ج : 16 ص : 25
بيرون آورد .
اما باز مادر در امان نبود ، چرا كه ماموران چپ و راست در حركت و جستجو بودند ، و شنيدن صداى يك نوزاد كافى بود كه خطر بزرگى واقع شود .
در اينجا يك الهام الهى قلب مادر را روشن ساخت ، الهامى است كه ظاهرا او را به كار خطرناكى دعوت مى كند ، ولى با اينحال از آن احساس آرامش مى نمايد .
اين يك ماموريت الهى است كه به هر حال بايد انجام شود ، و تصميم گرفت به اين الهام لباس عمل بپوشاند و نوزاد خويش را به نيل بسپارد ! .
به سراغ يك نجار مصرى آمد ( نجارى كه نيز او از قبطيان و فرعونيان بود ! ) از او درخواست كرد صندوق كوچكى براى او بسازد .
نجار گفت : با اين اوصاف كه مى گوئى صندوق را براى چه مى خواهى ؟ ! مادرى كه زبانش عادت به دروغ نداشت نتوانست در اينجا سخنى جز اين بگويد كه من از بنى اسرائيلم ، نوزاد پسرى دارم ، و مى خواهم نوزادم را در آن مخفى كنم .
اما نجار قبطى تصميم گرفت اين خبر را به جلادان برساند ، به سراغ آنها آمد ، اما چنان وحشتى بر قلب او مستولى شد كه زبانش باز ايستاد ، تنها با دست اشاره مى كرد و مى خواست با علائم مطلب را بازگو كند ، مامورين كه گويا از حركات او يك نحو سخريه و استهزاء برداشت كردند او را زدند و بيرون كردند .
هنگامى كه بيرون آمد حال عادى خود را باز يافت ، اين ماجرا تكرار شد ، و در نتيجه فهميد در اينجا يك سر الهى نهفته است ، صندوق را ساخت و به مادر موسى تحويل داد .
شايد صبحگاهانى بود كه هنوز چشم مردم مصر در خواب ، هوا كمى روشن شده بود ، مادر نوزاد خود را همراه صندوق به كنار نيل آورد ، پستان در دهان
تفسير نمونه ج : 16 ص : 26
نوزاد گذاشت ، و آخرين شير را به او داد ، سپس او را در آن صندوق مخصوص كه همچون يك كشتى كوچك قادر بود بر روى آب حركت كند گذاشت و آن را روى امواج نهاد .
امواج خروشان نيل صندوق را به زودى از ساحل دور كرده ، مادر در كنار ايستاده بود و اين منظره را تماشا مى نمود ، در يك لحظه احساس كرد قلبش از او جدا شده و روى امواج حركت مى كند ، اگر لطف الهى قلب او را آرام نكرده بود ، فرياد مى كشيد و همه چيز فاش مى شد ! .
هيچكس نمى تواند دقيقا حالت اين مادر را در آن لحظات حساس ترسيم كند ، ولى آن شاعره فارسى زبان تا حدودى اين صحنه را در اشعار زيبا و با روحش مجسم ساخته است ، مى گويد : مادر موسى چو موسى را به نيل در فكند از گفته رب جليل خود ز ساحل كرد با حسرت نگاه گفت كاى فرزند خرد بى گناه ! گر فراموشت كند لطف خداى چون رهى زين كشتى بى ناخداى ! وحى آمد كاين چه فكر باطل است ! رهرو ما اينك اندر منزل است ! ما گرفتيم آنچه را انداختى ! دست حق را ديدى و نشناختى ! سطح آب از گاهوارش خوشتر است دايه اش سيلاب و موجش مادر است ! رودها از خود نه طغيان مى كنند آنچه مى گوئيم ما آن مى كنند ! ما به دريا حكم طوفان مى دهيم ما به سيل و موج فرمان مى دهيم ! نقش هستى نقشى از ايوان ما است خاك و باد و آب سرگردان ما است به كه برگردى به ما بسپاريش كى تو از ما دوستر مى داريش ؟ ! اينها همه از يكسو اما ببينيم در كاخ فرعون چه خبر ؟ در اخبار آمده : فرعون دخترى داشت
تفسير نمونه ج : 16 ص : 27
و تنها فرزندش همو بود ، او از بيمارى شديدى رنج مى برد ، دست به دامن اطباء زد نتيجه اى نگرفت ، به كاهنان متوسل شد آنها گفتند كه اى فرعون ما پيش بينى مى كنيم كه از درون اين دريا انسانى به اين كاخ گام مى نهد كه اگر از آب دهانش به بدن اين بيمار بمالند بهبودى مى يابد ! فرعون و همسرش آسيه در انتظار چنين ماجرائى بودند كه ناگهان روزى صندوقچه اى را كه بر امواج در حركت بود ، نظر آنها را جلب كرد ، دستور داد مامورين فورا به سراغ صندوق بروند ، و آن را از آب بگيرند ، تا در آن چه باشد ؟ صندوق مرموز در برابر فرعون قرار گرفت ، ديگران نتوانستند ، در آن را بگشايند ، آرى مى بايست در صندوق نجات موسى بدست خود فرعون گشوده شود و گشوده شد ! هنگامى كه چشم همسر فرعون به چشم كودك افتاد ، برقى از آن جستن كرد و اعماق قلبش را روشن ساخت و همگى - مخصوصا همسر فرعون - مهر او را به دل گرفتند ، و هنگامى كه آب دهان اين نوزاد مايه شفاى بيمار شد اين محبت فزونى گرفت .
اكنون به قرآن باز مى گرديم و خلاصه اين ماجرا را از زبان قرآن مى شنويم : قرآن مى گويد : خاندان فرعون ، موسى را ( از روى امواج نيل ) بر گرفتند تا دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد ! ( فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ) .
التقط از ماده التقاط در اصل به معنى رسيدن به چيزى بى تلاش و كوشش است ، و اينكه به اشياء گم شده اى كه انسان پيدا مى كند ، لقطه
تفسير نمونه ج : 16 ص : 28
مى گويند نيز به همين جهت است .
بديهى است فرعونيان قنداقه اين نوزاد را از امواج به اين منظور نگرفتند كه دشمن سرسختشان را در آغوش خود پرورش دهند ، بلكه آنها به گفته همسر فرعون مى خواستند نور چشمى براى خود برگزينند .
اما سرانجام و عاقبت كار چنين شد ، و به اصطلاح علماى ادب لام در اينجا لام عاقبت است نه لام علت و لطافت اين تعبير در همين است كه خدا مى خواهد قدرت خود را نشان دهد كه چگونه اين گروه را كه تمام نيروهاى خود را براى كشتن پسران بنى اسرائيل بسيج كرده بودند وادار مى كند كه همان كسى را كه اينهمه مقدمات براى نابودى او است چون جان شيرين در بر بگيرند و پرورش دهند ! .
ضمنا تعبير به آل فرعون نشان مى دهد كه نه يك نفر بلكه گروهى از فرعونيان براى گرفتن صندوق از آب شركت كردند و اين شاهد بر آن است كه چنين انتظارى را داشتند .
و در پايان آيه اضافه مى كند : مسلما فرعون و هامان و لشكريان آن دو خطاكار بودند ( ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطئين ) .
آنها در همه چيز خطاكار بودند ، چه خطائى از اين برتر كه راه حق و عدالت را گذارده پايه هاى حكومت خود را بر ظلم و جور و شرك بنا نموده بودند ؟ و چه خطائى از اين روشنتر كه آنها هزاران طفل را سر بريدند تا كليم الله را نابود كنند ، ولى خداوند او را به دست خودشان سپرد و گفت : بگيريد و اين دشمنتان را پرورش دهيد و بزرگ كنيد ! .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 29
از آيه بعد استفاده مى شود كه مشاجره و درگيرى ميان فرعون و همسرش و احتمالا بعضى از اطرافيان آنها بر سر اين نوزاد درگرفته بود ، چرا كه قرآن مى گويد : همسر فرعون گفت اين نور چشم من و تو است ، او را نكشيد ، شايد براى ما مفيد باشد ، يا او را به عنوان پسر انتخاب كنيم ! ( و قالت امرأة فرعون قرة عين لى و لك لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا ) .
به نظر مى رسد كه فرعون از چهره نوزاد و نشانه هاى ديگر - از جمله گذاردن او در صندوق و رها كردنش در امواج نيل - دريافته بود كه اين نوزاد از بنى اسرائيل است ، ناگهان كابوس قيام يك مرد بنى اسرائيلى و زوال ملك او به دست آن مرد بر روح او سايه افكند ، و خواهان اجراى قانون جنايت بارش در باره نوزادان بنى اسرائيل در اين مورد شد ! .
اطرافيان متملق و چاپلوس نيز فرعون را در اين طرز فكر تشويق كردند و گفتند دليل ندارد كه قانون در باره اين كودك اجرا نشود ؟ ! اما آسيه همسر فرعون كه نوزاد پسرى نداشت و قلب پاكش كه از قماش درباريان فرعون نبود كانون مهر اين نوزاد شده بود در مقابل همه آنها ايستاد و از آنجا كه در اين گونه كشمكشهاى خانوادگى غالبا پيروزى با زنان است او در كار خود پيروز شد ؟ و اگر داستان شفاى دختر فرعون نيز به آن افزوده شود دليل پيروزى آسيه در اين درگيرى روشنتر خواهد شد .
ولى قرآن با يك جمله كوتاه و پر معنى در پايان آيه مى گويد : آنها نمى دانستند چه مى كنند ( و هم لا يشعرون ) .
آرى آنها نمى دانستند كه فرمان نافذ الهى و مشيت شكست ناپذير خداوند بر اين قرار گرفته است كه اين نوزاد را در مهمترين كانون خطر پرورش دهد ،
تفسير نمونه ج : 16 ص : 30
و هيچكس را ياراى مخالفت با اين اراده و مشيت نيست ! .

نكته : برنامه عجيب الهى
قدرت نمائى اين نيست كه اگر خدا بخواهد قوم نيرومند و جبارى را نابود كند لشكريان آسمان و زمين را براى نابودى آنها بسيج نمايد .
قدرت نمائى اين است كه خود آن جباران مستكبر را مامور نابودى خودشان سازد و آنچنان در قلب و افكار آنها اثر بگذارد كه مشتاقانه هيزمى را جمع كنند كه بايد با آتشش بسوزند ، زندانى را بسازند كه بايد در آن بميرند ، چوبه دارى را بر پا كنند كه بايد بر آن اعدام شوند ! .
و در مورد فرعونيان زورمند گردنكش نيز چنان شد ، و پرورش و نجات موسى در تمام مراحل به دست خود آنها صورت گرفت : قابله موسى از قبطيان بود ! سازنده صندوق نجات موسى يك نجار قبطى بود ! گيرندگان صندوق نجات از امواج نيل آل فرعون بودند ! بازكننده در صندوق شخص فرعون يا همسرش آسيه بود ! و سرانجام كانون امن و آرامش و پرورش موساى قهرمان و فرعون شكن همان كاخ فرعون بود ! و اين است قدرت نمائى پروردگار .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 31
وَ أَصبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسى فَرِغاً إِن كادَت لَتُبْدِى بِهِ لَوْ لا أَن رَّبَطنَا عَلى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(10) وَ قَالَت لأُخْتِهِ قُصيهِ فَبَصرَت بِهِ عَن جُنُب وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(11) * وَ حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَت هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى أَهْلِ بَيْت يَكْفُلُونَهُ لَكمْ وَ هُمْ لَهُ نَصِحُونَ(12) فَرَدَدْنَهُ إِلى أُمِّهِ كىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(13)
ترجمه :
10 - قلب مادر موسى از همه چيز ( جز ياد فرزندش ) تهى گشت ، و اگر قلب او را به وسيله ايمان و اميد محكم نكرده بوديم نزديك بود مطلب را افشا كند .
11 - مادر به خواهر او گفت وضع حال او را پى گيرى كن ، او نيز از دور ماجرا را مشاهده كرد ، در حالى كه آنها بيخبر بودند .
12 - ما همه زنان شيرده را از قبل بر او تحريم كرديم ( تا تنها به آغوش مادر برگردد ) خواهرش ( كه بيتابى ماموران را براى پيدا كردن دايه مشاهده كرد ) گفت : آيا شما را به خانواده اى راهنمائى كنم كه مى توانند اين نوزاد را كفالت كنند و خيرخواه او هستند ؟
13 - ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود ، و غمگين نباشد ، و بداند وعده الهى حق است ولى اكثر آنها نمى دانند .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 32
تفسير : بازگشت موسى به آغوش مادر
در اين آيات صحنه ديگرى از اين داستان مجسم شده است : مادر موسى (عليه السلام) فرزندش را به ترتيبى كه قبلا گفتيم به امواج نيل سپرد ، اما بعد از اين ماجرا طوفانى شديد در قلب او وزيدن گرفت ، جاى خالى نوزاد كه تمام قلبش را پر كرده بود ، كاملا محسوس بود .
نزديك بود فرياد كشد و اسرار درون دل خود را برون افكند .
نزديك بود نعره زند و از جدائى فرزند ناله سر دهد .
اما لطف الهى به سراغ او آمد و چنانكه قرآن گويد : قلب مادر موسى از همه چيز جز ياد فرزندش تهى گشت ، و اگر ما قلب او را با نور ايمان و اميد محكم نكرده بوديم ، نزديك بود اين مطلب را افشا كند ( و اصبح فؤاد ام موسى فارغا ان كادت لتبدى به لو لا ان ربطنا على قلبها لتكون من المؤمنين ) .
فارغ به معنى خالى است ، و در اينجا منظور خالى از همه چيز جز از ياد موسى است ، هر چند بعضى از مفسران آن را به معنى خالى بودن از غم و اندوه گرفته اند ، و يا خالى از الهام و مژده اى كه قبلا به او داده شده بود ، ولى با توجه به جمله ها اين تفسيرها صحيح به نظر نمى رسد .
اين كاملا طبيعى است كه مادرى كه نوزاد خود را با اين صورت از خود جدا كند ، همه چيز را جز نوزادش فراموش نمايد ، و آنچنان هوش از سرش برود كه بدون در نظر گرفتن خطراتى كه خود و فرزندش را تهديد مى كند فرياد كشد ، و اسرار درون دل را فاش سازد .
اما خداوندى كه اين ماموريت سنگين را به اين مادر مهربان داده قلب او را آنچنان استحكام مى بخشد كه به وعده الهى ايمان داشته باشد ، و بداند كودكش
تفسير نمونه ج : 16 ص : 33
در دست خدا است ، سرانجام به او باز مى گردد و پيامبر مى شود ! ربطنا از ماده ربط در اصل به معنى بستن حيوان يا مانند آن به جائى است تا مطمئنا در جاى خود محفوظ بماند ، و لذا محل اين گونه حيوانات را رباط مى گويند ، و سپس به معنى وسيعترى كه همان حفظ و تقويت و استحكام بخشيدن است آمده و منظور از ربط قلب در اينجا تقويت دل اين مادر است ، تا ايمان به وحى الهى آورد و اين حادثه بزرگ را تحمل كند .
مادر بر اثر اين لطف پروردگار آرامش خود را باز يافت ، ولى مى خواهد از سرنوشت فرزندش با خبر شود ، لذا به خواهر موسى سفارش كرد كه وضع حال او را پى گيرى كن ( و قالت لاخته قصيه ) .
قصيه از ماده قص ( بر وزن نص ) به معنى جستجو از آثار چيزى است و اينكه قصه را قصه مى گويند به خاطر اين است كه پى گيرى از اخبار و حوادث گوناگون در آن مى شود .
خواهر موسى دستور مادر را انجام داد و از فاصله قابل ملاحظه اى به جستجو پرداخت و او را از دور ديد كه صندوق نجاتش را فرعونيان از آب مى گيرند ، و موسى را از صندوق بيرون آورده در آغوش دارند ( فبصرت به عن جنب ) .
اما آنها از وضع اين خواهر بيخبر بودند و هم لا يشعرون .
بعضى گفته اند : خدمتكاران مخصوص فرعون كودك را با خود از قصر بيرون آورده بودند ، تا دايه اى براى او جستجو كنند ، و درست در همين لحظات بود كه خواهر موسى از دور برادر خود را ديد .
ولى تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد ، بنا بر اين بعد از بازگشت مادر موسى به خانه خويش خواهر از فاصله دور در كنار نيل ماجرا را زير نظر داشت و با چشم خود ديد كه چگونه فرعونيان او را از آب گرفتند و از خطر بزرگى كه
تفسير نمونه ج : 16 ص : 34
نوزاد را تهديد مى كرد رهائى يافت .
براى جمله هم لا يشعرون تفسيرهاى ديگرى نيز شده : مرحوم طبرسى مخصوصا اين احتمال را بعيد نمى داند كه تكرار اين جمله در آيات قبل و اينجا در باره فرعون براى اشاره به اين حقيقت باشد او كه تا اين اندازه از مسائل بيخبر بود چگونه دعوى الوهيت مى كرد ؟ چگونه مى خواست با اراده پروردگار و مشيت الهى بجنگد ؟ به هر حال اراده خداوند به اين تعلق گرفته بود كه اين نوزاد به مادرش به زودى برگردد و قلب او را آرام بخشد ، لذا مى فرمايد : ما همه زنان شيرده را از قبل بر او تحريم كرديم ( و حرمنا عليه المراضع من قبل ) .
طبيعى است نوزاد شيرخوار چند ساعت كه مى گذرد ، گرسنه مى شود ، گريه مى كند ، بى تابى مى كند ، بايد دايه اى براى او جستجو كرد ، بخصوص كه ملكه مصر سخت به آن دل بسته ، و چون جان شيرينش دوست مى دارد ! ماموران حركت كردند و در به در دنبال دايه مى گردند ، اما عجيب اينكه پستان هيچ دايه اى را نمى گيرد .
شايد از ديدن قيافه آنها وحشت مى كند ، و يا طعم شيرشان كه با ذائقه او آشنا نيست تلخ و نامطلوب جلوه مى كند ، گوئى مى خواهد خود را از دامان دايه ها پرتاب كند اين همان تحريم تكوينى الهى بود كه همه دايه ها را بر او حرام كرده بود .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 35
كودك لحظه به لحظه گرسنه تر و بيتاب تر مى شود پى در پى گريه مى كند و سر و صداى او در درون قصر فرعون مى پيچيد و قلب ملكه را به لرزه در مى آورد .
مامورين بر تلاش خود مى افزايند ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد مى كنند كه مى گويد : من خانواده اى را مى شناسم كه مى توانند اين نوزاد را كفالت كنند و خيرخواه او هستند آيا مى خواهيد شما را راهنمائى كنم ؟ ( فقالت هل ادلكم على اهلبيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون ) .
من زنى از بنى اسرائيل را مى شناسم كه پستانى پر شير و قلبى پر محبت دارد او نوزاد خود را از دست داده ، و حاضر است شير دادن نوزاد كاخ را بر عهده گيرد .
مامورين خوشحال شدند و مادر موسى را به قصر فرعون بردند نوزاد هنگامى كه بوى مادر را شنيد سخت پستانش را در دهان فشرد ، و از شيره جان مادر جان تازه اى پيدا كرد ، برق خوشحالى از چشمها جستن كرد ، مخصوصا ماموران خسته و كوفته كه به مقصد خود رسيده بودند از همه خوشحالتر بودند ، همسر فرعون نيز نمى توانست خوشحالى خود را از اين امر كتمان كند .
شايد به دايه گفتند تو كجا بودى كه اينهمه ما به دنبالت گردش كرديم كاش زودتر مى آمدى ! آفرين بر تو و بر شير مشكل گشاى تو ! در بعضى از روايات آمده است كه وقتى موسى پستان اين مادر را قبول كرد هامان وزير فرعون گفت من فكر مى كنم تو مادر واقعى او هستى ! چرا در ميان اينهمه زن تنها پستان تو را پذيرفت ؟ گفت اى پادشاه ! به خاطر اين است كه من زنى خوشبو هستم ، و شيرم بسيار شيرين است ، تاكنون هيچ كودكى به من سپرده نشده مگر اينكه پستان مرا پذيرفته است ! حاضران اين سخن را تصديق كردند و هر كدام هديه و تحفه گرانقيمتى به او دادند ! .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : سه روز بيشتر طول
تفسير نمونه ج : 16 ص : 36
نكشيد كه خداوند نوزاد را به مادرش بازگرداند ! بعضى گفته اند اين تحريم تكوينى شيرهاى ديگران براى موسى به خاطر اين بود كه خدا نمى خواست از شيرهائى كه آلوده به حرام ، آلوده به اموال دزدى و جنايت و رشوه و غصب حقوق ديگران است اين پيامبر پاك بنوشد ، او بايد از شير پاكى همچون شير مادرش تغذيه كند تا بتواند بر ضد ناپاكيها قيام كند و با ناپاكان بستيزد .
و به اين ترتيب ما موسى را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود و غم و اندوهى در دل او باقى نماند ، و بداند وعده الهى حق است اگر چه اكثر مردم نمى دانند ( فرددناه الى امه كى تقر عينها و لا تحزن و لتعلم ان وعد الله حق و لكن اكثرهم لا يعلمون ) .
در اينجا سؤالى مطرح است و آن اينكه : آيا فرعونيان موسى را به مادر سپردند كه او را شير دهد و در خلال اين كار ، همه روز يا گاه بگاه ، كودك را به دربار فرعون بياورد تا ملكه مصر ديدارى از او تازه كند ، و يا كودك را در دربار نگه داشتند و مادر موسى در فواصل معين مى آمد و به او شير مى داد ؟ دليل روشنى بر هيچيك از اين دو احتمال نداريم اما احتمال اول نزديكتر به نظر مى رسد .
و نيز بعد از پايان دوران شيرخوارگى ، آيا موسى به كاخ فرعون منتقل شد يا رابطه خود را با مادر و خانواده نگه مى داشت و ميان اين دو در رفت و آمد بود ؟ بعضى گفته اند بعد از دوران شيرخوارگى ، او را به فرعون و همسرش آسيه سپرد ، و موسى در دامن آن دو و با دست آن دو پرورش يافت ، و در اينجا داستانهاى
تفسير نمونه ج : 16 ص : 37
ديگرى از كارهاى كودكانه اما پر معنى موسى نسبت به فرعون نقل كرده اند كه ذكر همه آنها به درازا مى كشد ، اما اين جمله كه فرعون بعد از مبعوث شدن موسى به نبوت به او گفت : ا لم نربك فينا وليدا و لبثت فينا من عمرك سنين : آيا تو را در كودكى در دامان مهر خود پرورش نداديم ؟ و سالهائى از عمرت را در ميان ما نبودى ؟ ( سوره شعراء آيه 17 ) نشان مى دهد كه موسى مدتى در كاخ فرعون زندگى كرده و سالهائى در آنجا درنگ نموده است .
از تفسير على بن ابراهيم چنين استفاده مى شود كه موسى با نهايت احترام تا دوران بلوغ در كاخ فرعون ماند ، ولى سخنان توحيدى او ، فرعون را سخت ناراحت مى كرد ، تا آنجا كه تصميم قتل او را گرفت ، موسى كاخ را رها كرد و وارد شهر شد كه با نزاع دو نفر كه يكى از قبطيان و ديگرى از سبطيان بود ( و شرح آن در آيات آينده مى آيد ) روبرو گشت .